خبرنامه دانشجویان ایران:
وقتی که می سرودند لبها برای زهرا
صدها ترانۀ درد از جان برای زهرا
یکباره برق اندوه از آسمان گذر کرد
تا در کرانه برخاست نام رسای زهرا
پیوسته می شنیدم آواز هجر باران
بر خاک تشنه می خواند: جانم فدای زهرا
مولا شبانه می برد پشت و پناه خود را
تا دشمنان نیابند صحن و سرای زهرا
آن کوچه های باریک، خود راویان درداند
شبها که گریه می کرد آنجا برای زهرا
من با نگاه حسرت این جمله می نویسم:
ای کاش دفن می شد عالم به جای زهرا
باران اشک باید بر خاک دیده بارد
تا در نظر نمایان گردد سرای زهرا
با یک پر شکسته آخر کجا توان رفت؟
وقتی که ملجأی نیست جز در لوای زهرا
عالم ز داغ دردش هرگز رها نگردد
تا بر جهان بتابد درد آشنای زهرا
ماهم نشانه داد از شعری که در دلم بود
اینک ادا شد اینجا نذرم برای زهرا
"حمیده مردانی مهرآباد (رها) "
حمیده مردانی مهرآباد (رها)