خبرنامه دانشجویان ایران:
اپیزود اول، قبل از زمان پخش فیلم در دانشگاه
فیلم "چ" به قول شوخی های استاد جامعه شناسی کلاسمان هنگام دعوتش به تماشای فیلم آن را "ح"، "خ" و یا "ج" خواند. اما "چ" فرق می کند، نام فیلمی است که تبلیغات پخش آن بر دیوارهای دانشگاه چند روزیست، دانشجویان را به شوق آورده. این شوق را می شود از پرس و جوی آن ها برای خرید بلیط و ناراحتی چهره هایشان هنگام شنیدن این خبر که « بلیط تمام شده» و شوق دوباره چشمانشان در پذیرش این پیشنهاد که: «بیا، فوقش باهم روی زمین مینشینیم" مشاهده کرد.
اپیزود دوم، تجمع بچه ها برای ورود به مهدیه پیامبر اعظم دانشگاه شاهد
چند دقیقه قبل از شروع عنوان این اپیزود، تمام فرش های مهدیه را برای چیدن صندلی ها جمع کردند. این را می توان با دیدن صندلی های اضافه با شکل متفاوتی از دیگر صندلی های مهدیه که کنار در ورودی روی هم چیده شده اند، فهمید.
با پرسش های پی در پی در مورد زمان پخش فیلم و شدت گرفتن غرلندهای بچه ها به خاطر گذشتن ساعت از ساعت 2:30 با لبخندی به زور خودم را از لابه لای جمعیت به جلوی در رساندم. صدای فیلم که برای امتحان کردن کیفیت صدا پخش می شود، صبر آن ها را تمام می کند و شوقشان را برای ورود بیشتر. بالاخره درهای ورودی مهدیه باز می شوند و بچه ها مشغول جمع کردن بلیط ها می شوند که به خاطر تعداد زیاد دانشجویان، با دقت قابل جمع کردن نبود ولی دیدن تعداد زیاد بلیط های جمع شده داخل جعبه برایم جالب و شوقم را بیشتر می کند.
اپیزود سوم، مجری برنامه در حال صحبت کردن
چهار سال است مهدیه پیامبر اعظم با همه برنامه هایی که در آن پخش شده است برایم پر از خاطره و هیجان است. اما امروز صندلی های به ترتیب چیده تا انتهای سالن دارد بزرگ بودن مهدیه را به دانشجویانی نمایش می دهد که گاهی به خاطر سوله بودنش زیبا بودن آن را منکر می شدند.
وقتی نگاه و دقتم را از جمعیت زیاد دانشجویان به صحبت های مجری معطوف می کنم، می شنوم که می گوید اهمیت نمایش فیلم "چ" در دانشگاه ها در این زمان که در تب و تاب جشنواره هستیم به دلایل زیادی مهم است و ادامه می دهد: علاوه بر اینکه شرکت پخش کننده فیلم اجازه اکران در خارج از دانشگاه را نمی دهد، این اکرانهای دانشگاهی سبب تشویق و استقبال خانواده های دانشجویان به دیدن فیلم می شود که اینگونه اهرمی فشار به هیئت تصمیم گیرنده برای تغییر زمان اکران به ایام نوروزی می شود.
مجری برنامه حرف هایش را با پیامی از مقام معظم رهبری به دانشجویان اتحادیه انجمن های اسلامی مستقل پایان می دهد که خود این پیام ادله ای می شود برای نقش مهم دانشجو در فرهنگ و سایر عرصه های جامعه و آگاه بودنش در انتخاب بهترین ها و تلاشش در بیدار ساختن بدنه دانشگاه است.
تلاش دانشجویان برای پخش آثار فرهنگی مهم از آن دست تلاش های بیکرانی است که دانشجو از زمانی که فهمیده موذن جامعه است و باید بیدار باشد، در فضای پر شور و شوق دانشگاه و با نیروی ایمان و جوانیش انجام داده است.
پایان این اپیزود: تلاش دانشجو به اندازه توان در عرصه های مهم و تاثیر گذار...!!
اپیزود چهارم: پخش فیلم "چ" دانشگاه شاهد
سالن مهدیه پیامبر اعظم با این وجود که قبل از پخش فیلم به کیفیت آن در پخش اعتماد نداشتم اما توانست اعتمادم را جلب کند.
سالن، مهدیه دانشگاه است، سالن سینما که نمی شود ولی به اندازه خود مهدیه دانشگاه بودنش مخصوصا با حاضرین دانشجویش که اهمیت او را از سینماهای صدا دالبی آزادی هم بیشتر کرده و شوق، دقت و ذکاوت تماشاچیانش، همه این ها در کنار هم توانسته مهدیه دانشگاه شاهد را محلی کند برای تماشای فیلم "چ" که بخش های عمیق و جذاب فیلم، همه دانشجویان را به خود جذب کرده است. به گونه ای که طردد اندک یک دانشجو هم برای بقیه عجیب شده!!
اپیزود پنجم: بخش هایی از فیلم "چ" ابراهیم حاتمی کیا که واکنش دانشجویان را برانگیخت
بخش های زیادی واکنش برانگیز بود که خود نقد و خلاصه فیلم را می طلبد اما در وسع این حاشیه می توان به سکانسی اشاره کرد که هلیکوپتر حاوی مجروحان در حال سقوط است و با سقوطش خسارت های زیادی دارد. واکنش اطرافیانم متفاوت است. بغض، ترس و گاهی هم پنهان کردن چشم هایشان از تماشای فیلم، از واکنش حضار به این سکانس تاثیرگذار بود.
بخش هایی از این فیلم بخش هایی از این فیلم واکنش هایی را به همراه داشت که مانند بغض و ترس نمود خارجی ندارد اما بر اعتقادات دانشجو تاثیر میگذارد، به عنوان نمونه، دانشجویی که با دیدن سکانس سقوط هلیکوپتر ترسیده بود و حاضر بود مذاکره به هر قیمتی انجام شود ولی هیچگاه جنگ رخ ندهد، حالا با دیدن سکانسی که شهید اصغر وصالی خطاب به شهید چمران می گوید: « کاش در کوچه ها بودم و شهید می شدم تا نشان دهم، سرباز خمینیی شهادت را می خواهد نه تسلیم را...» و دیگر دیالوگ های ماندگاری که از شهید وصالی شنیده و شجاعت و غیرت دیگر افراد فیلم مثل سیروان را که دیده و ایمان و صبر چمران را که به دلش نشسته او را حسابی از حرفش شرمنده کرده و می گوید: « فرق بین شهیدان و جاماندگان در همین محکم بودن دل هایشان بود» ولی به خود نهیب می زند که او هم اگر زمانش برسد مانند شهیدان تا پای جان خود مقاومت می کند و شهادت انتخابش است.
این فیلم پر از واکنش دانشجویانی است که اگر بخواهم همه را بگویم خود حاشیه ای دیگر می شود ولی این گونه این اپیزود را خاتمه می دهم که در طول فیلم دانشجو که توانسته، بخش مغفول تاریخ کشورش را ببیند و حقیقت هایی برای او در قالب تصویر روشن شود، مفاهیم و ارزش های را بفهمد مثل: نقش رهبر در هدایت جنگ، شجاعت دل سربازان عاشق، فرق بین وحدت ملی و تفرقه هایی که برای بزک کردن چهره زشتشان اسم وحدت قومیت را روی او می گذارند تا فراموش شود ضربه هایی که بیشتر از همه به خود همان قومیت وارد می کنند تا به اهداف شوم خود برسند و خون های مردم خود کشور ریخته می شود و پوچ بودن تلاش هایشان با درایت امام و رهبری، این ها از ارزش هایی بود که دانشجو در قالب تصویر آن را درک کرد و فیلم، روح جست و جو گر و ذهن پر دغدغه اش را پاسخ داده که این را می شود از تشویق از دل و جانی فهمید که بعد از شنیدن پیام امام خمینی او را به وجد آورده است.
اپیزود ماقبل آخر: کنار در خروجی دانشگاه، دانشجویان منتظر سرویس ها برای رفتن به مترو هستند
دیدن این همه دانشجو کنار هم بعد از مدت ها برایم خیلی جالب و هیجان انگیز بود. اکثر دانشجویان در حال صحبت کردن در مورد فیلم و گفتن تحلیل هایشان هستند و تعدادی هم از یکدیگر در مورد بهترین قسمت فیلم نظرخواهی می کنند.
همین تحلیل های متفاوت دانشجویان نشان می دهد که فیلم در بیدار کردن دانشجو و پاسخ دادن به سوال های ذهن کنجکاو او طرح دغدغه های جدیدی در وجود دانشجو موفق بوده است.
اپیزود آخر در قالب فقط یک نگاه:
آسمان سرخ است و دیدن غروب خورشید را در کنار چمنزار های زیبای کنار دانشگاه زیباتر کرده است، حرم امام می درخشد شاید درخشش عشقی باشد به امامی که با وجود و کلامش ایران را سربلند حفظ کرده است و این عشق بر خلاف خورشید در حال غروب هیچ گاه از دل دانشجو یا به قول فیلم سرباز خمینی غروب نخواهد کرد.