شرکت بریتیش پترولیوم (شرکت نفت ایران و انگلیس):40 درصد
رویال داچ شل:14درصد
شرکت آمریکایی گلف:7 درصد
شرکت آمریکائی سوکونی: 7 درصد
شرکت آمریکائی سوکونی: 7 درصد
شرکت آمریکائی استاندارد اویل نیوجرسی: 7درصد
شرکت نفت استاندارد اویل کالیفرنیا: 7 درصد
شرکت نفت تگزاس:7درصد
شرکت نفت فرانسه: 6 درصد
نُه کمپانی نفتی آمریکائی دیگر: 5 درصد
این نحوهی «تقسیم میراثِ» کودتا، هشت ماه به طول انجامید و شرکت نفت بریتیش پترولیوم که تا قبل از نهضت ملیشدن نفت کلّ این سهمیه را در اختیار داشت، با اکراه حاضر شد 60 درصد سهام را از دست بدهد، لیکن کماکان چهلدرصد آن را دارا بود. آمریکائیها هم که تا قبل از دوران نخست وزیری مصدّق بارها در تلاش بودند انحصار نفتی انگلیسیها را بشکنند و ناکام مانده بودند، پس از تفاهم با انگلیسیها در به ثمر نشاندن کودتا توانستند چهلدرصد سهام را مال خود کنند. این کار با تاسیس یک کنسرسیوم نفتی از شرکتهای مختلف نفت آمریکائی-که نامشان ذکر گردید- محقّق شد. تاسیس این کنسرسیوم نفتی یکی از طرحهای مطالعاتی بود که دولت آمریکا آن را مورد بررسی قرار داد و پس از تفاهم رساندن با وزیر دفاع وقت(رابرت لاوت) و رئیس ستاد مشترک نیروهای مسلح(ژنرال عمر برادلی) و وزیر خارجه (دین آچسون)، به اجرا رساند. آمریکائیها در واقع توانستند در یک رقابت با انگلیسیها-که تا قبل از نهضت نفت کلّ سهام را در اختیار داشتند- یک سهم چهل درصدی را از چنگ آنها بیرون آورند. با این توضیحات، روشن میشود در سالهای 32 و 33 یک جنگ تمامعیار بین نفتخوران بینالمللی بر سر منابع نفت ایران جریان داشت. این رقابت البته پس از یک «وحدت استراتژیک اطلاعاتی-امنیتی» بین سیا(دستگاه اطلاعاتی آمریکا) و اینتلجنس سرویس(دستگاه اطلاعاتی انگلستان) در به ثمر رساندن کودتای 28 مرداد صورت گرفته بود.
قرارداد «امینی-پیچ» به اندازهای منافع نفتی کشور را در معرض تاراج شرکتهای نفتی قرار داده بود که بعدها منتقدین علی امینی در دستگاه پهلوی-منجمله محمدرضا شاه که با او درگیری جدّی داشت- با استناد به آن فضائی ایجاد کردند که نتواند جز مدت کوتاهی در دهه چهل در صحنه سیاسی کشور بازیگر باشد.
«ترومن» خوب، «آیزنهاور بد»؛ تفکیک سادهانگارانه «دموکراتها» و «جمهویخواهان» آمریکا
حدوداً یازده سال قبل (2003) استیفن کینزر-خبرنگار باسابقه نیویورک تایمز- کتابی را تحت عنوان «همهی مردان شاه» چاپ کرد که در صدد ارائهی یک خطّ تحلیل در ماجرای 28 مرداد 32 بوده است. در این تحلیل اگر چه دولتمردان آمریکائی به علت حضور در کودتا و ایجاد نفرتِ ضدّ آمریکائی در ایرانیان مورد نقد قرار گرفتهاند، امّا هنرمندانه در صدد تفکیک نگاه «جمهوریخواهان» و «دموکراتها» آمریکا در قبال مسائل ایران برآمده است. از «هری ترومن»-متعلّق به حزب دموکرات- که دوران ریاست جمهوری وی همزمان با جنبش ملی نفت ایران بوده است، تصویری «مثبت» ارائه شده است که «حاضر نبود با امپریالیستهای کهنهکار انگلیسی همکاری کند» و «به جنبشهای ناسیونالیستی، مانند جنبش مصدّق علاقهمند بود». از سوی دیگر آیزنهاور-متعلّق به حزب جمهوریخواه و رئیس جمهور آمریکا در دوران کودتای 28 مرداد-را با تصویری منفی عامل کودتا دانسته است.{2} «ترومن خوب» و «آیزنهاور بد» یا به عبارتی «دموکراتهای خوب» و «جمهوریخواهان بد» از جمله سادهسازیها و سادهانگاریهای تاریخیست که نه تنها در آمریکا بلکه در کشور ما نیز مستمسک برخی جریانات سیاسی-حتی پس از انقلاب اسلامی- قرار گرفته است. عدّهای در تحلیل شکست نهضت نفت نیز ارتباط مصدّق با آمریکائیها را از آن رو که با دموکراتها بوده است توجیه نموده و در صدد تطهیر آن برآمدهاند و در یک تلقی سطحینگرانه انتقال دولت از دموکراتها به جمهوریخواهان را عامل بینتیجه ماندن سیاست همگرایی مصدّق با آمریکائیها دانستند. بسیاری از تحلیلگران بر این باورند که آمریکا از مصدّق به عنوان یک راهگشا برای در هم شکستن سلطه انحصاری «شرکت نفت انگلیس و ایران» استفاده کرده است و به قول مصطفی فاتح، یکی از بهترین کارشناسان مسائل نفت ایران که مدتها در استخدام «شرکت نفت انگلیس و ایران» بود، تردیدی نیست که بین شرکتهای نفت آمریکائی و انگلیسی در این باره تفاهمی برقرار شد.{3}
این نکته حائز اهمیت است که ظاهراً زمانی که مصدّق حاضر به تمکین در برابر خواست مقامات دولتِ «ترومن» مانند آورل هریمن و والتر لوی، دال بر واگذاری پالایشگاه نفت آبادان به کمپانی «رویال داچ شل» نشد، مذاکرات به بنبست رسید و عملکرد آمریکا در قبال نهضت ملّی به کلّی دگرگون شد. فرانسیس گاوین، استاد دانشگاه ویرجینیا، در مقالهی «سیاست، قدرت و مشی ایالات متحده در ایران، 1950-1953» (مجله مطالعات جنگ سرد، پائیز 1999) م ینویسد: «در کتب و مقالات یکی پس از دیگری بر تفاوت فاحش میان سیاستهای دو دولت ترومن و آیزنهاور در قبال ایران تاکید میشود، در حالی که برخی شواهد به سادگی روشن میسازد که چنین شکاف فاحشی وجود نداشته است. در واقع، چرخش سیاستهای آمریکا در قبال ایران در دوران دولت ترومن صورت گرفت». فرانسیس گاوین علت اصلی این چرخش در سیاست ایالات متحده در قبال ایران را نه صعود دولت آیزنهاور بلکه افزایش قدرت نظامی آمریکا و فرادستی قطعی آن بر اتحاد شوروی م یداند
در سالهای 1950-1951 ایالات متحده به اندازهی کافی مطمئن نبود که بتواند در سیاست خود در قبال ایران ریسک کند و از مداخله نظامی شوروی یا کودتای حزب توده هراس داشت. در سند 1/136 شورای امنیت ملّی مورخ 20 نوامبر 1953(29 آبان 1331) اینگونه آمده است: «گرایشهای کنونی در ایران حفظ کنترل توسط یک حکومت غیر کمونیستی را برای مدّت طولانی دشوار ساخته است» و «توانایی جبهه ملّی برای حفظ کنترل بر اوضاع نامشخص است». این گزارهها نمایانگر آنست که مصدّق و دولتش در پروژهی کلان درگیریهای آمریکا با شوروی-و بر اساس «دکترین جنگ سرد ترومن»-به طور مستمر مورد محک قرار میگرفته است و زمانی که ترومن و دموکراتها به این تحلیل رسیدند که مصدّق توانایی تقابل با جریان روشنفکری چپ را ندارد و امکان افزایش نفوذ شوروی در کشور رو به گسترش است، تغییر سیاست نسبت به مصدّق را دنبال نمودند.
سیاست آمریکا نه فقط در دوران نهضت نفت بلکه در کلیه ادوارتاریخی در نسبت به ایران بر اساس دکترینهای کلان سیاستخارجه بوده است که رفت و آمد دموکراتها و جمهوریخواهان تغییری در آن ایجاد ننموده است و همهی مناسبات و ارتباطات سیاسی با ایران را بر اساس متغیرهای آن دکترین تنظیم کردهاند.
درک ناکافی نخبگان نهضت نفت از پیچیدگیهای مناسباتِ کلانِ بینالملل
سیاست خارجه آمریکا که پس از جنگ جهانی در قامت یک قدرت جدید وارد معادلات سیاسی شده بود، بر اساس اصولی قوام یافته بود که «ترومن» با سخنرانی 12 مارس 1947 در کنگره آن را تحت عنوان «آغاز جنگ سرد با شوروی» مطرح کرده بود. در واقع کلیهی مناسبات سیاسی ایالات متحده با کشورهای مختلف بر اساس «طرح مقابله با خطر جنبشهای کمونیستی» بنیان یافته بود. حمایت از «جنبشهای ناسیونالیستی دارای گرایش به غرب» به عنوان راهبردی برای جلوگیری از جنبشهای کمونیستی دارای گرایش به بلوک شرق، به عنوان طرحی کلان در اقصا نقاط دنیا دنبال شد. در راستای چنین طرح کلانی بود که حتّی در سال 1325 وام 250 میلیون دلاری جهت انجام طرحهای عمرانی و کمک به سازمان برنامه، به ایران پرداخت شد. عدم ملاحظهی پازل آمریکا و نقشی که آنها برای ایران در نظر گرفته بودند، عدم فهم مناسبات جدید بینالملل یا به تعبیری نظم جدید جهانی که پس از جنگ جهانی حاکم گردید توسط دکتر مصدّق و سایر نخبگان جبههملّی موجب گردید در تعریف نسبت با آمریکا دچار اشتباه گردند. کودتای 28 مرداد ضمن هماهنگی اطلاعاتی-امنیتی آمریکا و انگلیس محصول سطحینگری در فهم نقشهی قدرتهای جهانی هم بوده است.
{1} عبداله شهبازی، ظهور و سقوط پهلوی، جلد دوم، ص 277
{2} عبداله شهبازی، کودتای بیست و هشت مرداد-چند گزارش مستند، ص 269
{3} مصدّق، نفت، ناسیونالیسم ایرانی، ص 443-445