چهارم شهریور سالروز وفات مهدی اخوان ثالث بهانه ای شد برای تورقی اندر احوالتش تا شاید با خواندن اشعارش فاتحه ای نثار روحش کنیم. دیری نپایید که اولین سرچ در گوگل کسالت بعد از ظهر تابستانی را برهم زد و ساعت ها در جستجوی حقیقت! مرا پای لپ تاپ نشاند.
خبرنامه دانشجویان ایران: چهارم شهریور سالروز وفات مهدی اخوان ثالث است. مهدی اخوان ثالث متولد 1307 در مشهد است. علی رغم اینکه در هنرستان رشته آهنگری تحصیل کرده بود روحی بسیار لطیف داشت و اهل شعر و موسیقی بود. تار می زد اگرچه پدرش مخالف بود و ان را صدای شیطان می خواند. در بیست و دو سالگی با دختر عمویش ازدواج کرد صاحب شش فرزند شد که دست تقدیر او را در عزای دو دخترش نشاند تا داغ فرزند را نیز تجربه کرده باشد.
به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ علاقه اخوان به شعر، باعث ارتباط او با انجمن ادبی خراسان گشت و همان جا نقطه آغاز آشنایی او با رهبر انقلاب و نقطه آغاز ماجراست که زکیه جهاندیده در یادداشتی به این موضوع پرداخته است، که در ذیل می خوانید:
چهارم شهریور سالروز وفات مهدی اخوان ثالث بهانه ای شد برای تورقی اندر احوالتش تا شاید با خواندن اشعارش فاتحه ای نثار روحش کنیم. دیری نپایید که اولین سرچ در گوگل کسالت بعد از ظهر تابستانی را برهم زد و ساعت ها در جستجوی حقیقت! مرا پای لپ تاپ نشاند.
ماجرا از این قرار است که به محض اینکه نام اخوان ثالث را بر صفحه سرچ گوگل وارد نمودم پیشنهاد های موضوعی گوگل باعث شد تا بی خیال موضوع خودم شوم. " اخوان ثالث و آقای خامنه ای". علاقه به شعر و شاعری و ارتباط با شاعران از جانب آقا برایم عجیب نبود. اما پرداختن اینچنینی به آن و این همه لینک و تیتر در باره این رابطه و کیفیت آن توجهم را جلب کرد و جستجویی چندین ساعته را رقم زد.
فراز و فرودها
مهدی اخوان ثالث متولد 1307 در مشهد است. علی رغم اینکه در هنرستان رشته آهنگری تحصیل کرده بود روحی بسیار لطیف داشت و اهل شعر و موسیقی بود. تار می زد اگرچه پدرش مخالف بود و ان را صدای شیطان می خواند. در بیست و دو سالگی با دختر عمویش ازدواج کرد صاحب شش فرزند شد که دست تقدیر او را در عزای دو دخترش نشاند تا داغ فرزند را نیز تجربه کرده باشد. پس از کودتای مرداد سی و دو او نیز در صف مخالفین رژیم قرار گرفت و روانه زندان شد. او از امضای تعهدنامه جهت آزادی اش امتناع کرد و چند ماه در زندان ماند وی اینگونه درخواست مادرش را برای امضای تعهدنامه توصیف می کند:
باز می بینم که پشت میلهها مادرم استاده با چشمان تر...
نالهاش گم گشته در فریادها گویی از خود پرسد :آیا نیست کر؟
آخر انگشتی کند چون خامهای دست دیگر را بسان نامهای گوید:
بنویس و راحت شو...!
به رمز تو عجب دیوانه و خودکامهای»
من سری بالا زنم چون ماکیان
از پس نوشیدن هر جرعه آب
مادرم جنباند از افسوس سر
هرچه آن گوید این بیند جواب
اخوان پس از آزادی از زندان تا پایان عمر از سیاست کناره گرفت. وی چندسالی در روستایی حوالی ورامین آموزگاری می کرد اما بعدها به دلایلی کناره گیری کرد. در اسل 56 به تدریس در دانشگاه پرداخت در اواخر عمرش در دانشگاه های تهران، تربیت معلم و شهید بهشتی مشغول به تدریس بود. ارتباط با مطبوعات و نوشتن برای روزنامه ها و رادیو یگانه راه ثابت امرار معاش او بود. او مدتی نیز برای تلویزیون آبادان برنامه سازی کرد اما با مرگ دخترش دوباره به تهران بازگشت. وی بعد از انقلاب مدتی نیز برای سازمان انتشارات وآموزش انقلاب اسلامی(فرانکلین سابق) کار کرد اما پس از مدتی استعفا داد.
دکتر موسوی گرمارودی اخوان ثالث را به عنوان سرویراستار به موسسه فرانکلین معرفی نمود. اما عدهای شروع به اذیت و آزار و سخنچینی کردند. دکتر موسوی گرمارودی در این رابطه می گوید: »متاسفانه در کشورمان زنده خوب و مرده بد نداریم. همه وقتی زندهاند، بد هستند و باید محکوم شوند. اما وقتی که مردند، خوب میشوند. دوستانی در موسسه فرانکلین بودند که قبل از انقلاب موافق وضع موجود بودند و بعد از انقلاب به رنگ موافقان انقلاب درآمده بودند. تعدادشان هم کم بود ولی علیه اخوان تبلیغ میکردند که این مرد با گیس بلند تا سرشانه چه معنی دارد به موسسه بیاید؟ وقتی از موسسه به چاپخانه میرفتم پشت سرم حرف میزدند که فلانی اخوان را برداشته آورده در موسسه و خودش چهار هزار تومان حقوق میگیرد، به اخوان هفت هزار تومان و بیشتر از خودش حقوق میدهد. خب من مدیر موسسه بودم و صلاح میدانستم از علم و سابقه ادبی اخوان در موسسه استفاده کنم. این فرد یکی از مهرههای ادب این کشور بود.« اخوان ابتدا فکر کرد که دکتر از این کارها راضی است و شعری خطاب به ایشان سرود که اواسط کار سرودن شعر متوجه شد این گونه نیست و لحن معذرتخواهی به شعرش داد. دکتر هم در شعری پاسخ این شعر اخون را داد که بسیار خواندنی است.
مهدی اخوان ثالث در سرودن شعر به سبک کلاسیک در قصیده سرایی و غزلسرایی (ارغنون) و نیز به سبک نو (به شیوه نیما ، مانند مجموعه زمستان) دستی بر آتش داشت و بر شاعران معاصر ایرانی تاثیری عمیق.
و اما...
علاقه اخوان به شعر، باعث ارتباط او با انجمن ادبی خراسان گشت و همان جا نقطه آغاز آشنایی او با رهبر انقلاب و نقطه آغاز ماجراست. خاطره استاد شفیعی کدکنی بیانگر رابطه صمیمانه اخوان ثالث و رهبری قبل از انقلاب است: "سالهای حوالی 1350 آیتالله خامنهای در یکی از سفرهایشان به تهران، بر من وارد شدند و ساعاتی را با هم به شعرخوانی صحبت گذراندیم، و در ضمن صحبتها، ایشان از حال سایر دوستان شاعر خراسانی که مقیم تهران بودند جویا شدند، از جمله شادروان مهدی اخوان ثالث، و بعد گفتند همین الآن برویم منزلش و احوالی از او بپرسیم. به در خانة اخوان که رسیدیم، آیتالله خامنهای کمی آنطرفتر ایستادند و من رفتم زنگ را زدم. اخوان خودش آمد و در را باز کرد. اخوان داخل و من بیرون، زیر چارچوب در با هم دست دادیم و سلامعلیکی کردیم و بعد اخوان مرا به داخل دعوت کرد که آرام به او گفتم: با سیدعلی آقای خامنهای آمدهام. اخوان به سرعت بیرون رفت تا به ایشان خوشآمد بگوید و همینطور که به سمت ایشان میرفت، برای اینکه مطایبهای هم کرده باشد، با لهجة مشهدی به من گفت: «بَرِه چی خبر نکردی با آسیدعلی می یَی که مُو اقلا وقتِ میام دم در، آستینامِه بزنم بالا که مثلا دِرُم مُِورُم وضو بگیرم!"
بعد از انقلاب نیز همچنان این رابطه ادامه می یابد و دوست و همشهری قدیم خود را ملجایی برای حل مشکلات می داند. اخوان ثالث این موضوع را اینگونه بیان می کند: «پس از سقوط رژیم پهلوی بود که حسین منزوی غزلسرای نام آشنای دیارمان از همسرش به خاطر بیکاری جدا شد و دخترش "غزل" را نیز به خاطر بیکاری به مادرش سپرد . مدتی در زنجان و بعد در تهران به دنبال کار می گشت و چون می دانست که من با آقای سید علی خامنه ای امام جمعه تهران (هنوز ایشان رییس جمهور نشده بودند قبل از سال 60) آشنایی دارم به نزدم آمد تا توصیه ای برای کار برایشان بنویسم تا مشکل بیکاری اش حل شود . من قطعه ای را برای همشهری خود آقای خامنه ای نوشتم و منزوی هم با خط زیبا آن را نوشت و به خدمتشان برد.»
رهبر انقلاب نیز در بیاناتشان در دیدار با هنرمندان تیرماه هفتادوسه خاطره ای راجع به همین برهه زمانی یعنی اوایل انقلاب یعنی سال 58 بیان می کنند: در گرفتاریهای اول انقلاب که فرصت بسیار کمی هم داشتیم، گاهی از فرصت استفاده کرده و با آشناهای قدیمی تماس می گرفتم از این افراد احوالی میپرسیدم؛ به تصوّر اینکه شاید برای انقلاب، کاری شده باشد. باری؛ به آن آشنای معروف تلفن زدم که «آقا، چطوری؟ رفیق، کجایی؟ انقلاب شده. خبر داری، نداری؟ نظام شاه رفته و اوضاع عوض شده.» و از این حرفها. ناگهان با لحنِ خیلی بدی شروع کرد به حرف زدن و گفت: «بنای ما بر این است که همیشه بر سلطه باشیم نه با سلطه!» گفتم: «اوّلاً بنای بسیار غلطی است! مگر سلطه همیشه بد است که شما میخواهید «بر سلطه» باشید؟ نه؛ اگر سلطه خوب است، بیایید نوکر سلطه بشوید و «با سلطه» باشید. ثانیاً شما میخواهید «بر سلطه» باشید؟ خیلی خوب؛ سلطهی امریکا دارد پدر ما را درمیآورد. [سال ۵۸ بود] میبینید سلطهی امریکا که بالاتر از همه است، چه کار میکند!؟ بر این سلطه باش و هر چه دلت میخواهد، بگو!» اِن و اون کرد؛ گوشی را گذاشتم و تا آخر هم سراغ او نرفتیم. البته او بعدها - یعنی این سالهای اخیر - آمد که دیگر اجلِ محتومْ مهلتش نداد و به آن دنیا رفت.»
بعضی سایت ها با بیان این موضوع و قرار دادن ان در کنار اطلاعات دیگر سعی در جلوه دادن ماجرا به گونه ای دیگر دارند و ماجرا را اینگونه بیان می کنند که آقای خامنهای گفته است: «پس از انقلاب به اخوان تلفن کردم و گفتم بیایید توی میدان و با شعر، با زبان، از انقلاب حمایت کنید.» اخوان پاسخ میدهد: «ما همیشه بر سلطه بودهایم نه با سلطه. آقای خامنهای نیز در یکی از خطبههای نماز جمعه خود اخوان را «هیچ» خطاب کرد و اخوان شعری با مطلع «هیچیم و چیزی کم» در پاسخ به او سرود. در صورت صحیح فرض کردن این روند، ذکر ماجرا را از زبان رهبری و کیفیت و تاریخ آن سال58 مشخص است، اما نکته قابل تامل تاریخ سروده شدن شعر ماهیچیم اخوان است که در بهار 69 و چند ماه قبل از فوتش سروده شده(فاصله تاریخی بیش از 10 سال از تلفن رهبری به اخوان) با بررسی خطبه های نماز جمعه ایراد شده در فروردین 69 و اسفند 68 رهبری(اگر این شعر جوابیه باشد باید منطقا باید در زمانی نزدیک به تاریخ ایراد خطبه باشد) مشخص شد هیچ اشاره ای به این موضوع و اخوان نشده است. بنابراین به نظر می رسد این قضیه صرفا داستان پردازی همراه با پوشاندن تاریخ وقایع است.
کما اینکه بنابر شواهد علی رغم اختلاف عقیده این رابطه همچنان ادامه دارد و اخوان به واسطه آشنایی و شناخت رهبر انقلاب اقدام به میانجیگری در مسئله بازگشت دکتر خویی به کشور می نماید. و اینگونه می گوید: « بعضی از اینها هم البته از عزیزان خودمان هستند مثل دکتر اسماعیل خوئی و نعمت آزرم و همینطور چند شاعر خوب دیگر هم دیدم . و من خیلی دلم میخواهد اجازهای بیابم از دولت جمهوری اسلامی ، از آقای خامنهای که اهل ذوق و فضل هستند ، مرد فاضل و با شرفی هستند، من دلم میخواهد اگر بشود و راه باشد از عطوفت اسلامی ایشان بهرهای بردارم ...[بعد خظاب به دکتر خویی می گوید] اگر بخواهی من میروم رو میاندازم پیش آقای خامنهای ، من برای خودم رو نینداختهام برای تو و امثال تو میروم رو میاندازم ... من جناب آقای خامنهای را از دیرباز میشناسم ، آدم درست و سلیمی است . من درباره ی او یک کلمه ناجور هم حتی از مخالفش نشنیدهام . الان هم الحمدلله در اوج است . رهبر مسلمین جهان است . من میروم پیش ایشان که رو بیندازم . به شرطی که شماها برگردید و در مملکت خودتان خدمت کنید ... و فکر میکنم پیش آقای خامنهای آن قدر، قدر و اعتبار داشتهام که یحتمل رویم را زمین نیندازد.»
این ماجرا یقینا در دوره رهبری ایشان یعنی سال 68 به بعد است. رهبری نیز بارها پس از مرگ اخوان از وی به نیکی یاد کرده اند. «در عرصهی شعر نو، مرحوم اخوان که قطعاً بهترین شاعر نیماییِ زمان خودش بود و به نظر من از همهی اقرانش قویتر، مسلطتر و لفظ و معنای شسته رفته و بهتری داشت، در یک گوشهای زندگی میکرد؛ کسی از او خبری نداشت، کسی او را نمیشناخت، جز یک عده خواص؛ در حال عزلت و انزوا». در جای دیگری نیز می فرمایند: «اخوان» با من دوست بود. هم زمان ریاست جمهوری با من یک نوع ارتباط رقیق داشت و هم بعد از ریاست جمهوری - این آخری که از یک سفرِ ظاهراً یکساله به اروپا، برگشته بود - نامهای به من نوشت و شعری گفت و بعد هم از دنیا رفت»
آنچه مشخص است اختلاف نظر و عقیده ای میان رهبر انقلاب و اخوان وجود داشته است اما هرگز به روابط صمیمانه میان آن ها تنه ای نزده و ادامه داشته حتی پس از مرگ اخوان به واسطه رهبر انقلاب اجازه دفن وی در محوطه آرامگاه فردوسی صادر شد. اما برخی با دستاویز قرار دادن اختلاف نظر میان اخوان و رهبری تمایل دارند رابطه این دو هم شهری قدیمی را تاریک جلوه دهند و اخوان را به نفع ضد انقلاب مصادره و وی را در مقابل رهبری قرار دهند. در صورتیکه همانگونه که بیان شد با بررسی تاریخ وقایع، کذب و نابجا بودن این نظر اثبات می شود. همانطور که ملاحظه شد بعد از اختلاف نظر سال 58 اخوان چندین بار دیگر با رهبری ارتباط داشته و در آخرین بار نیز با تعابیری شگرف ایشان را می ستاید.