خبرنامه دانشجویان ایران: امیر مسروری// دهه ی ۱۳۷۰، دهه ای پرفراز و نشیب برای احزاب سیاسی است. شکل گری و جریان سازی چند حزب در کشور تا به آنجا رفت که گمان شد کشور به دو قطب اصولگرا و اصلاحطلب تقسیم گردید. نظامی که برادری، آزادی بیان و استقلال طلبی از اهداف آن بود؛ با اشتباه راهبردی دولتمردان ششم، هفتم و هشتم دچار بحرانهای سیاسی فراوانی شد. در این نوشتار به بررسی یکی از احزاب سیاسی بر خواسته از جریانات دهه ی ۷۰ میپردازیم.
جریان اصلاحطلبی در کشور بهویژه پس از دوم خرداد سال ۱۳۷۶ به سویی رفت که زمزمه های تغییر اصول در کشور توسط دشمن انقلاب به گوش میرسید. در واقع رفتارهای متمایز و افراطی و حتی ارائه ی راهبردهای بسیار غلط تا آنجا در بدنه ی این جریان نفوذ کرد که فتح سنگر به سنگر، ایجاد بحرانهای هویتی ای همچون کودی دانشگاه و فتنه ی ۷۸ بخشی از آن بود. اصلاحطلبان با سیاسیکاری بیشازحد و نداشتن برنامه اساسی برای کشور آنچنان صدماتی را به جامعه وارد کردند که رهبری معظم انقلاب اسلامی در سخنرانی به بررسی جریان اصلاحطلبی پرداختند و آن را متمایز از جریان حادثشده در شوروی کمونیست برشمردند. ایشان در مقایسه ای که توسط دشمنان انقلاب میان اصلح طلبان و شخص سید محمد خاتمی با جریان اصلاحگرای کمونیستی شوروی و گورباچف در جامعه مطرح میگردید، بیان فرمودند: «اینها در چند مورد اشتباه کردند: اشتباه اوّلشان این است که آقای خاتمی، گورباچف نیست. اشتباه دومشان این است که اسلام، کمونیسم نیست. اشتباه سومشان این است که نظام مردمیِ جمهوری اسلامی، نظام دیکتاتوری پرولتاریا نیست. اشتباه چهارمشان این است که ایرانِ یکپارچه، شورویِ متشکّل از سرزمینهای به هم سنجاق شده نیست. اشتباه پنجمشان این است که نقش بیبدیل رهبری دینی و معنوی در ایران، شوخی نیست» (1)
این دیدگاه و تدبیر اساسی رهبری معظم انقلاب آنچنان روش بود که جای هیچ درنگ سیاسی را به خود جای نمیداد. اما بازنداشتن تعریف دقیق از اصلاح طلبی، سکوت در برابر معارضین و معاندین تا به آنجا پیش رفت که در مجلس ششم نمایندگان به دنبال جام زهری دیگر میل پیدا نمودند. رفتارهایی که سرانجام منجر به پیروزی جریان اصولگرا و احیای ارزشهای انقلابی در جامعه گردید. بر همین اساس خارج شدن اصلاحطلبان بهویژه فعالان احزابی همچون سازندگی، مشارکت و... از مدار قدرت مرگ تدریجی برای حیات سیاسی این جریانات پیشبینی مینمود. این شکستهای پیاپی چه در انتخابات دور هفتم، هشتم و نهم مجلس و چه در انتخابات نهم و دهم ریاست جمهوری چنان ضربه ی هولناکی به بدنه ی اجتماعی جریان اصلاحطلب زد که آنان برای به دست آورد هر نوع آرایی دست به دامن هر رفتار خلاف قانونی شدند. حمایت از فتنه گران 88 و سرانجام سکوت در برابر حرمت شکنان به ارمان های امام راحل ره و عزاداران اباعبدالله علیهالسلام طومار سیاسی بخش اعظمی از بدنه ی اصلی اصلاح طلبان را در یوم الله نه دی در هم پیچید.
بر همین اساس متفکرین اصلاحطلب و بخشی از بدنه ی این جریان که در فتنه ی 88 سکوت را بر هر نوع رفتاری ترجیح داده بودند، انتخابات یازدهم ریاست جمهوری سال 1392 را برای خود نقطه ی عطف سیاسی پنداشتند. اصلاحطلبان پس از انصراف رسمی تنها نماینده ی خود از انتخابات دور یازدهم ریاست جمهوری و حمایت از کاندیدای مستقل، توانستند حیات مجدد سیاسی خود را دست پیدا کنند. اما کارنامه ی مشخص و نیز همراه با خطای راهبردی آنان، نمیتوانست دوباره باورهای جامعه ی انقلابی ایران را نسبت به این جریان بازسازی کند. در همین راستا بخش اعظمی از چهره ی جدید این گفتمان به دنبال بازسازی راهبردی اصلاحطلبان سوق پیدا و تشکلی با عنوان نسل دوم اصلاحطلبان را ایجاد نمودند. تشکلی که هنوز مجوز تأسیس دریافت نکرد، آنچنان با هجمههای رسانه ای اصلاحطلبان نسل اول مواجه شدند که برگشت به عقب را بر اجرای اهداف مهم خویش ترجیح دادند. اما سؤالی که پیش میآید چرایی این هجمهها است؟
1. اقدامات مخالف قانون و نیز حمایت از فتنه گران در سالهای 78، 82 و 88 چنان صدماتی را به جامعه ی اسلامی وارد ساخت که میان این جریان و اهدافهای انقلاب اسلامی شکاف بزرگی ایجاد گردید. بیانیه ی معروف 30 خرداد 1388 مجمع روحانیون و نپذیرفتن فصل الخطاب بودن سخنان رهبری، سکوت در برابر مخالفین گفتمان مقاومت اسلامی در روز قدس، توهینکنندگان به تصویر بنیانگذار انقلاب اسلامی و سرانجام امت خداجوی خواند هتاکان به سالار شهیدان در روز عاشورا آنچنان خساراتی به این جریان وارد آورد که هیچکس احساس بازگشت به متن وقایع سیاسی را در آینده برای آنان پیشبینی نمیکرد. بر همین اساس جوانان اصلاحطلب با نفی اتفاقات و اشتباهات قبلی خود پشت چهره ی سیاسی هچون صادق خرازی، دیپلمات سابق ایران قرار گرفتند تا بتوانند احیای مجدد سیاسی خود را کلید زنند. آنان مخالفت با اسلاف خود را تا به آنجا پیش بردند که، دبیر کل حزب راهاندازی نشده ی ندا در مصاحبه ای بیان داشت: « هر حرکتی در مسیر مخالفت با قانون اساسی و ولایت فقیه باشد من با آن مخالفم. ولایت فقیه کمربند وحدت ملی ایران است. نباشد افغانستان و عراق میشویم. ما توسعهیافتهتر از خیلیها نیستیم ما قانون داریم شهیدان زیادی برای این کشور شهید شدند بیایید منطقی حرمتدارانه باشیم. بهموقع به این حرف میرسید. قدرت ولایت فقیه قدرت اتحاد آفرین امروز ایران است. آقای خاتمی هم به این حرفها اعتقاد دارد... این جوانان خیلیها وارد دهه سوم و چهارم زندگی شدهاند. همین الان سراغ یکایک این دوستان بروید. میگویند اشتباه کردیم.» (2)
این جملات توسط شخصیتی همچون صادق خرازی که ید طولایی در اصلاحطلبی دارد بهطور حتم نتیجه ای جز این نخواهد داشت که فعالان ندا برای بازگشت به بدنه ی سیاسی کشور دست به هر اقدامی ازجمله مخالفت با رفتارهای گذشته ی اصلاحطلبان بهویژه خاتمی خواهند زد. لذا این گفتمان سازی و پشت کردن به بخش اعظمی از جریان اصلاحطلبی، مهمترین دلیل نپذیرفتن ندا توسط دیگر احزاب فعال اصلاحطلبان بود.
2. رویکرد اصلاحطلبان در نپذیرفتن رقبای مخالف یکی از آسیبهای بزرگ این جریان در چند سال اخیر است. افرادی که شعار زندهباد مخالف سر میدادند، هر نوع مخالفتی حتی از درون گفتمان خویش را برنمیتابیدند و بهشدت با آن برخورد میکردند. رفتارهای بهزاد نبوی، نائب رئیس مجلس ششم در واکنش به صحبتهای مجید انصاری یکی از این تمایزات است. این واکنشها و نپذیرفتن رقبای درون گفتمانی بهویژه در مسئله ی ندا تا به آنجا پیش رفت که مؤسسین این حزب مجبور شدند عنوان نسل دوم اصلاحطلبان را از خود برداشته و ندای ایرانیان را جایگزین آن کنند. (3)
هرچند باز این تدبیر نیز نتوانست حملات شدید احزاب سیاسی اصلاحطلب بهویژه جریان مشارکتیها را خاموش کند. در همین راستا جلایی، یکی از اعضای ارشد شورای مرکزی حزب منحله ی مشارکت در اقدامی عجیب، دست به زیر سؤال بردن این حزب شکل ناگرفته زد و در یادداشت اختصاصی چاپشده در روزنامه ی اعتماد اینچنین نگاشت: «گر بنا است فضایی برای تحرک سیاسی باز شود، چرا با همراهی بزرگان و چندین چهره میانسال خوشسابقه و توانمند که مجال فعالیت هم دارند حزبی تأسیس نشود؟ کدام حزب موفق در قرن اخیر در ایران تأسیس شده است که چندین چهره تراز اول میان مؤسسان آن نبودهاند؟» (4)
اما آنچه که باید بهعنوان نتیجهگیری از این گزارش دریافت، رسانه ای شدن تشکل ندا میتوانست پیامدهایی داشته باشد که با تحتفشار قرار دادن دستگاههای حاکمیتی، مجوزهای لازم را کسب نماید. اما اشتباهات راهبردی جریان اصلاحطلب، حملات شدید و بیتدبیری سیاسی در مواجه با شکلگیری نیروهای جدید در گفتمان اصلاحطلبی در راستای بازسازی و نیز تجدیدنظرطلبی در باورها و اصول اصلاحطلبی، آنچنان سنگین، عجیب و نامانوس بود که افرادی همچون هادی حیدری سخنگوی این حزب به همراه جمعی از اعضای اصلاحطلب شورای مرکزی آن از این تشکل جدا گردند و ارتباط خود را با این جریان قطع نماید. درواقع ترس این افراد از طرد شدن توسط اسلاف سیاسی خود شکستی بود که پیروزی از راه نرسیده ی آنان را محقق ساخت. لذا اشتباهات سیاسی احزاب اصلاحطلب به همراه نداشتن گفتمان سیاسی برخلاف شعار پویایی در جامعه ی سیاسی کشور که توسط این جریان بیان میگردد، مهمترین عامل فروپاشی زودهنگام ندای ایرانیان باشد.
منابع:
1) پایگاه اطلاعرسانی رهبری معظم انقلاب، 19 /04/1379
2) http://www.taamolnews.ir/fa/news/77072/
3) http://www.farhangnews.ir/content/86845
4) http://payamno.com/detail=96955