مثل پرنده بال گشودی رها شدی
کوچکترین ستارۀ سرنیزهها شدی
لعنت به لایلایی این نیزهدار که
باعث شده است بر سر نی بیصدا شدی
زخم سرت برابر زخم عمو شده
بر روی نیزهها چقدر جابهجا شدی
بعد از تو گاهواره به دردم نمیخورد
چه زود پر کشیدی و از من جدا شدی
بر روی دستِ باد، عزیز دل رباب!
مانند زلفهای پریشان رها شدی
در آسمان کرب و بلا ردّ خون توست
تو یکتنه برای خودت کربلا شدی
شاعر: مسعود اصلانی