تحقیق و پژوهش در دانشگاه ماهیتی شبیه به سرگرمی یا قرارداد میان استاد و دانشجو دارد، نه ماهیتی حقیقی! در بسیاری موارد دانشجو از استاد باسوادتر است، اما استاد با لجبازیهای بچه گانه در نمره دادن و... مانع پیشرفت او میشود.
خبرنامه دانشجویان ایران: او منشا تحولی انفسی در عالم است. میتواند جهانی را دگرگون سازد؛ او که تحولش، تحول انسان است. تحول علم، تحول دانشگاه. او همان است که استاد میخوانیمش. چون بوعلی سینا، بیرونی، شیخ بهایی، ملاصدرا، طباطبائی، مطهری، حسابی، قریب، شهریاری، حسنزاده آملی، جوادی آملی و... استاد، رکن اصلی ساختار نظامهای آموزشی است. به گونهای که به جرأت میتوان گفت تحول او، تحول دانشجوست و تحول این دو تحول دانشگاه است.
به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ وقتی پای صحبت اساتید محترم حوزه و دانشگاه مینشینیم و از ایشان جویای «معیار استاد شایسته» میشویم، مواردی چون بار علمی، تقوا، رعایت اخلاقیات، علاقه به تدریس، توجه به تعلیم در کنار تربیت، ایجاد فضای صمیمی در کلاس، اختصاص دادن زمانی برای پرسش و پاسخ، پیش مطالعه و... را از جمله ویژگیهای یک استاد حقیقی میدانند. اما در حال حاضر، برخی از اساتید دانشگاهها فرسنگها با این معنا فاصله دارند، به راستی چرا؟
پاسخ این پرسش را باید در ساختار آموزش عالی کشور جست. آموزش عالی کشور، مدلی ناقص از سیستم آموزشی غربی است. از جهت هدف و منابع درسی دنباله رو غرب است، اما شیوه اساتید دانشگاههای کشور، نه تنها بسیار دورتر از روش اساتید دانشگاههای غربی است، بلکه قرابتی با شیوه تعلیم و تربیت اسلامی نیز ندارد.
غایت نظام آموزشی غرب، پرورش کادرهای تخصصی مورد نیاز این تمدن مادی است و دانشگاههای کشور در همین راستا حرکت میکنند. از آنجا که هدف دانشگاه، آموزش متخصص است، بسیاری از اساتید دانشگاه نه تنها به بحث تربیت در جهت تعالی روحی انسان توجهی نشان نمیدهند، بلکه متاسفانه در برخی موارد، رفتارهای ناشایستی از جانب استاد و دانشجو به چشم میخورد. احترام متقابل بین دانشجو و استاد، الگوی رفتاری بودن استاد برای دانشجو، تربیت نیروی متفکر، متعهد و خلاق در دانشگاه امری بیمعناست.
سطح علمی و آموزشی دانشگاههای کنونی رفته رفته پایین تر میآید و نقش استاد در حد مربی یک آموزشگاه تنزل یافته است. اغلب اساتید، بدون جزوه امکان تدریس ندارند. یعنی دانشِ آنان محدود به چند برگ کاغذ است که در طول سالیان تحصیل تکرار میشود! دیگر انتظاری نمیرود که استاد بخواهد مفاد درسی مستخرج از منابع غربی را تحلیل یا نقادی کند و یا آنکه علم خود را به روز کرده، متناسب با نیازهای جامعه تدریس کند!
به تبع اساتید، دانشِ دانشجو در جزوه استاد خلاصه میشود و در آخر ترم بر اساس همان جزوه نمره میگیرد. حال بماند که برخی اساتید سلیقهای نمره میدهند و حق دانشجوی خوب را تضییع میکنند. در دانشگاه و به خصوص در مقطع کارشناسی، روحیه پرسش و پاسخ، تحلیل و نقادی دانشجو نه تنها تقویت نمیشود، بلکه در مواردی سرکوب میگردد.
تحقیق و پژوهش در دانشگاه ماهیتی شبیه به سرگرمی یا قرارداد میان استاد و دانشجو دارد، نه ماهیتی حقیقی! در بسیاری موارد دانشجو از استاد باسوادتر است، اما استاد با لجبازیهای بچه گانه در نمره دادن و... مانع پیشرفت او میشود. در این صورت چگونه میتوان دانشجوی متفکر و خلاق تربیت کرد؟ چگونه میتوان دانشجوی محقق و خلاق را از دانشجوی صرفا درس خوان تشخیص داد؟ آیا معیار امتیاز دهی به دانشجو و در نتیجه کسب رتبه برتر تنها در خواندن و حفظ کردن جزوهای اندک خلاصه میشود و روحیه پرسشگری و فعالیت در کلاس تاثیری ندارد؟
ابراهیم فیاض، استاد علوم اجتماعی و عضو هیئت علمی دانشگاه تهران اعتراض خود را به ایت مسائل این چنین اعلام میکند:«نظام آموزشی ما تقلیدی از غرب است و بحث خلاقیت در آن مطرح نیست. قرار نیست کسی در دانشگاه ما متفکر و خلاق شود، قرار شده تا یک سری مطالب را از غرب بیاوریم. دانشجو باید کار تحقیقاتی کند، دانشجو دیگر دانش آموز نیست که دانش را بیاموزد، باید دانش را بجوید؛ ولی الان در واقع اسمش دانشجوست و اما عملا دانش آموز است. سیستم آموزشی و پژوهشی ما تبدیل شده به جزوه و سئوال امتحانی که آن هم بر می گردد به دانشی که الان در ایران حاکم است؛ این بر میگردد به دانشی که از غرب گرفتیم، آن را میخوانیم. حافظه پروری میکنیم و بعد پس می دهیم؛ مثلا فلان متفکر غربی چه سالی متولد شد و چارچوب اندیشه اش چیست، آن را تکرار کن در امتحان و نمرهات را بگیر و برو.»
دانشجویان تحصیلات تکمیلی با مسائل و مشکلات بیشتری دست و پنجه نرم میکنند. آنها در همه مراحل تدوین رساله مسئله دارند. بخشی از این مشکلات به دانشجو باز میگردد و بخش عمده آن ناشی از دانش ناکافی، به روز نبودن، تخصص اندک، عدم تعهد و راهنمایی استاد است. این نکته مانع شکوفایی استعداد دانشجو یا مانع پیشبرد اهداف تحقیق میشود. یک عضو هیات علمی که نامش در رسانهها مطرح نشده است، در مصاحبهای میگوید:«گاهی در گروههای آموزش بر سر گرفتن پایان نامهها نزاعهای حیرت انگیزی بر پا شده و موجب کدورتهای عمیقی بین استادان میشود. دانشجویان قبل از اخذ پایان نامه و در مراحل تردید برای انتخاب استاد راهنما و مشاور بسیار مورد تکریم و احترام استادان هستند. ولی بعد از قطعی شدن کار ورق کاملا بر میگردد. در صورتی که دانشجویی خطا کرده و با افراد قدرتمند گروه پایان نامه نگیرد، در باقی راه حسابش با کرام الکاتبین است. برای همین دانشجویان بسیاری از اوقات با استادانی پایان نامه میگیرند که خالی از سواد ولی دارای قدرت زیادی در گروه باشند.»
پر بیراه نیست اگر بگوییم بسیاری از اساتید، رتبه علمی خود را مرهون تلاش دانشجویانند! این نکته را علاوه بر راهنمایی پایان نامه باید در قانون درج نام استاد در مقالات پژوهشی جست. بر کسی پوشیده نیست که اکثر مقالات علمی - پژوهشی با نویسنده مشترک، نتیجه زحمات دانشجویان است و استاد کمک چندانی در تدوین آن نمیکند. در برخی موارد به ویژه در رشتههای علوم انسانی، نظر استاد با دانشجو متفاوت است! در اغلب مجلات توجهی به موضوع و محتوای مقاله نمیشود و نام استاد و میزان مشهوریت او از اهمیت بالاتری برخوردار است. بنابراین دانشجو از شروع انتخاب موضوع تا ارسال مقاله با مشکل مواجه است.
البته نمیتوان از اساتید عالم، متعهد و با اخلاق غفلت کرد که با دانشجویان کمال همکاری را داشته و از آنجا که نقش و تاثیری در تغییر یا بهبود این قانون ندارند، برای کمک به دانشجو، نام خود را به عنوان نویسنده دوم ذکر میکنند.
دانشجو در انتخاب استاد آزاد نیست. عدم تغییر اساتید و عدم تحول در منش و روش آنها نشان میدهد ارزشیابی دانشگاه کاملا فرمالیته است. روح الله ایزدخواه، دانشجوی دکتری مدیریت تکنولوژی میگوید:«نمیشود یک سری اصول و رویه و هنجارها حاکم بر دانشگاه باشد و دانشگاه هم بخواهد متحول شود؛ یکی از آن ها این حاشیه امنی است که ما برای اساتید در دانشگاهها میبینیم. در نظام آموزش عالی چه منبعی وجود دارد که دانشجو اعتراض خود را به گوش این منبع برساند، البته منظورم دانشجوی خوب و ممتاز است، نه دانشجویی که می خواهد از زیر بار درس فرار کند، دانشجویی که واقعا دانشجوست، محقق است؛ دانشجویی که در مقطع دکتری میبیند استاد جزوه را به صورت املا به دانشجویان دیکته می کند، البته این مورد در مقاطع پایینتر هم زیر سئوال است. حداقل امکان و انتظار برای دانشجو این است که اختیار این را داشته باشد که با استاد ضعیف درس نگیرد. چنین نظام آموزشی در حوزه علمیه بوده است که یک طلبه مختار است با فلان استاد این درس را بگیرد یا نه.»
در ساختار سنتی حوزههای علمیه که نمونهای از نظام تعلیم و تربیت اسلامی است، تحصیل در کنار تهذیب معنادار میشود. بین استاد و شاگرد، رابطهای عمیق و عاطفهای بر قرار است. استاد الگوی علمی، اخلاقی و رفتاری مناسبی برای طلاب است. بحث، مناظره و نقادی مسائل درسی در کلاس، آزاد است و استاد زمانهایی را به پرسش و پاسخ اختصاص میدهد. طلبه به تاکید استاد باید درسها را عمیق و مستدل مطالعه کند، درباره آنها بیندیشد و ساعاتی را با سایر طلاب مباحثه کند. طلبه در انتخاب درس، استاد و کلاس درس آزاد است. از همین رو اساتیدی که شایستگی علمی و اخلاقی ندارند، خود به خود از سیستم حذف میشوند.
ریشه اصلی مشکلات دانشگاهیان، ضعف و غلبه ساختار است. ساختاری که مبتنی بر مدرک گرایی است. نظامی که در آن نمره و پاس کردن دروسِ غالبا غیر کاربردی و غیر بومی، شرط گرفتن مدرک و تخصص است. معیارهای انتخاب اساتید بر اساس رابطه و کمی گرایی است. کمی گرایی بدین معنا که تعداد مدارک و تجربیات او در تدریس لحاظ میشود؛ ولی کیفیت تدریس، به روز بودن و تسلط علمی او، میزان تعهد اخلاقی و نوع برخورد با دانشجو و... در ارزیابی او ضعیف است.
ساختاری که تقلیدی است و از الگوهای بومی خود فاصله گرفته است. میکوشد تا خود را هم در قالب و هم در محتوا به غرب نزدیک کند. اما در همین هدف نیز ضعیف و نادرست عمل میکند. استاد عامل اصلی در این ساختار است و تحول او گامی بزرگ در تحول دانشگاه میباشد. اگر استاد به علمی که آن را تدریس میکند تعهد نداشته باشد، اگر بر ساختار ضعیف غلبه نکند و اگر خودش متفکر نباشد، چگونه میتواند یک متفکر تربیت کند و چگونه میتوان به تحول در دانشجو و دانشگاه امید بست؟
* گزارش از نفیسه ترابی