«خبرنامه دانشجویان ایران» در بازخوانی خاطرات دانشجویی تلاش کرده است، رفتارهای اینچنینی را که مسبوق به سابقه نیز هست. در زیر خاطرات سجاد اکبری؛ مسئول سیاسی وقت بسیج دانشجویی دانشگاه امیرکبیر، از 16 آذر 88 و فرار مجید توکلی با چادر را می خوانیم:
امتحانات در دانشگاه صنعتی امیرکبیر پس از انتخابات لغو شده بود و با توجه به تعطیلی دانشگاه، دانشجویان مذهبی امیرکبیر در آن ایام بیشتر متمرکز بر فضای عمومی کشور بودند. ویژهنامه انعکاس نیز که بسیج دانشجویی دانشگاه امیرکبیر در همان ایام منتشر کرد، در راستای بصیرت افزایی و پاسخ به شبهاتی بود که پیرامون انتخابات در فضای عمومی کشور مطرح بود.
نشانههای اغتشاش
با شروع ترم جدید و بازگشایی دانشگاهها، فضای دوقطبی و ناآرام کشور در آن ایام به دانشگاه امیرکبیر نیز کشیده شد. این دو دستگی را میشد در همه برنامههای سیاسی و همایشها و سوت و کفهای طیف معترض مشاهده کرد، اما اوج این اتفاقات در ۱۶آذر ۸۸ رقم خورد. ما از قبل خبر داشتیم که اغتشاشگران برای ۱۶ آذر در دانشگاه برنامه دارند و حتی مطلع بودیم که احتمال دارد پروژه کشتهسازی در دانشگاه -همانطور که پس از انتخابات رخ داد- در دانشگاه تهران و امیرکبیر نیز رقم بخورد. از طرفی با توجه به اینکه طیفی از دانشجویان حامی جنبش سبز را در دانشگاه میدیدیم که فعالانه به دنبال نشان دادن تحرک و نمود اعتراضات خود هستند، این امر ما را از اتفاق قریب الوقوع مطمئن میکرد. این جریان وابستگی زیادی به یکی از دانشجویان امیرکبیر به نام «مجید توکلی» داشت. توکلی دانشجویی بود که از دانشگاه امیرکبیر اخراج شده بود و به دلیل انتشار مطالب موهن به زندان محکوم شده بود که از طرف رهبری مورد عفو قرار گرفت و پس از آن موافقت، در وزارت علوم موافقت شده بود که به دانشگاه برگردد و بعد از آن در شعبه بندرعباس دانشگاه امیرکبیر مشغول به تحصیل بود. اما این فرد در روز ۱۶ آذر طبق برنامهریزی به تهران و دانشگاه امیرکبیر بازگشته بود. روز قبل از آن هم به دانشگاه تهران رفته بود و علیه نظام و رهبری صحبت کرده بود. ابتدا انتظامات دانشگاه امیرکبیر به وی اجازه ورود نداده بودند، اما ظاهرا او با خودروی یکی از اساتید توانست به داخل دانشگاه بیاید.
حضور در عرصه خالی
با حضور توکلی و رفقایش در دانشکده پلیمر، تجمعات و صحبتهایی علیه حضرت آقا شکل گرفت. ما از قبل برای برنامه ۱۶ آذر برنامهریزی کرده بودیم و نمایشگاه و تئاتری تاریخی درباره حضور نیکسون داشتیم. پس از اتمام برنامههای ما که حدود نمازظهر بود، دانشجویان خصوصا بچه مذهبیها به مسجد دانشگاه رفتند. در همین لحظات که محوطه دانشگاه خالی از حضور دانشجویان بسیجی و مذهبی بود، توکلی و دار و دستهاش شروع به رژه رفتن در وسط دانشگاه کردند و داد و هوار میکردند و شعارهای رکیک و بسیار بدی علیه مقدسات و خصوصا رهبری میدادند که واقعا قابل تکرار نیست. من خودم ندیدم، ولی دوستان میگفتند حتی در آنجا عکس امام و رهبری را نیز با فندک آتش زده بودند. واقعا روز تلخ و سختی بود.
تجمع مقابل تجمع
داعیه ما این بود که در دانشگاه دعوا و زد و خورد ایجاد نشود، اما از طرفی با آنها مقابله کنیم تا فکر نکنند میتوانند هرکاری میخواهند در دانشگاه انجام دهند. پس از نماز عصر بچهها که از اتفاقات محوطه مطلع شده بودند، جمع شدند و با شعار یکی از دانشجویان دم گرفتند و به سمت محوطه آمدند. توکلی در آن میان جمعیت را رهبری میکرد. از طرفی عدهای در دانشگاه را شکسته بودند و برای حمایت از وی به داخل دانشگاه سرازیر شده بودند. ما تلاش کردیم جمعیت خود را درست مقابل آنها قرار دهیم تا اجازه پیشروی نداشته باشند. آنها تلاش میکردند تا با مطرح کردن شعارهایی علیه بسیج و مقدسات ما را برای آغاز درگیری تحریک کنند.
مقاومتی که جواب داد
در آن لحظات محمد یلماز -مسئول وقت بسیج دانشجویی دانشگاه- در میان جمعیت بسیجیان فضا را آرام میکرد و مانع از اقدام پیش دستانه و شروع درگیری میشد و ما هم متقابلا علیه امریکا که معتقد بودیم سرنخ فتنه به دست آن است، شعار میدادیم و پلاکاردهایی با همین مضامین در دست داشتیم. یا مثلا آنها به سمت ما پول و سکه پرتاب میکردند تا بگویند شما پول میگیرید و از طرف نظام اجیر شدهاید و میگفتند: «ما اهل کوفه نیستیم، پول بگیریم بایستیم.» استمرار ما در حضور برای عدم پیشروی باعث شد یکی از بچههای آنها به سمت ما بیاید و بگوید اگر میخواهید تظاهرات کنید، از میان جمعیت ما عبور کنید تا ما رد شویم وگرنه کار به درگیری با شما کشیده میشود. اما ما نمیپذیرفتیم و آنها مجبور شدند تا متفرق شوند و دسته دسته از بین ما عبور کنند و همین باعث شد که دیگر نتوانند پراکندگیشان را جمع کنند و با همان تعداد جمع بشوند.
افتخار به وحشیگری
من خاطرم هست وقتی به سمت در ولیعصر رفتم، صحنه خیلی بدی بود. در دانشگاه شکسته بود و اطراف آن پر از خرده سنگ و خرده شیشه ریخته شده بود و هرچه به دستشان میرسید از جمله در دفاتر انتظامات را شکسته بودند و خسارات زیادی به دانشگاه وارد کردند. حتی یادم هست در کرسیهای آزاد اندیشی که بعدا در دانشگاه برگزار میکردیم -و کرسیهای آزاد اندیشی دانشگاه امیرکبیر معروف شده بود- با غرور میگفتند درها را ما شکستیم. یعنی به وحشیگری خود افتخار هم میکردند که درها را شکسته و از بیرون آدم وارد دانشگاه کردهاند. باید موضع حق را نگه دارم و بگویم در آن روز از دانشجویان بسیجی غیر از دانشگاه امیرکبیر هم در دانشگاه ما حضور داشتند، البته ما خودمان خیلی با این حضور موافق نبودیم و آن کار را نیاز نمیدانستیم.
فراری که آبرو برد
مجید توکلی که نتوانسته بود به تجمع ادامه دهد، تصمیم گرفت از دانشگاه فرار کند و به همین منظور در پوششی از دانشجویان معمولی قرار گرفت و چادری هم بر سر خود کشید و دانشجویان حامیاش او را به سمت در خروجی راهنمایی کردند، اما ظاهرا از ابتدا او تحت نظر گرفته شده بود و علیرغم تغییر چهره دستگیر شد و نتوانست فرار کند. قضیه فرار توکلی با چادر از دانشگاه خیلی برای طرفداران جنبش سبز در امیرکبیر گران تمام شده و باعث تمسخر آنان در روزهای بعد شد. متعاقب این ماجرا کمپینهای مجازی در حمایت از فرار توکلی با چادر شکل گرفت و اگر خاطرتان باشد عدهای از دانشجویان پسر در حمایت از این اقدام تحقیرآمیز، عکس خود را با چادر مشکی در فضای مجازی منتشر میکردند. در دانشگاه همگاه و بیگاه تحصنهایی برای آزادی مجید توکلی برگزار میکردند.
مقدمات یک تجمع باشکوه
ما در بسیج تصمیم گرفتیم به این فضا هرچه زودتر و تا شعله نگرفتن خاکستر فتنه خاتمه دهیم. ابتدا قرار بود کرسیهای آزاد اندیشیمان را به پا کنیم تا به هر دو طرف اجازه صحبت و تخلیه خود داده شود. اما فضا کاملا متشنج بود و اصلا فضای آزاداندیشی حاکم نبود. در ضمن طرف مقابل حاضر نبود در کرسیهای آزاد اندیشی شرکت کند و آن را به رسمیت نمیشناخت. لذا ما قرار گذاشتیم تا با برگزاری یک تجمع بزرگ در یکشنبه هفته بعد که ۲۲ آذر بود، به این غائله خاتمه دهیم. برای اینکه طرف مقابل نتواند از این تجمع مطلع شود تا اقدام پیش دستانه کند و فرصتی برای عکس العمل نداشته باشد که باز همان فضای دوقطبی حاکم شود، تصمیم گرفتیم تا روز قبل تجمع هیچ تبلیغات و پوستری برای این تجمع نصب نکنیم. لذا از طریق شبکه توجیهی که در دانشگاه داشتیم که به صورت فرد به فرد و نفر به نفر انجام میشد، قرار شد روز جمعه و شنبه آن هفته خبر این تجمع سینه به سینه و از طریق سرتیمها در دانشکدههای مختلف و خوابگاه پخش شود.
تجمع باشکوه
در روز شنبه هم رسما اعلام کردیم که فردا در محکومیت توهین به مقدسات در دانشگاه تجمع خواهیم داشت. آن تجمع واقعا گردهمایی بزرگ و باشکوهی بود. یک سر تجمع در صحن دانشگاه و سر دیگر آن تا در دانشگاه کشیده شده بود. من بدون اغراق در تمام دوران دانشجویی خود چنین تجمعی ندیده بودم و دانشجویان قدیمیتر هم چنین اذعانی داشتند. من در آن تجمع دانشجویانی را دیدم که به ما پیوستند که قبلا فکرش را نمیکردم و تقریبا هرکس که عِرقی به دین داشت شرکت کرده بود. البته دانشگاه و مدیران دانشگاهی در آن زمان خیلی میتوانستند به ما کمک کنند اما منفعلانه عمل کردند. به عنوان مثال، ما با توجه به فضای رسانهای که طرف مقابل برای مجید توکلی خصوصا در ماهوارهها ایجاد کرده بود، میتوانستیم رسانهها را در تجمع خود داشته باشیم که دانشگاه مجوز این کار را به ما نداد. این ما را خیلی عصبانی کرد و باعث شد ما دانشگاه را تهدید کنیم که اگر اجازه ورود فیلمبردار را به ما ندهی ما هم در را به زور باز میکنیم. اما نهایتا با وساطت مسئول نهاد رهبری یکی از فیلمبرداران به داخل دانشگاه آمد.
پیروزی با ما بود
آنها با توجه به انبوه جمعیت خیلی تلاش کردند ثابت کنند از بیرون آدم آوردهایم. اما واقعا این تجمع از دانشجوهای خودمان تشکیل شده بود. به هرحال این تجمع فضای دانشگاه را دگرگون کرد و ورق برگشت. هر چند در روزهای بعد آنها خواستند پاسخ ما را بدهند، اما هیچگاه نتوانستند تجمعات منسجمی شکل بدهند و هربار که تلاش میکردند، حداکثر ۲۰ تا۳۰ نفر را میتوانستند دور خود جمع کنند و مفتضحانه شکست میخوردند. از آن پس دیگر تنش جدی در امیرکبیر رخ نداد و امکان برگزاری کرسیهای آزاداندیشی و نشریات و منطقی سخن گفتن کمابیش فراهم شد.