به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ گزیده ای از این مصاحبه را در زیر می خوانید:
*** برای ما مبارزهای معنا دارد که برای دین باشد، با شیوهای انجام میگیرد که دین میپسندد، هدفش ترویج دین و رسیدن به هدف دین یعنی تقرب به خدا باشد. به غیر از این اصلاً چیزی نمیشناسیم. هر رفتار دیگری که به خاطر دین نباشد، حرفهای بچهگانه دنیاپرستان است و چنین نگاهی متعلق به کسانی است که اسلام و قرآن، خیلی از آنها را «کالانعام» مینامند و خیلیهاشان را «شَرُّ الدَّوابّ» نام میگذارد. البته کالانعام دانستن این افراد محترمانه است ولی بدترش، شرّالدواب دانستن آنهاست، بدترین جنبدهها!
*** اولین باری که من فعالیتهای اجتماعی و مبارزات سیاسی را به عنوان یک امر دینی شناختم، از مرحوم آیتالله کاشانی (رضوانالله علیه) بود. یک روزنامهای - که یادم نیست اسمش چه بود - چاپ میشد و طرفدار آقای کاشانی بود و عکس ایشان را چاپ میکرد، روزنامههای دیگر همه درباری بودند.
*** من یادم هست ]امام[میگفتند اگر حاکم اسلامی، اگر فقیه جامع الشرایط بگوید این عبایت را باید برای اسلام بدهی، واجب است، باید بدهی، این حکم حکومتی است و فقیه واجب الاطاعه است.
*** هیچ کس دیگر مانند امام پا به میدان نگذاشته بود که اینطور صریح بگوید بخش اعظم فقه مربوط به سیاست است. این را فقط امام بیان میکرد! کسانی دیگر فعالیتهایی داشتند، قبلاً هم بودند، زمان مشروطیت هم مراجع دخالتهایی داشتند. اما آن که میتوانم بگویم دینم را با این تعریف از او یاد گرفتم، امام(ره) بود که رسماً به بنده آموخت که فعالیتهای اجتماعی در کنار نماز و مثل نماز واجب است.
*** وقتی نهضت حضرت امام شروع شد و گروههای مختلفی همکاری کردند؛ در همان زمان کسانی بودند مبارزه میکردند و زندان میرفتند و در معرض خطر واقع میشدند، ولی مارکسیست بودند. آنها مبارزه میکردند؛ با شاه هم مبارزه میکردند، با آمریکا هم مبارزه میکردند ولی با طرز فکر دیگری بود. خب طبعاً آنها کسی که همراهی شان نمیکرد، میگفتند این آدم اهل مبارزه نیست! با همین نگاه، قبل از نهضت، امام را که ملاحظه میکردند میگفتند ایشان که مبارز نیست! چرا؟ چون امام مشغول درس و بحث بود، یا این که مشغول تربیت شاگرد بود ولی چون از نگاه آنها کاری نمیکرد، مبارز هم نبود. قبل از رحلت مرحوم آقای بروجردی، من به یاد ندارم حضرت امام حتی یک بیانیه، یک سخنرانی راجع به مسائل سیاسی و اجتماعی ایراد کرده باشد.
*** امام معتقد بود: اگر منظور از اینکه همفکری شود و دستهجمعی تصمیم گرفته شود، این است که ما راجع به اصل مبارزه بنشینیم فکر کنیم آیا ما باید مبارزه کنیم یا نه؟ من عقیدهام این است که اگر هیچ کس با من همراهی نکند و من تنها باشم، بنا بر وظیفه شرعیام واجب است که مبارزه کنم ولو هیچ کس مرا همراهی نکند. این قابل بحث نیست!
*** در صدر اسلام کسانی -که بعد از رحلت پیغمبر جای ایشان نشستند- بعضی احکام که نازل میشد اینها اعتراض میکردند! حکم شرعی را پیغمبر بیان میکردند ولی اینها اعتراض میکردند! در کتابهایشان آمده که وقتی آیه راجع به احکام حج تمتع نازل شد، کسانی آمدند به پیامبر گفتند - عین همین تعبیر -که آیا ما برویم احرام حج ببندیم در حالی که از عورتمان منی میچکد؟! با همین تعبیر! ضعف ایمان و اعتقاد و اشتباه در فکر، کم نبوده است. آن طرفش کم است.
*** بتپرستهای مکه و حجاز بطور کلی معتقد بودند که این بتهایی که ما میپرستیم، نمادهایی از فرشتگان هستند و آن فرشتگان، دختران خدا هستند. قرآن روی همین مبنای آنها میگوید شما که دختر را بد میدانید چطور برای خدا دختر قائلید؟ چطور برای خدا دختر میگویید ولی برای خودتان پسر قائلید؟ «أَلِرَبِّکَ الْبَنَاتُ وَ لَهُم الْبَنُونَ»؟ شما باید پسر داشتهباشید و خدا باید دختر داشتهباشد؟ این شیوه بحث با طرف مقابل، منطق قرآن است. بنابراین رهبری میگوید شمایی که معتقدید مردم، جمهور هستند، پس چرا وقتی 65 درصد مردم رأی بدهند به کسی، آن را نظر جمهور نمیدانید؟!
*** گر کسانی - ولو به خیال خودشان - مصلحت کشور را در این ببینند که با دشمنان اسلام بسازند برای اینکه تحریمها رفع بشود، شاید ایشان مصلحت بدانند؛ اما اگر لازمه این کار، لطمه خوردن به اصل نظام و اسلامیت نظام باشد، حتماً ایشان این کار را صحیح نمیداند و اجازه نمیدهد. میگویند آن مصلحت وقتی قابل استیفا است که ضرر بالاتری نداشته باشد و ما در این نظام، بالاتر از اصل نظام چیزی نداریم.
*** کارهای آمریکا یا فریبکاری در مقام بحث و مغالطه است یا در مقام عمل تهدید است که بمب اتم میاندازیم و یا تطمیع است که اگر با خواستههای ما موافقت کنید تحریمها را برمیداریم، نفت را گران میکنیم، اقتصادتان خوب میشود. همین کاری که معاویه و دیگران میکردند؛ هیچ چیز تازهای نیست.
*** اگر حکم حکومتی نبود، هم طبق شرع و هم قوانینی که ما داریم اینها باید مجازات بشوند و حکمشان هم اعدام است. چه کسی اینها را از اعدام نجات داد؟ اگر حکم و نظر ولیّ فقیه نبود، اینها باید اعدام میشدند. برای توبه هم شرایط به حکم حکومتی بستگی دارد. آن مصلحتی که ایجاب میکند تا از حکم اولیه اعدام صرف نظر شود، مصلحت جامعه اسلامیاست که ولیّ فقیه تشخیص میدهد. هرچه تشخیص دهد نظر او معتبر است. اگر مصلحت نبود طبق روال عادی اینها باید دادگاهی میشدند و بدون شک محکوم به اعدام بودند.
*** «آقای تسخیری میفرمودند که ما به آقای مهاجرانی گفتیم اسم وزارتخانه شما وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است، شما برای اسلام چه کردهاید؟ مهاجرانی گفت: این پسوند اسلامی در این وزارتخانه تشریفاتی است این همه انجمنهای اسلامی داریم مگر همه اینها واقعاً به دنبال اسلامند؟! اینها اصطلاحاتی است که در انقلاب رایج شده برای هر چیز میگویند اسلام! من متولّی فرهنگ و هنر هستم نه متولّی اسلام؛ به علاوه چه خدمت فرهنگی بالاتر از ترویج آزادی؟! چه ارزشی بالاتر از آزادی؟! ما داریم آزادی به مردم میدهیم، این بالاترین خدمت فرهنگی است. مگر اسلام مخالف آزادی است؟! اسلام کاملاً موافق آزادی است، اصلاً اسلام یعنی آزادی. امام حسین اصلاً برای آزادی کشته شد مگر نمیگویید آزادمردان، برای همین بود!» ظاهر را حفظ کنید باطن را تغییر دهید. این شگردی است که سابقه زیادی دارد.
*** تمام نهادها موقع بودجه که میشود نمایندگانشان را میفرستند در مجلس لابی میکنند ولی ما این کارها را نمیکنیم. یک بودجهای مینویسیم و میفرستیم دفتر آقا و از دفتر آقا میفرستند دولت، یا تصویب میکنند یا نمیکنند و پیش کسی تملّق نمیگوییم (که اگر میگفتیم، خیلی کارها به ظاهر بهتر از این انجام میگرفت). الحمدلله خدا هم به اندازهای که ما توانش را داشتهباشیم، امکاناتش را فراهم کرده.
*** مهندس بازرگان نه آدم بیدینی بود، نه دشمن ایران بود اما فکرش فکر غربی بود. میگفت پیشرفت با این علم و با این صنعت و با این تکنولوژی است که اروپا دارد؛ ما بدون اینها نمیتوانیم به جایی برسیم. مشکل از نگاهش بود. معتقد بود که شاه افراط میکند و حق مردم را تضییع میکند، دیکتاتوری میکند، خلاف مقررات مشروطه عمل میکند، اما اگر بر اساس فکر غربی عمل کنیم و شاه هم دیکتاتوری نکند، مشکلی نداریم.
*** این آقایانی که اینقدر دلشان میخواهد با آمریکا نزدیک شوند و روابط دوستانه و تعامل داشتهباشند، اینها فکرشان این است و شواهدی هم دارم. من از همان اوایل انقلاب از زبان خودشان شواهدی دارم که اینها فکرشان همین است. اینها دشمن ایران نیستند، دشمن اسلام هم نیستند اما اسلام را در همان محدودهای میبینند که مردم در زمان شاه میدیدند، در محدوده همان مسائل فردی. روضه هم میخوانند، گریه هم میکنند، منکر اینها نیستند، با ایران هم مخالف نیستند. واقعاً میخواهند ایران پیشرفت بکند چون افتخارشان این است که ما ایرانی هستیم.
*** بهترین تفسیری که ما میتوانیم از این رفتارها]دوستی با آمریکا[ داشته باشیم این است که اشتباه میکنند. نه اسلام را درست شناختهاند و نه عزت ایران را درست درک کردهاند. در همه این کشورهای خاورمیانه شما یک نفر را نشان دهید که این طور فکر نکند. کسی که ما یقین داریم بر خلاف این، فکر میکرد فقط امام بود، بعدش هم مقام معظم رهبری؛ اما در میان سیاستمداران دیگر من نمیشناسم - نمیگویم نیست- من نمیشناسم کسی که این فکرِ امام را عمیقاً باور داشتهباشد که ما باید با آمریکا تا آخر مبارزه کنیم.
*** اگر در جنگ اُحد شکست خوردیم برای این بود که اطاعت پیغمبر را نکردیم و الّا خدا همان خدای جنگ بدر بود. خدای امروز هم با خدای جنگ بدر هیچ فرقی نکرده است، پیغمبر هم همان پیغمبر است. چطور شد در جنگ بدر با عده کم پیروز شدند ولی در جنگ اُحد در خانه خودشان و در شهر خودشان شکست خوردند! آنجا اطاعت خدا و پیغمبر کردند و اینجا نکردند. این فرهنگ را ما باید تقویت کنیم.
*** مگر همین رئیس جمهور آمریکا نگفت که اگر دست من بود تمام پیچ و مهرههای صنعت هستهای ایران را باز میکردم تا یک حلقه از سانتریفیوژها هم باقی نماند؟ بعد عدهای میگویند نه، شوخی کرده؛ ایشان دلش میخواهد که ما پیشرفتهای علمی هم داشتهباشیم، چون ایشان خیلی عِلمْدوستاند دلشان میخواهد همه مردم دنیا پیشرفت علمیکنند! رئیس جمهور مؤدب و باهوشی هستند. رئیسجمهور اسبق هم که میگفت تمدن مهم آمریکا! در حالی که بیریشهترین کشور عالَم آمریکاست ولی او در سخنرانی سازمان ملل از تمدن آمریکا تعریف میکرد.
*** اوایل انقلاب ما با هیأتهای مؤتلفه ارتباط نزدیک داشتیم؛ البته در درجه اول مرحوم آقای بهشتی و مرحوم آقای مطهری به عنوان نماینده امام در هیأتهای مؤتلفه جلساتی داشتند. چند نفر بودند که معمولاً در جلسات این هیأتها برای سخنرانی میرفتند، یکی از آنها مقام معظم رهبری بودند، مرحوم دکتر باهنر بود، آقای هاشمی بود، بنده هم یکی از آنها بودم. من این هیأتهای مؤتلفه را از سالمترین و متدیّنترین و مُخلصترین یاران امام میدانستم. آن وقتی که هنوز هیچکس امام را نمیشناخت، خدا رحمتکند آقا مهدی عراقی را، شب با اسلحه پشت بام خانه امام کشیک میداد در حالیکه هیچکس نمیدانست.
*** ارتباط ما با برادران جبهه پایداری هم از این جنس بود. جلسه اولی که در اینجا تشکیل دادند، گفتند ما میخواهیم یک حرکت سیاسی داشته باشیم و دلمان میخواهد با یک روحانی مشورت کنیم. من هم در حد مشورت پذیرفتم؛ و الّا نه من به آنها سَری سپردهام و نه درخواستی از آنها کردهام. بارها هم گفتهام که من لیدر آنها نیستم. وقتی آقایان جبهه پایداری میگویند ما کارهایمان را با تو مشورت کنیم، من بگویم نکنید؟! مشورت میخواهند، من بگویم مشورت نمیدهم؟ هر گروه دیگری هم بیاید، همین کار را میکنم. همین اخیراً کمیته امداد دعوت کردند من رفتم تهران برایشان سخنرانی کردم.
*** اخیراً بالاخره گروههای مختلفی از اصولگرایان فهمیدند که در گذشته اشتباهاتی شده؛ آقای تقوی میداندار این کار شدند و تشریف آوردند اینجا و جلسه داشتیم. گفتند در جلسه اصولگرایان در لانه جاسوسی سخنرانی کنید، ما هم رفتیم آنجا حرفهایی که همیشه میزدیم، آنجا زدیم. نه چیز تازهای داشتیم بگوییم و نه آنها از ما چیز خاصی خواستند بگوییم.
*** آیتالله مهدوی کنی از افراد انگشتشمار مورد اعتماد کامل امام (رضوان الله علیه) بودند. غیر از ایشان چند نفر را بیشتر نمیشود معرفیکرد که امام واقعاً به اینها اعتماد داشت و برای اینها احترام کامل قائل بودند.
*** استقبال پرشور از اربعین هم مثل فرمایشی است که آقا فرمودند؛ دو سال پیش خودم از ایشان شنیدم که فرمودند این انقلاب هر روزش یک معجزه است. من راجع به کرامات حضرت رضا (علیه السلام) از ایشان پرسیدم و ایشان مواردی اشاره کردند و بعد فرمودند این انقلاب هر روزش یک معجزه است. به نظرم یکی از معجزات، همین اربعین است.