ستون آسمان ها و زمین هستی، پیمبر جان!
نمی فهمم تو را که دستچین هستی، پیمبر جان!
جهان جسم است و تو جان آفرین هستی، پیمبر جان!
که فرماندار روز واپسین هستی، پیمبر جان!
اگرچه ساکن عرش برین هستی، پیمبر جان!
تو با ذات خداوندی عجین هستی، پیمبر جان!
خبر دادند؛ ختم المرسلین هستی، پیمبر جان!
نمی دانم کجا اما یقین، هستی! پیمبر جان!
که بودی شُهره در شَهرت: امین هستی! پیمبر جان!
کف موج است و تو دریا جبین هستی، پیمبر جان!
تو ماهی و فراتر از زمین هستی، پیمبر جان!
خروش موج های مسلمین هستی، پیمبر جان!
تو از بس «رحمه للعالمین» هستی، پیمبر جان!
همین بودی از آن اول، همین هستی، پیمبر جان!
به وقتش آنچنان و اینچنین هستی، پیمبر جان!
تو دست فتح حق در آستین هستی، پیمبر جان!
تو هستی امیرالمومنین هستی، پیمبر جان!