وجود مقدس حضرت زینب سلام الله علیها، به تأسی از منش و مشی اسلامی مادر بزرگوار خود، علاوه بر تربیت اولاد صالح، پشتوانگی روحی و عاظفی از همسر و مدیریت شایسته منزل، به میدان دار حوادث بعد از واقعه عاشورا مبدل شده و در برهه ای حتی طلایه دار "ودیعه امامت" میشود.
خبرنامه دانشجویان ایران: علی مرادخانی// بر اساس مستندات و استدلالهای متعدد تاریخی و روایی میتوان گفت وجود مقدس حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها آیینه تمام نمایی از تفکرات اسلامی در خصوص زن و نحوه حضور آن در اجتماع است. بانویی که از ابتدای تولد با نهایت تکریم و احترام پدر و خانواده اش روبرو میشود، و پدر مکرم او، علیرغم نگاه بسیار منفی اعراب جاهلی به این نحوه رفتار، نه تنها از این اعزاز و تکریم دخترش دست بر نمی دارد، بلکه روز به روز بیشتر بر احترام دخترش میافزاید، در برابر او دست بر سینه مینهد، پیش قدم هایش میایستد، و دهها بار در کلام نورانیش از او و مقامش تعریف میکند. و در حالی که عرب جاهل دخترش را زنده به گور میکند، رسول معظم اما دست دخترش را میبوسد و در مقامش "فداها ابوها" میگوید.
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نیز بعد از رشد و بلوغ، نه تنها خانه نشینی صرف را تجربه نمی کند، بلکه در کنار مدیریت خانه و تربیت شایسته فرزندان، فعالانه کلاس قرآن و تعالیم اسلامی برقرار میکند. حتی در موضوع مهمی مانند جریان غصب خلافت حضرت امیر علیه السلام، نقش محوری ایفا نموده و با قربانی ساختن خود، تمام معادلات اجتماعی و تاریخی موضوع را تغییر میدهد.
پس از آن نیز وجود مقدس حضرت زینب سلام الله علیها، به تأسی از منش و مشی اسلامی مادر بزرگوار خود، علاوه بر تربیت اولاد صالح، پشتوانگی روحی و عاظفی از همسر و مدیریت شایسته منزل، به میدان دار حوادث بعد از واقعه عاشورا مبدل شده و در برهه ای حتی طلایه دار "ودیعه امامت" میشود. اتفاقی که هیچگاه دیگری در تاریخ امامت تکرار نشد.
هر چند از صدر اسلام و دوران حیات نورانی اهل بیت علیهم السلام مثالهای دیگری مانند حضرت معصومه سلام الله علیها نیز در این رابطه قابل اعتنا و بررسی است، اما شاید بتوان نگرش جامع دین مبین اسلام را در حوزه زنان به چند محور اصلی خلاصه نمود: اسلام با رد قاطع نگاه تحقیر آمیز و ناعادلانه به مقام زن، او را عنصر حیات بخش و مولد جامعه میپندارد که حضورش در عرصه خانواده و اجتماع بسیار مؤثر و غیرقابل اغماض است.
دین مبین اسلام با توصیف "خانواده" بعنوان رکن حیات حامعه، زن را مدیر داخل خانه توصیف میکند که وظیفه خطیر تربیت شایسته اولاد بعنوان آینده سازان جامعه، اماده سازی فرزندان برای ورود فعال و مثبت به اجتماع، حمایت روحی وعاطفی از همسر خویش و ایجاد آرامش روانی در خانوده را به عهده دارد. زن مسلمان در کنار مدیریت داخل خانه بعنوان وظیفه خطیر خود، وارد عرصه اجتماع نیز میشود و در سطوح مختلف و عرصههای متفاوت علمی، فرهنگی، اجتماعی و هنری ورود پیدا کرده و بدون نمایش و خودنمایی هوس آلود و مخرب، به تأثیرگزاری کلان در سطح اجتماع میپردازد.
البته این نکته را نیز نباید از قلم انداخت که در برهههای مختلفی از زمان، قرائت نادرست و منحط حاکمان و تصورات مردسالارانه توده مسلمانان، (مانند وضعیت فعلی زنان در کشور عربستان سعودی و وقایع رقت باری مانند بوکوحرام در نیجریه) سبب نمایش ناقص و غیرواقعی و حتی معکوس تصویر زن در اسلام شد که البته محققان و خبرگان امر، به وضوح میتوانند تفاوت دیدگاه اسلام و رفتارهای مسلمانان را از هم تمییز دهند.
می توان گفت در تمام گیتی نگاه ناعادلانه و ابزاری به زنان در تمام ادوار تاریخی جاری بوده است. اتفاقا همین نوع نگاه و رفتارهای ناعادلانه در اروپا بود که بعد از برخوردهای ناشایست و برده دارانه با زنان در قرون وسطی، باعث پیدایش جریان فمینیسم در قرون اخیر در دنیا شد. فمینیسم در برخوردی افراطی در برابر رفتارهای ناعادلانه در مقام پاسخ به سرخوردگی تاریخی ناشی از رفتار این چنین با زنان برآمد، اما با ارائه تعریفاتی نادرست و غلط، نه تنها به وضعیت زنان در جامعه پاسخ نداد بلکه بیشتر به پیچیده شدن شرایط و انحطاط الگوهای تعالی زنان جهان منجر شد.
جریان فمینیسم که در یک و نیم قرن اخیر نظم و نسج یافته، با تحت الشعاع قرار دادن جریانهای دفاع از حقوق زنان و با استعانت از مظلومیت مداوم زنان در اعصار مختلف تاریخی، سعی در تئوریزه کردن مفهوم "تساوی زن و مرد" و تغییر الگوهای تعالی و ارزشهای زنان داشت. شاید بتوان محورهای اصلی مفهوم فمینیسم را در چند نکته خلاصه نمود: لزوم ورود جدی زنان به شغلهای جامعه مانند حضور در کارخانههای صنعتی در قرن نوزدهم، افزایش آزادیهای بی حد حقوقی و اخلاقی به زنان، ایجاد الگوی مخاصمه و نزاع میان زوجین. اما یکی از اصلی ترین و خطرناک ترین محورهای مورد تاکید فمینیسم، تضعیف جایگاه و تغییر الگوی خانواده به بهانه ظلم به زنان است. تا جایی که یکی از متفکرین فمینیست حتی به مقوله ازدواج نیز حمله کرده و میگوید: "در جامعه ای که بر پایه حقوق مساوی برابر همه بنا شده باشد، در عمل هیچ نیازی به ازدواج قانونی نیست." [1]
اما آیا واقعاً "تساوی" زن و مرد امری منطقی است؟ آیا ورود زن به برخی حوزهها مانند فعالیتهای صنعتی و برخی مشاغل زمخت و سخت، به معنای تعالی جایگاه زن در جامعه است؟ آیا دوری از مفهوم خانواده و تربیت فرزند و آزادیهای بی حد و حصر جنسی اتفاق خوش یمنی برای جامعه به حساب میآید؟ آیا نادیده گرفتن تفاوتهای ذاتی زنان و مردان و خلط حوزههای منطقی هر یک از آنها به معنای برخورد عادلانه با زنان است؟
در این که این موضوع، خیانت به جایگاه زن و مرد در جامعه بوده و یه هیچ روی موجب تعالی و رشد جامعه بشری نمی شود شکی نیست که البته خود این موضوع نیز باید به کمک تحلیل گران مورد تدقیق و تفصیل واقع شود. اما همین حاصل نگاه افراطی و اومانیستی جریان فمینیسم به مقوله زن در جامعه، عدم تعریف مفاهیم ایجابی و نگاه جامع، اکتفا به انتقادات تند و افراطی از وضع موجود و تاریخی و صد البته بن بست کلان ایدئولوژیک موجود نظامهای حاکم بر دنیا در یکی دو قرن گذشته، به سرعت موجب بروز معضلات این حوزه شده و نبود محتوای قابل اعتنا، باعث شد تا نه تنها نظامهای ایدئولوژیک مزبور نتوانند پاسخگوی جوامع بشری شوند بلکه جریانات اعتراضی فمینیستی حول محور هر یک از آنها به وجود آید. جریاناتی مانند فمینیسم رادیکال، فمینیسم سوسیالیستی، فمینیسم لیبرال، فمینیسم مارکسیستی و فمینیسم مدرن.
باید گفت علیرغم تلاشهای گسترده جهانی در حوزه فمینیسم مانند: انعقاد کنوانسیونهای حمایت از زنان، تصویب قوانین به ظاهر حمایتی از زنان در برخی کشورها مانند امریکا و اروپا، حضور زنان در مناصب پر استرس و والای سیاسی و اقتصادی و... و انواع این جریان سازیهای اجتماعی در کنار رنگ و بوی سیاسی که در قالب آنها وجود داشته، نشان از نگاه نادرست کلان و وجود بن بست جدی اعتقادی در نظامهای فکری مزبور در حوزه زنان و خانواده بوده است. به نحوی که این همه هیاهو نه تنها به بهبود جایگاه زنان در جامعه جهانی امروز منتهی نشده بلکه لزوما موجب تئوریزه شدن مفهوم سوء استفاده جنسی و برده داری جنسی شده است. از رهگذر همین نظام ایدئولوژیک است که فرضا مفهومی به نام "پرستو" وارد ادبیات سیاسی - امنیتی دنیا میشود. "پرستو"یی که در میان دولتمردان کشورهای دنیا نفوذ میکنند و با جاذبههای جنسی خود بعنوان جاسوس هایی خبره در دستگاههای امنیتی فعالیت میکنند.
حقیقت آن است که مفهومی که صدها سال پیش آشکارا به تحقیر زن و حظ جنسی از او منجر میشد، امروز بعد از مدتها تفکر و تئوری سازی، هر چند به ظاهری زیبا و مساوات میان زنان و مردان دست یافته اما همچنان به برده داری جنسی مشغول است و تمام نگاه خود به زن را به یک کالای جنسی محدود کرده که راه ورود به دنیای مدرن را بی بند و باری جنسی میداند. و همین مدل هدف گذاریاست که موجب حذف نهاد خانواده از جامعه غرب شده است. اتفاقی که هر چند در ابتدا برای آنها ظاهری پپیروزمندانه داشت، اما هر چه گذشت منفذهای غیر قابل جبران آن بیشتر نمود یافت تا جایی که شاهد اقرار خود ایشان در خصوص اشتباه بزرگی به نام حذف نهاد خانواده باشیم.[2] آنچه که امروز در غرب به عنوان "انزوای فکری در عین رفاه نسبی" وجود دارد دقیقاً به معنای بن بست مورد وصفی است که ثمره حذف نهاد خانواده به عنوان بزرگترین نهاد آرامش روانی جامعه بوده است.
هر چند انزوای این نظام فکری در خصوص جایگاه زن در جامعه، مدیریت خانه توسط زن، تربیت فرزندان و نحوه ورود فعالانه زنان به اجتماع امروز مبرهن و مشخص شده است، اما شعارهای فریبنده و احساس مدارانه این جریانات هم چنان در جوامع مختلف و نوعاً در حال توسعه طرفدارانی داشته و دارد. به خصوص در سالهای اخیر و با پیدایش نسل جدیدی از ارتباطات گروهی مانند رسانههای تصویری، سینما و تلویزیون و هم چنین شبکههای اجتماعی، این موضوع وارد فاز جدیدی شده و با بهره گیری از شعارهای پر احساس و خلط میان دو مفهوم متمایز "تساوی" و "عدالت" سعی در پیشبرد مضامین مورد نظر خود دارند.
به نظر این عده و شاید در پیجهای منتسب به ایشان خانهداری عنوانی تحقیر آمیز برای زنان به حساب میآید. تربیت فرزند، اتفاقی نامبارک و محدودکننده توصیف میشود. ایجاد آرامش روانی در منزل با سوء استفاده جنسی در میآمیزند و حتی زنان خانهدار زنانی منفعل، افسرده، بی هنر، ضعیف و ترحم برانگیز قلمداد میشوند. از آن طرف هم حضور در جوامع زمخت و پر تنش مردانه، اوج هنر و استعداد، و برخورد مردانه و بدون احساس با مقولههای تلخ اجتماعی اتفاقی افتخار آمیز به حساب میآید. از نگاه این عده، زنِ راننده کامیون بر زن خانهدار تفوق دارد و زنی که در خانه مشغول تربیت فرزند و خانهداری است باید در برابر زنی که در یک کارخانه صنعتی کارگری می کند، زانو بزند!
اما آیا خانهداری اتفاق نامبارکی و کم اهمیتی است؟ آیا تربیت نسل آینده یک جامعه رخداد بی ارزشی است؟ اصلا آیا مفهومی مانند خانواده و آرامش روحی جامعه کیمیای امروز جامعه بشری نیستند؟ و آیا اعتماد به ظاهر فریبنده این نظام فکری دردی را از جامعه انسانی دوا میکند...؟
[1] سوزان آنتونی، رهبر برجسته حقوق مدنی و حقوق زنان در آمریکا (1820-1906 میلادی)
[2] در مقدّمهی یکی از تحقیقات منتشر شده دولت سوئد که در سپتامبر ۱۹۷۸ صورت گرفته آمده است که: با وجود همه امکاناتی که برای تماس بین مردم در اجتماع مدرن امروزی سوئد وجود دارد، بسیاری از مردم در انزوای عمیقی فرو رفته اند، آنها تماس بسیار کمی با یکدیگر دارند و به سختی ارتباط دوستی برقرار میکنند و در نتیجة عدم تبادل افکار و مشورت ها، خیلی مشکل است که این دسته از مردم در مواقع بحرانی و لزوم، کمکی دریافت کنند.
همچنین در تحقیقات دیگری که از مرکز آمار سوئد، در سال ۱۹۸۰ و تحت عنوان «تنهایی در اجتماع مرفّه» منتشر شد، آمده است که: تعداد زیادی از مردم سوئد، در انزوایی مطلق زندگی می¬ کنند و این نشان دهنده آن است که اجتماع مرفّه ما ناموفق است، چون موفّق نگردیده که در غیر از مسائل مادّی، برای مردم رفاه فراهم کند. (کتاب «در غرب چه میگذرد» سید منوچهر دبیر سیاقی، صفحات ۱۰ تا ۱۵)
زن و مرد در تمام حقوق الهی و انسانی شان مساوی هستند چون هر دو انسانند اما مشابه نیستند.
مثل پدری که بین فرزندانش ارث تقسیم می کنه. به یکی زمین میده. به یکی خونه و به یکی ماشین. ارزش مالی اون ها برابره ولی شبیه هم نیست.
امیدوارم زنان و مردان جامعه ما به ارزش واقعی خودشون اونطور که خدا در فطرتشون قرار داده پی ببرن.