به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ آرتیست های پفکی فیلمهای فارسی که با پرو پاچه شلوار و کلاه لبه دار ادعای غیرت و تعصب و لوتی گری داشتند باید می آمدند از این جوان نحیف می آموختند الفبای غیرت را که کوتاه نیامد. 25 تیر90 بود؛ دختر غریبه ای را که از چنگال اشرار نجات داده بود نمی شناخت اصلا اما خودش گفته بود دفاع از ناموس واجب است.
بعد از آنکه نامردها رگ گردنش (=رگ غیرتش) را نشانه رفتند، روی زمین افتاد. نامردها فرار کردند. مدتی گذشت که یک خودرو در میان همه خودروهایی که نگه نمی داشتند ایستاد و او را به اورژانس رساند. ساعت دوازده و نیم شب در اورژانس گفتند که اگر تا نیم ساعت دیگر به بیمارستان مجهزی نرسانید «علی» می میرد.
26 بیمارستان تهران قبول نکردند به خاطر وخامت اوضاع «علی» او را عمل کنند. 5 و نیم صبح بالاخره در یکی از بیمارستانهای تهران عمل شد. ضاربان نامردش دستگیر شدند اما دادگاه دو نفر را به ضربه شلاق و آن سومی را به سه سال زندان محکوم کرد. طولی نکشید همه با قید وثیقه آزاد شدند تا اینکه بعد از شهادت «علی» دوباره پرونده قاتل به جریان افتاد.
مدتی بعد از بیمارستان مرخص شد. به خاطر عوارض ناشی از ضربه به شاهرگ گردن مکرر به بیمارستان منتقل شد تا اینکه در بهمن 92 دوباره در بیمارستان بستری شد. پس از یک ماه به خانه برگشت و عصر دوم فروردین 93 به شهادت رسید.
علی خلیلی شهید شد، حال آنکه هیچ کسی برای دفاع از ناموس از وی حمایت نکرد. در نامه ای که 15 روز قبل از شهادت به رهبر انقلاب نوشته بود می گوید : من خواستم جلوی بلا را بگیرم.اما اینجا بعضی ها میگویند کار بدی کرده ام. بعضی ها برای اینکه زورشان می آمد برای خرج بیمارستان کمک کنند میگفتند به تو چه ربطی داشت؟!! مملکت قانون و نیروی انتظامی دارد!ولی آن شب اگر من جلو نمی رفتم، ناموس شیعه به تاراج میرفت ونیروی انتظامی خیلی دیر میرسید. شاید هم اصلا نمی رسید…یک آقای ریشوی تسبیح بدست وقتی فهمید من چکار کرده ام گفت : پسرم تو چرا دخالت کردی؟
همان روز شهادت کمپینی در شبکه های اجتماعی تشکیل شد که در آن درخواست شده بود برای اینکه شهید خلیلی را در قطعه شهدا دفن کنند درخواست اجتماعی صورت بگیرد گویا بنیاد شهید قبول نمی کرد. برای آنها که ساختار و مدیریت بیناد شهید را می شناختند عجیب نبود. شش ماه بعد بنیاد شهید در جلسه احراز شهادت به نتیجه نمی رسند که نام او را قانوناً در میان شهدا ثبت کنند. هزینه های درمان را هم تقبل نمی کنند. عجیب نبود که کمتر مسئول دولتی هم شهادت «علی» را تسلیت نگفت.
هزینه درمان مجروحیت شهید علی خلیلی، سنگین بود. و خانواده او بدون توقع خاصی با کمک قرض از دیگران و فروختن لوازم منزل هزینههای او را پرداخت میکردند. در این میان برخی مسئولان وعده دادند که بخش عمدهای از هزینههای او را پرداخت خواهند کرد. اما...
پاییز 93 بود که طرح حمایت از آمران به معروف و ناهیان از منکر در مجلس به طور جدی پیگیری شد و به تصویب رسید. همزمان رسانه ها و برخی اظهارات مسئولین دولتی و تیتر دهی لیبرال ها فضای مسموم رسانه ای علیه این طرح ایجاد شد. موضوع اسید پاشی در اصفهان نیز اتفاق افتاد. بعضی از خبرگزاری های داخلی از جمله خبرآنلاین و خبرگزاری دولتی ایسنا با پوشش قابل توجه و کنایه های خبری و رسانه ای در تیتر و متن مسئله اسیدپاشی را به امر به معروف و نهی از منکر ارتباط دادند. اگرچه خبرهای بعدی و بعدی از اسیدپاشی به دختر جوان در اصفهان مشخص کرد که انگیزه مهاجم موضوع دیگری بوده و دختر جوان از خانواده ای متدین و مذهبی است، اما خبرپراکنی های رسانه های مسموم که روی اعصاب مرد راه می رفتند باعث شد التهاب چند روزی جامعه را فرابگیرد. سوء استفاده ضد انقلاب و رسانه های بیگانه و جریان آشوبگر داخلی که برخی از اعضای آن با لباس زنانه در تجمع اصفهان حضور یافته بودند، شرایط بدی در کشور به وجود آورد. روحانی چندی قبلتر گفته بود در هرچه که متخصص نباشد در امنیت ملی متخصص است، اما در دولت وی شرایطی ایجاد شد که مسئله شنیع و زشت اسیدپاشی جنبه امنیتی و ملی پیدا کرد تا آنجا کینه داران از انقلاب از آن نهایت استفاده را برای ضربه زدن به کشور بردند.
امر به معروف و نهی از منکر که اروپاییها نامش را شهامت اجتماعی گذاشته اند، آنقدر ارزشمند هست که کسی برای آن جان خود را برای آن فدا کند.
«توگسی آلبایراک» صدای گریه و فریاد و درخواست کمک را از دستشویی رستورانهای زنجیرهای «مک دونالدز» در شهر فرانکفورت آلمان میشنود، دو دختر مورد تجاوز جنسی تعدادی جوان مست قرار گرفتهاند. «آلبایراک» که قصد کمک به آنها را دارد توسط ضارب به شدت به زمین پرتاب شده و به کما میرود. مدتی بعد از به کما رفتن چراغ زندگی اش خاموش می شود.
صدهزار نفر عریضه ای را امضا می کنند که در آن خواسته شده نشان افتخار ملی به دختر جوان داده شود. صدها تن شمع به دست در سوگ او می نشینند و رئیسجمهور آلمان بلافاصله اعلام می کند: «آن دختر جوان از جانب تمام مردم آلمان قدردانی و احترام فراوان دریافت کرده است، او به عنوان یک سرمشق و الگو برای تمام مردم باقی خواهد ماند. در زمانهای که مردمان دیگر به چیزهای کماهمیت توجه میکنند و همه راه دیگری را در زندگی خود پیش گرفتند، «آلبایراک» جوان، یک نمونه واقعی شجاعت، فداکاری و پایبندی به اخلاقیات است.» و تاکید کرد که حتما در مورد نشان افتخار ملی خانم «آلبایراک» تمام تلاشش را میکند.
از زمانی که اخبار مربوط به مرگ «آلبا یراک» منتشر میشود، صدها نفر در شبکههای اجتماعی در بحث درباره او مشارکت میکنند. یک کاربر توییتر مینویسد: «غمانگیز است که میبینیم انسانهای جوانی مثل «آلبا یراک» زندگیشان را از دست میدهند چون از خود شهامت مدنی(همان امر به معروف و نهی از منکر خودمان) نشان دادهاند. روحش شاد!»
اشپیگل در این باره مینویسد: «اشتباه است که بگوییم نشان دادن شهامت مدنی (امر به معروف و نهی از منکر) کار غلطی است؛ ارزشکارهای خوب نباید به خاطر کردار انسانهای بد از بین برود. مهاجم باعث مرگ دختر جوان شد نه شهامت مدنی (امر به معروف و نهی از منکر) و باید با مهاجم به عنوان یک فرد خاطی برخورد جدی شود».