در مطلب پیشرو قصد نداریم به بررسی حقوقی و فنی بندهای بیانیه بپردازیم چرا که این روزها آنقدر بحث هستهای در میان مردم و رسانهها گرم است که به راحتی میتوان پیرامون آنها اطلاعاتی هر چند سطحی کسب کرد. اما سخن ما وجههای فراتر از بیانیه مذکور و بسیاری مشابه آن دارد چرا که مواردی را که به ذکر آنها خواهیم پرداخت گاه از چشم بسیاری از رسانهها و مردم دور مانده و گاه متأسفانه توسط عدهای فرصتطلب که همه چیز را در خدمت منافع شخصی و حزبی خود میخواهند به انحراف کشیده میشوند.
قبل از هر چیز باید گفت که اینگونه رفتار کردن با مسائل سیاسی داخلی و خارجی کشور علاوه بر آنکه موجبات سلب اعتماد میان مردم و مسئولان را مهیا میکند، میتواند عواقب سیاسی-اجتماعی بسیار جدی را متوجه این سوءاستفادهکنندگان کند.
گذشته از اینها، هرگز قصد نداریم که تلاشهای دولتمردان به ویژه در حوزه سیاست خارجی و پیگیری طاقتفرسای مذاکرات هستهای را زیر سؤال برده یا ایشان را خائن به منافع ملی بدانیم چرا که در اینصورت قبل از هر کس، خود ما تقوای سیاسی را زیر پا گذاشتهایم. لذا آنچه به عنوان انتقاد بیان میشود ناشی از اختلاف دیدگاه طرفین در نحوه حل و فصل مسائل کشوری است و نه چیزی فراتر از آن.
مطلب اول آن است که صرف مذاکره با قدرتهای جهانی که هم نقش دزد را به خوبی ایفا میکنند و هم نقش پلیس را، در صورتی که بتوان بر مواضع اصولی، خطوط قرمز و حقوق حقه دولت و ملت ایستادگی کرد به خودی خود پروژه سنگینی است. آن هم قدرتهایی که هر زمان لازم بدانند همه آنچه ذیل عناوین قوانین و حقوق بینالملل تعریف میشود را نه تنها زیر پا گذاشته بلکه همین حقوق و قوانین را به ابزاری برای فشار بر سایر ملل بدل میکنند.
طبیعتاً الزام چنین دولتهایی به تعهد کامل در قبال مسئلهای چالشبرانگیز که محل اختلاف سالیان طولانی دولتهای جهان بوده است، قدرت چانهزنی بیبدیلی میطلبد. علاوه بر این، باید دید این مسئله بحثبرانگیز تا چه حد ظرفیت آن را دارد تا طرفین مذاکره را به تفاهم برساند. پُرواضح است که واحدهای سیاسی جهان به تمامی پدیدههای پیرامونی خود با عینک منافع ملی مینگرند. در نتیجه تکلیف روشن خواهد بود که رسیدن به تفاهم سیاسی در مسئلهای مانند انرژی هستهای که طرفین مذاکره برداشتهای ناهمسانی از آن دارند مسیر ناهمواری خواهد داشت. اما اختلاف دیدگاه مدنظر ما در این مطلب اینجاست که این برداشتهای ناهمسان و در بسیاری از موارد، متضاد، از چه عواملی ناشی میشوند. آیا آمریکا در پیگیری شبانهروزی پرونده هستهای ایران واقعاً به دنبال جلوگیری از ساخت سلاحهای غیرمتعارف است؟
برای پاسخ به این سؤال میتوان اهداف آمریکا را دقیقاً مطابق با رفتارشناسی این کشور سنجید. با دو دیدگاه میتوان اهداف آمریکا را اینگونه برشمرد: فنی(هستهای) و سیاسی.
هر چند اگر هدف آمریکا اطمینان از عدم دستیابی ایران به سلاح هستهای بود، پرونده هستهای ایران میبایست در حوزه فنی حل و فصل میشد. در این حوزه بنابر اعتراف طرف غربی و اعضای تیم فعلی و قبلی مذاکرهکننده، هدف بلندمدت آنها از مواجهه با پرونده هستهای ایران استراتژی «تعلیق - تعطیل-تخریب» تأسیسات هستهای است که به برکت مقاومت مردم به یک هدف کوتاهمدت در قالب تحدید برنامه هستهای تبدیل شده است.
اما مهمتر از جنبه فنی، اهداف سیاسی بلند و کوتاهمدتی است که از سوی غرب دنبال میشود. شکی نیست که بزرگترین مشکل لیبرال دموکراسی، انقلاب اسلامی ایران و صدور آن به شکل امروزی که در بیداری اسلامی به وقوع پیوست میباشد. اما در سایه همان مقامت و ایستادگی ملت این هدف بلندمدت غرب به بهرهبرداریهای مکرر تبلیغاتی وسمپاشی افکار عمومی جهان تغییر کرده است. رفتار آمریکا از ابتدای اتخاذ سیاستهای «تعامل سازنده» از سوی دولت کاملاً بر این واقعیت صحه میگذارد که لشگر رسانهای غرب تمام تلاش خود را به کار بسته تا بگوید جمهوری اسلامی بعد از سه دهه استکبارستیزی بالاخره مجبور به مذاکره با آمریکا شد که این مهم اصلاً در شأن نظام اسلامی نیست. بنابراین رفتار غرب در طول حدود دو سال از روی کار آمدن دولت یازدهم نشان از تفاهم مدنظر دولتمردان ما نمیدهد.
مسئله دوم موجسواریهای مکرر هواداران دولت در بستر مذاکرات هستهای است. رهبری انقلاب در سخنرانیهای عمومی مرتبط با موضوع هستهای ضمن اعلام حمایت از مذاکرهکنندگان نکته مهم دیگری را نیز ضمیمه میکنند و آن بدبینی نسبت به مذاکره با آمریکا است. آنچه در این اثنا موجب سوءاستفاده برخی میشود تفسیر غلط از اعلام حمایتهای رهبری است. حمایت ایشان هرگز به معنای همنظر بودن با سیاستهای دولت نیست. همین تفسیر ناثواب باعث موجسواری برخی هواداران دولت تحت لوای ادعاهای دروغینی از جمله هماهنگی تک تک جزئیات با رهبری میشود. درک این نکته سخت نیست که نگاه هستیشناسانه رهبر انقلاب در کنار تجربه گرانبهای نظام اسلامی از برخورد آمریکا هرگز مؤید نزدیک بودن دیدگاهها و سیاستهای اتخاذی دولت و رهبری نیست.
دولت و هوادارانش در بسیاری موارد دیگر در طول مذاکرات نیز متأسفانه با بیان نکردن همه واقعیات موجود همچنان در اوج افتخار به موجسواریهای خود ادامه میدهند. مانند مطالب بیان شده به دنبال این جمله معروف آقای رئیسجمهور که "میدانید توافق ژنو یعنی چه؟!"، القای دوگانه هستهای-اقتصادی(که سیاستی کاملاً شعاری و انتخاباتی بود.)، ابهام در به رسمیت شناخته شدن حق غنیسازی ایران(در حالیکه دائماً بر عدم حقوقی بودن بیانیهها و متنهای صادر شده از دل مذاکرات تأکید میکنند- مانند آنچه درباره مذاکرات سعدآباد نیز اتفاق افتاد- و طرف غربی بارها و بارها نقض عهد کرده است.)، عدم تبیین رژیم حقوقی تحریمها برای مردم و بازی رسانهای کاملاً سیاسی و جهتدارِ رفع کلیه تحریمها(!)، القای سوءبرداشتهای جناحی از مفهوم مقاومت در عرصههای مختلف از جمله هستهای(علیرغم آنکه دولتمردان فعلی به خوبی دستاوردهای مقاومت را درک میکنند چرا که اگر این دستاوردها نبود احتمالاً میبایست با همان دو الی سه سانتریفیوژ ابتدای دهه 80 مذاکره میکردند!) و... که عواقب سیاسی پیشگفته را میتوان این روزها در میان تودههای مختلف مردم مشاهده کرد.
جدیدترین موجسواری دولت نیز با صدور بیانیه سوئیس آغاز شد که بعد از یک تلاش رسانهای سنگین در پیروزی ملی دانستن این اتفاقات و اسطورهسازیهای توهمآلود، با سخنرانی چند روز پیش رهبر انقلاب با پوچی مواجه شد. جالب اینجاست که شخص رئیسجمهور نیز از اشتباه ارسال نامه به رهبری بعد از توافق ژنو درس گرفتند ولی همچنان برخی هواداران دولت در زمین بازی فرصتطلبان به ایفای نقش میپردازند.
در آخر باید متذکر شد که متأسفانه دولت از همان ابتدا به توصیه دلسوزان نظام پیرامون گره نزدن سرنوشت کشور به مسائل خارجی توجهی نکرد و اکنون میبیند که بازتاب مذاکرات از ابتدا تا کنون توسط بخش قابل توجهی از مردم و اهل فن، مثبت ارزیابی نمیشود. در نتیجه دولت ادامه حیات سیاسی خود را بالاجبار در همین راه میبیند که بازگشتناپذیر است مگر با ارادهای قوی در همدلی و همزبانی با مردم. در کنار این اشتباه راهبردی دولت، عملکرد رسانه ملی در برخورد با این موضوع قابل انتقاد است. صداوسیما در انعکاس روند مذاکرات هستهای میبایست دقت بیشتری در وزندهی به متغیرهای دخیل در این موضوع داشته باشد. باید بیشتر بر احقاق حقوق هستهای و ایستادگی مذاکرهکنندگان تأکید شود تا چگونگی رفع تحریمها. رفع تحریمها مسئله مهمی است اما به دلیل برداشتهای متناقض و غرضورزانه خارجی از مذاکرات هستهای، باید در اولویت دوم رسانهای قرار گیرد وگرنه تقویت همان برداشتی خواهد بود که مطلوب دشمنان این ملک و ملت است. نهایتاً باید گفت که منتقدان سیاست خارجی دولت همواره تلاشهای دولت در احقاق حقوق کشور و تأمین منافع ملی را ارج مینهند اما وظیفه خود میدانند تا دولتمردان را ازعواقب ناشی از اتخاذ این رویکردها در عرصههای داخلی و خارجی بر حذر دارند بلکه بتوانند آنان را حتی به اندازه یک گام به همدلی و همزبانی با مردم نزدیک کنند.