به گزرش خبرنگار«خبرنامه دانشجویان ایران»؛ سعید درویشی در مطلبی به بررسی بحث توسعه پرداخته است: حسن روحانی در همایش سیاست خارجی دولت توسعه گرا در سال 86 که برگزار کننده آن نیز خود مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص است می گوید: «خیلی مهم است که تابلوی ما در همه کارها توسعه باشد». وی همچنین در همان همایش، اصالت مسئله توسعه در مقایسه با سایر مسایل حتی «حفظ هویت اسلامی و انقلابی» را در تفسیری که از سند چشم انداز بیست ساله انجام میدهد، طرح میکند.
((اینکه ما هویت اسلامی و انقلابی مان را حفظ کنیم و الهام بخش باشیم و نسبت به روابط خارجی مان به دنبال تعامل سازنده و موثر باشیم، به دنبال همان جمله «توسعه» است و مهم این است که ما می خواهیم به توسعه برسیم)).
بنابراین وقتی از اصالت توسعه و تبدیل شدن آن به دغدغه اصلی صحبت میشود باید روشن باشد که در اینجا معنای عام توسعه مورد نظر نیست بلکه معنای خاصی از آن مراد است῞*.معنایی که نگاه پوزیتیویستی کانتی بر آن حاکم است. البته از تناقضات جریان غربگرا در همین نکته است که با وجود قبول این نگاه در موتردی که به ضرر خود میباشد از آن به راحتی عدول میکند.
این نوشتار با هدف تبیین علت نیاز کشور به یک الگوی توسعه بر مبنای ویژگی های بومی خود به رشته تحریر در آمده است. ابتدا با مفاهیم توسعه در غرب آشنا شده و سپس به ارائه چند نظریه در باب امکان و ضرورت تدوین الگوی بومی توسعه شرح داده شده است. در پایان نیز موانع و چالشهای پیش روی این امر بررسی شده و راه کارهایی ارائه گردیده است.
بشر از ابتدای انتخاب زندگی جمعی همواره با دغدغه ای بنام عدالت مواجه بوده است. دغدغه ای که گاه بصورت اندیشه ذهن اندیشمندان را درگیر کرده است و گاه بصورت عمل جمعی که در واقع دنباله رو آن اندیشه میباشد. اگر بخواهیم مثالهای عینی برای هر دو دسته از این تلاشها ذکر کنیم باید از اتوپیا یا ناکجا آباد یونیان باستان، مدینه فاضله فارابی، جامعه بی طبقه و بی دولت مارکسیستی و جامعه سرشار از عدالت الهی شیعی نام برد و یا شورشها و نهضتهای آزادیبخش در طول تاریخ را مصداق عینیت یافته این مساله ذکر کرد.
انقلاب صنعتی میانه قرن هفده میلادی در اروپا و سپس تسری آن به غرب باعث شد تا این ممالک ضمن دستیابی به فناوریهای برتر به مدد بکارگیری آنها، بعنوان قدرت اول جهان شناخته شوند. استعمار سرزمین های شرقی چه از نوع استعمار کهن(تصرف خاک) و استعمار مدرن (هجمه فرهنگی و سیاسی) و یا استعمار پسا مدرن(ایجاد وابستگی در سطوح مختلف به قدرتهای برتر جهانی) نتیجه این نوع توسعه بوده است.
وقوع جنگهای جهانی که باعث ایجاد قدرتی نوین در صحنه بین الملل بنام آمریکا شد عملا اکثریت اندیشمندان مناطق عقب مانده از پیشرفت های غرب را به این نتیجه رساند که تنها راه توسعه و پیشرفت استفاده از تجربیات غربیان بالاخص امریکا میباشد. این تفکر سبب رویش ادبیات توسعهای در گفتارهای اندیشمندان غربی و در نتیجه تئوریزه کردن مفاهیم توسعه و صدور آن برای سایر ممالک مشتاق توسعه غربی(مدرنیزاسیون) شده است.
با اینکه بیش از چهار قرن از انقلاب صنعتی در اروپا میگذرد اما مفهموم توسعه به صورت تئوریزه دارای قدمتی یک صد ساله میباشد. اگر بخواهیم بطور اختصار مراحل تکوین نظریههای توسعه را از دیدگاه اندیشمندان غربی ذکر کنیم میتوان در چهار مرحله بدان اشاره کرد.
مرحله 1) دراین مرحله مفهوم توسعه مترادف رشد اقتصادی معنا میشد و دستیابی به فناوری های برتر و در نتیجه افزایش تولید و افزایش شاخصهای کمی اقتصادی به معنای توسعه یافتگی بود. در این راستا میتوان از طرح مارشال و یا توسعه روستو نام برد.
مرحله2) این مرحله در واقع در نتیجه نقد عملکرد دیدگاه رشد انگارانه توسعه تبیین شد و معتقد بود که لحاظ کردن ملاحضات اجتماعی از ضروریات توسعه میباشد. در واقع توسعه هنگامی معنا میابد که همراه با رشد اقتصادی تغییرات اجتماعی همچون فقر، بیکاری و نابرابری باید کاهش یابد. از دادلی سیرز و پل باران میشود به عنوان اندیشمندان برجسته دیدگاه ساختار گرایانه نام برد.
مرحله3) این دیدگاه که به توسعه انسانی معروف است محور اصلی و بهره بردار واقعی از روند توسعه را انسان میداند و توجه به ویژگیهای انسانی را جز ضروریات برنامه ریزی توسعه میداند در این دیدگاه میتوان به افرادی همچون آمار تیاسین و رانیس اشاره کرد.
مرحله4) توسعه پایدار. این مکتب که در اواخر قرن بیستم میلادی رواج یافت و به مکتب رم معروف شد در حمایت از محیط زیست در اثنای توسعه بوجود آمده است. سرانجام در سال 1987 کمیسیون جهانی زیست و توسعه سازمان ملل متحد(WCED) برای اتمام آشفتگی در تعریف مفهوم توسعه یک تعریف واحد را ارائه داد: توسعه پایدار به توسعهای اطلاق میشود که نسلهای آتی حداقل به اندازه نسلهای فعلی از امکانات زندگی بهرهمند باشند.
با این حال تا کنون تعریفی که بتوان مورد پذیرش همگان یا اکثریت اندیشمندان بحث توسعه قرار بگیرد ارائه نشده است و یکی از دلایل اصلی آن موضوع جهان بینی طراحان یک ایده خاص میباشد که در بحث های آتی بدان اشاره خواهد شد.
تاریخچه بحث تدوین الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت
با وجود اینکه مدت زمان زیادی از مطرح شدن بحث تدوین الگوی اسلامی – ایرانی پیشرفت نگذشته است اما مطالعات عمیقی در این باب صورت گرفته است.
چپرا در کتاب اسلام و توسعه اقتصادی ضمن رد ادعای سکولاریست ها مبنی بر امکان ایجاد توسعه همراه با عدالت بدون توجه به بنیانهای اخللاقی تاکید میکند که توسعه مادی همراه با عدالت نیازمند معنویت است زیرا بدون معنویت اکان عملی و حتی کارایی عدالت زیر سوال میرود. چپرا در کتاب خود، ضعف اساسی مسلمانان را در این نکته نهفته میداند که آنها بجای تدوین الگوهای بومی به سمت راهبردهای توسعه غربی که مختص جوامع سکولار هستند رفته اند و از این مطلب غافل هستند که ناکارآمدی این سیستم ها در غرب نمایان شده است و هنگامی هم که در یک کشور مسلمان به اجرا در می آیند مشکلات چندین برابر میشود.
دادگر نیز در مقاله ای با عنوان شکاف توسعه اسلامی و عملکرد کشورهای مسلمان علت توسعه نیافتگی آنها را در اندیشه و کارکرد دولتمردان و بزرگان جامعه میداند و نه در آموزه های اسلامی و برای مثال هم از توسعه در جاعه و حکومت صدر اسلام را ذکر میکند.
همچنین دادگر برای اثبات مدعای خود نظرات اندیشمندانی چون هیگینز و استیگلیتز را مبنی بر غیر جهان شمول بودن تئوریهای توسعه کشورهای پیشرفته برای کشورهای در حال توسعه یادآور میشود و چاره این مشکل را در تدوین الگوهای بومی میداند.
اما پایا در نوشتار خود با عنوان آیا الگوی توسعه اسلامی- ایرانی دست یافتنی است؟ توضیح میدهد که علم و فناوری ساخته آدمی است و هر دو با بنیانهای معنایی- مفهومی انسان ارتباط دارند. او علم را پاسخگوی نیازهای معرفتی و فناوری را پاسخگوی نیازهای غیر معرفتی میداند.
پایا معتقد است که الگوهای متداول توسعه دارای حساسیت زمینهای هستند یعنی در زمینه ای که بکار میروند دارای ارزش هستند و این ارزش را هم از طراحان و کاربران خود میگیرد. بنابراین به جز تفاوتهای جزیی الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت تفاوتی با سایر الگوهای توسعه ندارد و این بحث بیشتر کلامی است تا واقعی.
در مقابل اسدی در نظریه خویش عنوان میکند که هر برنامه توسعهای که بر مبنای فرهنگ تدوین نشود منجر به شکست است زیرا توسعه مفهومی ارزشی است و اگر تعریف بومی آن را ارائه نکنیم یعنی تعریفی که بر مبنای فرهنگ اسلامی-ایرانی نباشد چیزی جز تکرار تئوریهای شکست خورده غربی نیست. وی همچنین دلیل اصلی وامداری اندیشمندان داخلی به غرب در تعریف توسعه را ناشی از از غفلت از منابع بومی فرهنگی میداند که الگو ساز و حکومت ساز هستند ولی این جنبه کاملا فراموش شده است و تنها جنبه معنوی و عبادی آن نمایان گشته است.
وی هم چنین تدوین یک الگو را بر پایه سه پرسش اساسی ممکن میداند؛ 1) هدف از خلقت انسان چیست؟ 2) مسئولیت انسان در این دنیا چیست؟ و 3) انسان چه جهان بینی را انتخاب میکند. در پاسخ به این سه سوال است که نظریه توسعه بومی و بدنبال آن الگوی توسعه بومی و سرانجام تدوین برنامه صورت میگیرد.
مفهوم توسعه
برای شرح مفهوم توسعه باید ابتدا چگونگی شکل گیری و زمینههای بروز آن در غرب را بررسی کرد و سپس دلایل لزوم تدوین مدل بومی را تشریح کرد.
توسعه در مفهوم غربی با توجه به جهان بینی سکولاریستی در سطح جامعه و اومانیستی در سطح فرد به معنای حداکثر رفاه ممک برای یک فرد به شمار میرود. حتی در کنکاش دقیق در شاخصهای توسعه متوجه میشویم که حتی شاخصهای انسانی چون امنیت و آزادی و عدالت در قالب درآمد سرانه ملحوظ شده است. حتی در بهترین تعریف یعنی توسعه پایدار عدالت بین نسلی از منابع مادی معنای مورد نظر میباشد.
اما در توسعه اسلامی با توجه به هدفمند بودن خلقت صرف رفع نیازهای مادی نشانه توسعه نسیت و چون اعتقاد به زندگی اخروی جزو اصول دین بشمار میرود تامیت سعادت معنوی نیز مد نظر است و درست در این نقطه تفاوت اساسی الگوهای غربی و اسلامی مشخص میشود. یکی تنها در سطح مادی فکر میکند و دیگری در دو سطح مادی و معنوی. و البته باید این نکته را یادآور شد که تامین بهترین زندگی دنیوی منافاتی با این نوضوع ندارد زیرا الدنیا مزرعه الآخره.
تفاوت دیگر در بررسی مفهوم توسعه زمینههای پیدایش آن در غرب است. میتوان سه عامل زیر را اساس شکل گیری توسعه غربی ذکر کرد:
1) ظهور طبقه بورژوازی: آدام اسمیت این طبقه نو ظهور در عصر رنسانس را از سه جهت در مقابل طبقه فئودال میداند.اول اینکه فئودالها اساسا اهل کار کردن نبودن و کار را مایه ننگ شخصیت خانوادگی خود میدانستند در حالیکه بورژواها کار را عبادت میدانستند(مشی پروتستانی). دوم اینکه بدنبال دلیل اول فئودالها بعلت زندگی اشرافی تشکیل سرمایه نمیدادند در حالیکه انباشت سرمایه توسط طبقه بورژوا جزو ضروریات توسعه اقتصادی بشمار یرود.و سوم اینکه فئودالها ریسک پذیر نبودند همان چیزی که شومپتیر رسیدن به اهداف اقتصادی را با آن ممکن میداند ولی بورژواها با سرملیه گزاری خود در طرحهای نوین باعث تسریع انقلاب صنعتی شدند.
از سوی دیگر این طبقه با کارگران نیز تفاوت داشتند با وجود اینکه طبقه کارگر بسیار کار میکرد ولی چون سرمایه ای در اختیار نداشت پس نمیتوانست زمینه لازم برای برای توسعه اقتصادی را فراهم کند.
2) کشف نیروی بخار: این کشف سبب ایجاد انقلابی عظیم در سیستم حمل و نقل و در واقع برتری بخشی به اروپاییان شد. بدین وسیله اروپاییان توانستند ضمن سفر به مناطق دوردست و کشف منابع جدید تولید نیروی کار ارزان را از سایر مناطق جهان به این قاره برساند(برده داری).
3) مستعمرات: آگونه که در بالا ذکر شد دستیابی به قدرت برتر در حمل و نقل سبب گسترش حوزه نفوذ اروپاییان در جهان و پیدایش استعمار شد. خود این امر سبب ایجاد بازار تقاضای جدید و افزایش تولید و در نهایت افزایش انباشت سرمایه در غرب و رشد اقتصادی آنها شد. البته غارت منابع طبیعه و انسانی مستعمرات نیز از پیامدهای اصلی این پدیده شوم بود.
حال باید توجه کرد که برای تدوین برنامه توسه ای در ایران ما باید دارای الگوی جدید باشیم زیرا هیچکدام از زمینه های مذکور را در ایران تجربه نکرده ایم و بسترهای متفائتی برای توسعه در اختیار داریم. البته نباید ظهور طبقه بورژوازی در قبل انقلاب را همانند غرب دانست زیرا در ایران به مدد دلارهای نفتی بوجود آمده بود و به عبارت دیگر ما صاحب صنعت نبودیم بلکه مونتاژکار بودیم.
همچنین ویژگی های خاص جمعیتی همچون جوان بودن جمعیت، رشد تعداد دانشجویان و شرایط اقلیمی و ژئوپلتیک مغایر با سایر نقاط دنیا ضرورت تدوین الگوی بومی توسعه را نمایان تر میکند.
اما باید بدین سوال پاسخ داد که پس تفاوت اصلی در کجاست؟ پاسخ اینست که محور اساسی الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت در وجود عدالت است. مفهومی که شهید مطهری آنرا مقیاس سنجش سلامت یک جامعه و هدف اصلی نبوت و امامت میداند. اما برای تدوین الگو باید توجه داشت که ضروریاتی همچون تغییر باورها و مناسبات اجتماعی، نگرش علمی به موضوع، ایجاد زمینه لازم توسط نهادهای ذیربط، مشارکت آحاد مردم در امر توسعه و لزوم نگرش دینی مد نظر قرار بگیرند.
چالشهای پیش رو
به زعم نویسنده موانع زیر باعث شده است که تدوین الگوی مناسب برای گذار ایران از یک کشور توسعه نیافته به یک کشور توسعه بافته صورت نگیرد:
1) عدم درک روشن مدیران ارشد از مفهوم اسلامی- ایرانی توسعه که خود سبب میشود که سیستم اجرایی کشور برای رفع مشکلات بدنبال سایر الگوها باشند که مشکلات این امر ذکر شده است.
2) ساختار سیاسی کشور بگونه ای است که امکان تحزب واقعی وجود ندارد و این خود باعث تغییرات مداوم مسولان در نتیجه انتخابات و عدم شکل گیری ساختار منسجم مدیریتی و در نتیجه عقیم ماندن اسناد بالا دستی کشور میشود.
3) مواعنع نهادی که انگیزش لازم برای فعالیت اقتصادی را ه جامعه نمیدهند.
منابع
* امینی، پرویز،(1392)،«چیستی» دولت یازدهم بر اساس مبانی نظری، رویکردها، اولویت ها و موانع و چالش ها و نقدها، وب سایت شخصی(www.parvizamini.ir)
1) مطهری، مرتضی(1369).مجموعه آثار، تهران: انتشارات صدرا
2) دادگر، یدالله(1387).شکاف توسعه اسلامی و عملکرد کشورهای مسلمان.مجموعه مقالات اولین همایش اقتصاد اسلامی و توسعه (298-623). مشهد: دانشکده علوم اداری و اقتصادی، دانشگاه فردوسی
3) چپرا، م.ع.(1383).اسلام و توسعه اقتصادی راهبردی برای توسعه همراه با عدالت و ثبات، ترجمه محمدتقی نظر پورو سید اسحاق علوی. قم: دانشگاه مفید
4) پایا، علی(1388).آیا الگوی توسعه ایرانی- اسلامی دست یافتنی است؟ ، فصلنامه روش شناسی علوم انسانی،15(60)،60-31.
5) عرب اسدی، حسی.(1387).نظام تصمیم گیری، برنامه ریزی و مدیریت توسعه عدالت محور.مجموعه مقالات توسعه مبتنی بر عدالت.تهران: دانشگاه امام صادق(ع).
6) سلیمی فر، مصطفی(1390).مقدمه ای بر الگوی توسعه اسلامی ایرانی.کتاب نخست نشست اندیشه های راهبردی(60-37).تهران: دبیرخانه نشست اندیشه های راهبردی