این توافقنامه نامش را از سر مارک سایکس بریتانیایی و فرانسوا ژرژ پیکوی فرانسوی گرفته است. با طرح سایکس و پیکو، سرزمینهایی که از اوایل قرن شانزدهم تحت حکومت امپراتوری عثمانی بود، میان انگلیس و فرانسه تقسیم شد؛ سوریه و لبنان تحت نفوذ فرانسه، و عراق، اردن شرقی و فلسطین تحت نفوذ بریتانیا قرار گرفت.
خبرنامه دانشجویان ایران: حسن رضایی// گسترش توانایی صنعتی و اقتصادی غرب در نتیجه رنسانس و انقلاب صنعتی هیچ گاه نتایج مطلوبی برای شرق به دنبال نداشته است. عقل ابزاریِ بشر غربی همواره بر پایه اندیشه های سود و سوداگرایانه، زمینه های استعمار ملل شرق در دوره زمانی قرن 15 میلادی تا هم اکنون را فراهم نموده است و شیوه های مختلف استعمار کهن، نو و فرانو را تنها می توان نتیجه تغییر و تطور راهبرد دول استعمارگر در مواجهه با کشورهای تحت استعمار و شروع دوره استعمار کهن را همزمان با صدور "فرمان تقسیم" از سوی پاپ دانست. صدور بیانیه معروف پاپ در سال 1493 میلادی (899 قمری) که به «فرمان تقسیم» مشهور گشت، در واقع تأیید چپاول و غارت ممالک دیگر توسط دو قدرت مطرح آن روز یعنی اسپانیا و پرتغال و سرآغاز استعمار مستقیم بود. طبق این بیانیه، تمام آمریکای شمالی و قسمت عمده آمریکای جنوبی به اسپانیا و مناطقی همچون هند، ژاپن، چین و سایر سرزمینهای شرقی به انضمام آفریقا به پرتغال اعطا گردید.(1)
بعدها با افول قدرت این دو کشور، قدرتهای دیگری از جمله انگلستان با نفوذ گسترده خود در مناطق گوناگون، به غارت مستقیم منابع مالی و انسانی دیگر کشورها اقدام کردند. ابزار سلطه در این دوره تاریخی، عبارت بود از قدرت قهریه و اعمال زور و کشتار! استعمار نو اما به دوره ای اطلاق می شود که دول استعمارگر در آن قصد داشتند با اشغال دستگاه سیاسی (حکومتهای دست نشانده و وابسته) و استقلال سرزمینها، استفاده از ابزار استبدادِ وابسته و زمینه سازی جنگ های داخلی بین کشورها، زمینه کسب منافع مادی و سیاسی خود را فراهم نمایند. دوره حیات این نوع استعمار را اگرچه مقطع زمانی قرن 16 تا اواخر قرن 20 میلادی دانسته اند، ولیکن مصادیق واضح آن را هنوز هم می توان در سیاست های استکباری دول غربی در سراسر دنیا مشاهده نمود. ما اکنون در دوران رواج استعمار فرانو قرار داریم؛ دوران تسلط فرهنگی و و رسانه ای!
منطقه غرب آسیا به علت موقعیت ژئوپلتیکی، اقتصادی و سیاسی ویژه خود از دیرباز محل توجه و طمع ورزی استعمارگران غربی بوده است. در دوره تاریخی حضور و نفوذ استعمارگران در منطقه خاورمیانه، می توان بیشتر از همه نام پرتغال، اسپانیا، هلند، فرانسه، انگلستان و آمریکا را مشاهده کرد. اینان طی ادوار مختلف تاریخی، سعی داشتند با استفاده از ترفندهای متنوع، زمینه تسلط بر منابع زیرزمینی این منطقه نفت خیز را فراهم نمایند. شرق با تمدن عظیم اش بازیچه دست ژنرال های انگلیسی و فرانسوی شده بود. شاید غم انگیزترین دوره حضور استعماری غرب در منطقه خاورمیانه را بتوان دوره زمانی انعقاد پیمان سایس-پیکو دانست. موافقتنامه سایکس-پیکو توافقی سری میان بریتانیای کبیر و فرانسه بود که در ماه مه ۱۹۱۶ در خلال جنگ جهانی اول و با رضایت روسیه برای تقسیم امپراتوری عثمانی منعقد شد. این توافقنامه به تقسیم سوریه، عراق، لبنان و فلسطین میان فرانسه و بریتانیا منجر شد.
این توافقنامه نامش را از سر مارک سایکس بریتانیایی و فرانسوا ژرژ پیکوی فرانسوی گرفته است. با طرح سایکس و پیکو، سرزمینهایی که از اوایل قرن شانزدهم تحت حکومت امپراتوری عثمانی بود، میان انگلیس و فرانسه تقسیم شد؛ سوریه و لبنان تحت نفوذ فرانسه، و عراق، اردن شرقی و فلسطین تحت نفوذ بریتانیا قرار گرفت. مصر تحت نفوذ بریتانیا بود و فرانسه بر مغرب (متشکل از تونس، الجزایر و مراکش) تسلط داشت. تقسیم پنهانی کشورهای عربی بین فرانسه و بریتانیا در حالی بود که بریتانیا در دهه ۱۹۱۰ به اعراب قول داده بود که اگر علیه عثمانیها سر به شورش بردارند، با سقوط این امپراتوری به استقلال خواهند رسید!
بعد از اینکه وعده استقلال بعد از جنگ جهانی اول محقق نشد، و قدرتهای استعماری در دهههای ۱۹۲۰، ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ به اعمال نفوذ شدید بر جهان عرب ادامه دادند، محور سیاست در جهان عرب (شمال آفریقا و شرق دریای مدیترانه) تدریجاً از ایجاد نظامهای حکومتی مشروطه لیبرال (نظیر آنچه مصر، سوریه و عراق در دهههای نخست قرن بیستم تجربه کردند) بهسوی ملیگرایی تغییر جهت داد. هدف این نوع ملیگرایی بیرون راندن استعمارگران و نظامهای حاکم متکی به آنان بود. این، یکی از عوامل اصلی رشد حکومتهای نظامی است که از دهه ۱۹۵۰ تا قیامهای عربی سال ۲۰۱۱ بر بسیاری از کشورهای عربی حاکم بودند. ولیکن واقعیات تاریخی به ما می گوید که استعمارگران انگلیسی، همواره به مبارزه با دولتهای ملی گرا و مستقل در سطح خاورمیانه پرداختند.
انگلیسی ها اما به خوبی می دانستند که برای همیشه نخواهند توانست در خاورمیانه بمانند. لذا طی اعلامیه بالفور، خبر تشکیل کشور جدید و جعلی اسرائیل را اعلام نمودند و اراضی یک کشور اشغال شده توسط خود را رسماً به یهودیان صهیونیست واگذار کردند! از سال 1948 تا کنون، رژیم جعلی اسرائیل به عنوان نماد نفوذ کشورهای استعمارگر در قلب منطقه خاورمیانه شناخته شده است. اسرائیل، بهانه ای بود برای حضور طولانی مدت آنها در منطقه! آنها از این پس تمامی سیاست های خود را با بهانه تامین اقتصاد، امنیت و منافع سیاسی رژیم غاصب صهیونیستی در منطقه دنبال می کردند. از طرفی، تشکیل و حفظ حکومت های دست نشانده به عنوان یک سیاست ثابت استکبار در کشورهای عربی حوزه خلیج فارس دنبال شد. در طی سالیان اخیر، حمایت از رژیم صهیونیستی و شکل دهی به روند صلح اعراب و اسرائیل، به عنوان مهمترین راهبردهای نفوذ استکبار در منطقه خاورمیانه مطرح بوده است.
آمریکا و کشورهای غربی حالا هر کدام سهمی از سفره پرنعمت خاورمیانه را به غارت می برند. آنها از طرفی با حمایت از رژیم های مرتجع عرب، زمینه وابستگی علمی و سیاسی مردم خاورمیانه به خود را فراهم می کنند و از طرف دیگر، از دلارهای نفتی انبوه آنها برای پیشبرد سیاست های استعماری خود رسانه تاسیس می کنند! آنها اما با تجربه شکست های پی در پی در افغانستان، سوریه و عراق، اکنون به صورت واضحی احساس سرخوردگی می کنند و به دنبال راهی برای جبران این شکست ها هستند. کشورهای استکباری در کنار اینکه سعی می کنند با استفاده از امپراطوری رسانه ای خود، توافق هسته ای با ایران را به مثابه تسلیم محض ایران در مقابل خود جلوه دهند، به دنبال راه های جدیدی برای نفوذ در منطقه حساس خاورمیانه هستند.
رهبر فرزانه انقلاب اسلامی در تشریح این مسئله، در متن دیدار اخیر خود با اعضای مجمع جهانی اهل بیت بیان کردند: "می خواهند در کشورهای اسلامی و در کشورهای این منطقه، یک نفوذی بهوجود بیاورند که تا دهها سال ادامه داشته باشد. امروز آمریکا آبروی گذشته را در این منطقه ندارد؛ می خواهند این را بازسازی کنند... سیاست های ما در منطقه، نقطه مقابل سیاست های آمریکا است... از قبل گفتم که آمریکاییها دنبال تجزیه عراقند، بعضیها تعجّب کردند؛ اخیراً خود آمریکاییها تصریح کردند که دنبال تجزیه عراقند! می خواهند عراق را تجزیه کنند؛ اگر بتوانند می خواهند سوریه را تجزیه کنند؛ می خواهند کشورهای کوچک کوچک و تحتفرمان بهوجود بیاورند؛ به حول قوّه الهی این اتّفاق نخواهد افتاد."
رصد تحرکات جریان سلطه در منطقه خاورمیانه نشان از آن دارد که آنها در ادامه عملی نمودن پیمان سایس-پیکو، هنوز هم به دنبال تقسیم کشورهای منطقه به واحدهایی کوچک تر و ضعیف تر هستند. حمایت سازمان یافته از تروریسم تکفیری و حمله به کشورهای محور مقاومت، یکی از مقدمات اجرای این سیاست رذیلانه و تکراری به شمار می آید. در این مسیر، تزریق منابع مالی و تسلیحاتی به تروریست های تکفیری و همچنین حمایت سازمان یافته رسانه ای از آنها از مهمترین راهبردهای استکبار محسوب می شود. در واقع غرب به سردمداری آمریکا، در کنار حمایت مالی و تسلیحاتی از تروریست ها سعی دارد با بازسازی چهره خود از طریق فضاسازی های رسانه ای، ذهنیت مردم منطقه نسبت به خود را تغییر داده؛ برای حضور طولانی مدت خود در منطقه خلیج فارس توجیه بتراشد! آنها در این مسیر از متوسل شدن به هر وسیله ای ابا نمی کنند. مانور تبلیغاتی دستگاه رسانه ای غرب بر روی توافق هسته ای گروه 5+1 با ایران تنها یکی از این راهبردهای مزورانه آنهاست.
یکی دیگر از راهبردهای نفوذ آمریکا-به عنوان نماد استکبار- در منطقه خاورمیانه، بسط دادن مذاکرات هسته ای با ایران و وادار کردن ایران به آغاز مذاکرات منطقه ای با آمریکا است. آنها می خواهند مدل بده-بستان موجود در پرونده هسته ای را به خیال خام خود، در مسائل منطقه نیز تکرار کنند. همه اینها در حالی است که رهبر فرزانه انقلاب بارها تاکید کرده اند که مذاکرات جاری با آمریکا، فقط و فقط در موضوع هسته ای خواهد بود و سیاست های ما در منطقه 180 درجه با سیاست های آمریکا اختلاف دارد. آمریکا می خواهد در فضای جدید، با اعمال فشار بر ایران و سوء استفاده از سیاست های جاری در دولت یازدهم و شعار خوش رنگ و لعاب تعامل؛ ایران را به معامله بر سر شرکای راهبردی خود در جبهه مقاومت وادار کند. مسئله ای که تصور آن نیز محال به نظر می رسد.
پی نوشت:
امپریالیسم و عقب ماندگی، ص 67.