خبرنامه دانشجویان ایران: علی عبدی*// سال های سال بود که کم تر نامی از جبهه ملی و نهضت آزادی، و رهبران آن ها یعنی دکتر مصدق و مهندس بازرگان در رسانه ها مطرح می شد.اما در دو سال اخیر و با روی کار آمدن دولت یازدهم، شاید هفته یا ماهی نباشد که نامی از این افراد در جراید و رسانه ها برده نشود. گاهی مقامات دولتی از آن ها یادی می کنند و گاهی هم عکسشان در کنار عکس همین دولتی ها می شود تیتر یک مجله ها و روزنامه ها. از روزنامه های زنجیره ای گرفته تا برخی دانشجوها تلاش می کنند وجه تشابهی بین سران این دو حزب و برخی سیاسیون، خصوصا جناب آقای دکتر ظریف بیابند، حتی اگر این وجه تشابه، عکس گرفتن با حالت نزار و استراحت در بستر بیماری باشد.
اما بنظر می رسد این در این زنده کردن مردگان سیاسی و برقراری وجه تشابه مابین آن ها و برخی مسئولین دولتی، آن هم در این حجم وسیع، هدفی مهم نهفته است. تحلیل تمامی ابعاد این پروژه عمیق، گرچه مهم است و درخور تامل، اما در این نوشته محل بحث ما نمی باشد.
این نوشته 3هدف را دنبال می کند: 1-دکتر مصدق و مهندس بازرگان نسبت به دین، ایران و مردم آن چه نگرشی داشتند؟ 2- نسبت معمار کبیر انقلاب(ره) با نگرش های این افراد چگونه بود؟(بررسی این مسئله بسیار مهم است، زیرا رسانه ها و افرادی که تلاش می کنند از مصدق و بازرگان بت سازی کرده و با شبیه جلوه دادن افراد و جریانات سیاسی مطلوب خود به آن ها، از این افراد و جریانات اسطوره بسازند، خود را یار دیرین امام(ره) و خط امامی نیز معرفی می کنند، پس بررسی نگاه امام(ره) به این دو نفر می تواند پرده از نیت این جریانات بردارد) 3-نتایج نگرش های انتزاعی و تفکرات مصدق و بازرگان، در میدان عمل چه شد؟
بخش اول (نگاه دکتر مصدق و مهندس بازرگان به دین، ایران و ملت ایران)
موحد از قول زیرکزاده – از چهرههای جبهه ملی – درباره مصدق مینویسد: «در تغییر قیافه دادن مهارت خاصی دارد. به موقع خود را به کری میزند. عصبانی میشود یا قاهقاه میخندد. حتی اگر بخواهد حالش به هم میخورد. مریض میشود و غش میکند. روزی به من گفت: نخستوزیر مملکتی حقیر و بیچاره باید ضعیف و رنجور به نظر بیاید و از این هنر در پیش بردن مقاصد سیاسی خود استفاده میکرد.»
گرچه امروز خیلی ها تلاش می کنند تا مصدق را مخالف عملکردهای دیکتاتورمآبانه و خشن رضاخان نشان دهند، اما اسناد تاریخی نشان دهنده واقعیتی صد درصد متفاوت است.دکتر مصدق در برهه ای که رضاخان بدلیل اعتراضاتی که به وی شده بود، قهر کرده و از حکومت کناره گیری کرده بود و فرصت مناسبی برای جایگزینی حکومتی مردم محور بجای نظامی فاشیستی پدید آمده بود، در صدر هیئتی از سوی مجلس ملی به دیدار وی رفته و اینچنین به تمجید از این فرد قلدر می پردازد: « نسبت به آقای رضاخان پهلوی، بنده نسبت به شخص ایشان علاقهمند هستم و ارادت دارم و در واقع آنچه به ایشان عرض کردم در خیر ایشان و صلاح مملکت بوده و خودشان هم تصدیق عرایض بنده را فرمودهاند... اما اینکه ایشان یک خدماتی به مملکت کردهاند، گمان نمیکنم بر احدی پوشیده باشد.»
درحالیکه رضاخان، با ضرب و شتم، برای بیدین کردن مردم حجاب را از سر زنان ایرانی میکشید و درحالیکه مدرسها را ناجوانمردانه به شهادت میرساند، مصدق وی را مردی مهربان و خادم مردم میخواند: «اینجانب صلاح نمیدانم ... بین شاه و ملت جدائی بیاندازیم، آن هم چنین پادشاه رئوف و مهربانی که نمیخواهد خود را از مردم جدا کند»
مصدق یک هفته پس از واقعه ۳۰ تیر و بازگشت مجدد به نخستوزیری و وزارت جنگ، در انتخاب کابینه و مسئولین خویشاوندانی که در میان آنها جاسوس مستقیم انگلیس نیز یافت میشد را به مسئولیت¬های مهم گمارد. دکتر کریم سنجابی از رهبران جبهه ملی و از یاران مصدق دراینباره میگوید: «... در کابینه اول مصدق، خود او آشکارا به ما میگفت: آقا! ما باید از اینها برای پیشرفت کارمان استفاده کنیم. یک عدهای از افراد را که جزء مبارزین و مجاهدین آزادیخواهی و وطندوستی نبودند و حتی شهرت خوبی هم نداشتند یا مشکوک و متهم بودند به اینکه ممکن است ارتباطی با خارجیها داشته باشند [را] وارد کابینه کرد ...»
جبهه ملی حتی در جریان خیزش دینی ملت ایران در 15 خرداد سال 42 در حالی که رهبر آن جبهه ـ مصدق ـ هنوز زنده بود هیچ عکس العملی نشان نداد بلکه این قیام را به عنوان یک حرکت ارتجاعی در جریان روبه جلوی مندرنسیم پهلوی و روشنفکران داخل در حکومت ارزیابی کرد.
شهید آیت ا.. مدرس درباره مصدق به همین صراحت می گوید:«... پایه و کلاس اول سیاست عوام فریبی است و من با نبوغ و دهائی که در آقای مصدق السلطنه سراغ دارم یقین دارم که ایشان همیشه در کلاس اول سیاستمداری باقی خواهند ماند.»
اما راجع به مهندس بازرگان، بر اساس متن مصاحبه وی با ساواک می توان گفت که وی از اساس اعتقادی به سرنگونی رژیم پهلوی نداشت و معتقد بود چیزی به نام حکومت اسلامی در دین وجود نداشته و روحانیت توانایی اداره جامعه را ندارد: «به نظرات [امام] خمینی از نظر حکومت اسلامی ایراداتی داشته و گفتهام از نظر مذهب تا به حال راجع به حکومت از جانب روحانیون مطلبی عنوان نشده و از نظر تاریخی تا به حال مطرح نبوده است. اگر چنین مسئلهای را عنوان میکند[سقوط رژیم]، در صورت تحقق چه چیز جانشین حکومت خواهد کرد؟ از طرفی عقیده دارم که روحانیون نمیتوانند حکومت را اداره کنند»
درست زمانی که مدت کوتاهی از پیروزی انقلاب اسلامی نگذشته و کشور درگیر استقرار نهادهای حکومتی بود، سازمان مجاهدین خلق(منافقین) از این بی سروسامانی اوضاع سو استفاده کرده و اقدام به ترور مردم مظلوم و بی دفاع کوچه و بازار کرد.اما حمایت های وقیحانه مهندس بازرگان حتی در این شرایط از این سازمان تروریستی، حتی داد سیدمحمد خاتمی را نیز درآورد و وی در روزنامه وقت کیهان نوشت: «آقای بازرگان...از کسانی دفاع به عمل می آید که خشنترین شکل آشوب را به فرمان رهبران خائن و فراری خود در متن انقلاب ناب و منحصر به فرد ایران برپا میکنند… امروز اقای بازرگان براشفته میشوند که حتی چرا به اینان آمریکایی میگویند آن هم به داعیه سخنگویی از سوی موکلین و از تریبون مجلس شورای اسلامی که هنوز در آتش سوگ نمایندگان عزیزی میسوزد که به دست همین جوانان پاکباز! و نونهالانی که مایه امید مردمی هستند به شهادت رسیدند.»
حتی بازرگان در سال67، درحالی که کشور درگیر جنگ عظیم و همه جانبه رژیم بعث عراق علیه ایران بود، در نامه¬ای محرمانه به حضرت امام(ره)، با بی حرمتی به فداکاری ها و ایثارگری های رزمندگان و جنگ طلب خواندن آن ها، و زیر سوال بردن اصل انقلاب می نویسد: «آیا ما انقلاب کردیم که جنگ کنیم و به چنین روزگاری برسیم؟ یا به بهانه صدور انقلاب و اسلام با دنیا در بیفتیم؟... وحشت و رعبی که ما با جنگطلبی خود از انقلاب و آرمانهای آن در دل همسایگان افکندهایم،آنان را چنان بهدامن استعمارگران غرب و شرق افکنده است که همچون مستعمرههای آشکار درآمدهاند.»
بخش دوم (نسبت امام(ره) با دکتر مصدق و مهندس بازرگان)
می توان نگاه امام(ره) به این جریانات به ظاهر ملی را در این جملات ایشان خلاصه کرد که می فرمایند: «من به صراحت می گویم ملی گراها اگر بودند به راحتی در مشکلات و سختی ها و تنگناها دست ذلت و سازش به طرف دشمنان دراز می کردند. و برای این که خود را از فشارهای روزمره سیاسی برهانند، همه کاسه های صبر و مقاومت را یکجا می شکستند و به همه میثاق ها و تعهدات ملی و میهنی ادعایی خود پشت پا می زدند»
حضرت امام(ره) راجع به عملکرد مصدق در دوره نخست وزیری اش می گویند: «یک گروهی که با اسلام و روحانیت اسلام سر سخت مخالف بودند. از اولش هم مخالف بودند. اولش هم وقتی که مرحوم آیت اللّه کاشانی دید که اینها خلاف دارند میکنند و صحبت کرد، اینها [این] کار کردند [که] یک سگی را نزدیک مجلس عینک به آن زدند و اسمش را «آیت اللّه» گذاشتند! این در زمان آن [مُصدّق، رهبر جبهۀ ملّی] بود که اینها فخر میکنند به وجود او. او هم مُسلِـم نبـود. من در آن روز در منزل یکی از علمـای تهــران بودم که این خبر را شنیدم...من به آن آقا عرض کردم که این دیگر مخالفت با شخص نیست؛ این[مصدق] سیلی خواهد خورد. و طولی نکشید که سیلی را خـورد. و اگر مانده بود سیلی بر اسـلام میـزد.»
یا ایشان در جای دیگری می¬فرماید: «ما چقدر سیلی از این ملیت خوردیم. من نمی خواهم بگویم که در زمان ملیت، در زمان آن کسی که اینهمه از آن تعریف می کنند (مصدق)، چه سیلی به ما زد آن آدم، من نمی خواهم بگویم که طلبه های مدرسه فیضیه را به مسلسل بستند در آن زمان، همانطور که در زمان پهلوی بستند.» ویا می¬فرمایند: «جبهه ملی محکوم به ارتداد است»
راجع به مهندس بازرگان و نهضت آزادی نیز امام(ره) معتقد است که دنباله روی مصدق و جبهه ملی هستند و پس از غیر انسانی خواندن حکم قصاص توسط این حزب، ایشان می گوید: «اینها تفاله های آن جمعیت[جبهه ملی] هستند که حالا قصاص را، حکم ضروری اسلام را غیر انسانی می خوانند»
همچنین امام در پاسخ به محتشمی پور در مورد نهضت آزادی، به نوع نگاه این گروه به آمریکا، و خیانت های آن ها اشاره کرده و مینویسند: «پرونده این نهضت و همین طور عملکرد آن در دولت موقت انقلاب شهادت میدهند که نهضت به اصطلاح آزادی طرفدار جدی وابستگی کشور ایران به آمریکاست و در این باره از هیچ کوششی فروگذار نکرده...و این از اشتباهات آنها است»
بخش سوم (نتایج واگرایی فکری مصدق و بازرگان در کارزار عمل)
شاید بتوان مهمترین نقطه ضعف مصدق را در فرار از دامان انگلیس و پناه بردن به دامان آمریکا دانست. نتیجه این خوشبینی به آمریکایی ها و پشت کردن به دوستان و هم پیمانان داخلی ملی_مذهبی، خصوصا آیت الله کاشانی، چیزی نشد جز بی توجهی به هشدارهای آیت الله کاشانی مبنی بر قریب الوقوع بودن کودتا، رقم خوردن کودتای ننگین 28مرداد آن هم با وجود حمایت گسترده مردمی از دکتر مصدق به فاصله کوتاه پیش از این کودتا، دستگیری و زندانی شدن، تبعید شدن به قلعه احمدآباد و مرگ در اوج مهجوریت، و در نهایت از دست رفتن تمامی زحمات کشیده شده برای ملی شدن صنعت نفت و سیطره مجدد استعمارگران بر منابع سرشار کشور با به سلطنت رسیدن دوباره محمدرضا پهلوی.
یعقوب توکلی درباره کمک نظامی بازرگان در اوج بحران انقلاب به جداییطلبهای کرد میگوید: «وقتی اعضای حزب دموکرات کردستان از ایشان اسلحه میخواهند، علیرغم همه مخالفتهایی که مرحوم سرلشگر قرنی انجام داد، ۵۰۰ قبضه اسلحه به آنها میدهد. او میداند که وقتی به کسانیکه سابقه فعالیتهای تجزیهطلبانه دارند، پانصد قبضه اسلحه میدهید، دیگر نمیتوانید این اسلحه را از دستشان در بیاورید. اینجا ما با سیاستمداری روبهرو هستیم که علیرغم مذهبی بودن و رهبری جریانی اصلاحخواهانه،کفایت سیاسی لازم را ندارد.»
ضمنا توکلی در ادامه درباره اقدام غیر عقلانی و پر شائبه کسر خدمت سربازی توسط دولت بازرگان یک هفته بعد از پیروزی انقلاب می گوید: «من نمیگویم که وقتی سرلشکر مدنی وزیر دفاع دولت بازرگان سربازی را از دو سال به یک سال کاهش داد و خیلیها را مرخص و پادگانها را تخلیه کرد، حتما از آمریکاییها پول گرفته است. اما وقتی او این کار را انجام داد، ارتش عراق و آمریکاییها فهمیدند که جریانی که در ایران قدرت سیاسی را دست گرفته، قوه آمره دفاعی و فهم استراتژیک ندارد.»
همچنین درحالی که ابراهیم یزدی اذعان کرده که دولت بازرگان از حمله قریب الوقوع عراق به ایران خبر داشته است، لغو خرید تسلیحات نظامی از آمریکا توسط این دولت جای سوال جدی دارد. این اقدام باعث شد قوای دفاعی کشور در ابتدای انقلاب به شدت کاهش یابد و موقعیت برای تهاجم عراق فراهم گردد.
همه این نکات را گفتیم تا در انتها بگوییم تجربه ثابت کرده نگاه حضرت امام(ره) نسبت به آمریکا و مستکبرین صحیح بوده است و وابستگان فکری به آمریکا، دست آخر بازنده میدان سیاست شدند و مطرود ملت و تاریخ گشته اند. حال عده ای درصدد بازسازی تاریخ با دولتمردان فعلی هستند.
آن رسانه هایی که می خواهند تاریخ تکرار شود که هیچ، یا فریب خورده اند، یا خائن به ایران و ایرانی. ولی دیپلمات ها کیِّس باشند، نکند عده ای با آن ها قمار سیاست کنند و برنده شوند، و این دیپلمات ها باشند که سرافکنده تاریخ شوند. در سایتی خواندم که دکتر ظریف در جواب به خبرنگاری که نظر وی را راجع به مقایسه میان او و دکتر مصدق جویا شده بود که ایشان پاسخ داده است: «من خودم را در آن شأن نمیبینم که اینجور مقایسهها شود. من کارگزاری خیلی معمولی در حوزه سیاست خارجی هستم که وظیفهای به من محول شده و آن را انجام میدهم. اصلا خودم را در شأن آدمهایی که در تاریخ ماندگار شدند، نمیبینم.»
میخواهم درپاسخ بگویم: "آقای دیپلمات، در تاریخ ماندگار شدن مهم نیست، در تاریخ چگونه ماندگار شدن مهم است؛ خادم ملت ایران یا دلسپرده شیطان بزرگ، آمریکا..."
* دبیر سیاسی سابق اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان مستقل