به گزارش خبرنگار صنفی – آموزشی «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ چند روز آخر منتهی به آزمون، برگ برندهای دارد که فقط تعداد محدودی از داوطلبین میتوانند آن را کسب کرده و با خود به سر جلسه آزمون ببرند.
آمادگی فنی و علمی برای شرکت در آزمون کارشناسی ارشد، شرط لازم برای موفقیت و راهیابی به دانشگاه دلخواه است اما به عقیده تمام شرکت کنندگان در این آزمون و کنکورهای مهم دیگر، روحیه داوطلبین برای مواجهه با این مصاف دشوار، شرط دیگری است که نبودنش میتواند ضررهای جبران ناپذیری را به دانشجو وارد آورد.
البته کنکوریهای ارشد ممکن است پیشتر این مورد را در روزهای قبل از کنکور سراسری کارشناسی در دوره پیشدانشگاهی تجربه کرده باشند؛ برخی از مدارس در دو سه روز پایانی مطالعه دانشآموزان، از کارشناسان روانشناس برای صحبت با دانشجویان و ایجاد آمادگی و انگیزه کافی خالی از استرس پیشامد، دعوت میکنند تا ساعتی را در بین داوطلبین باشند.
تجربه شرکت در آزمون و گفتن از قبل و بعدهای کنکوریهای گذشته نیز میتواند دورنمای شفافی از آزمون کارشناسی ارشد برای داوطلبین ارائه کند. داوطلبینی که 2 روز دیگر باید آماده شرکت در یکی از حساسترین آزمونهای دوران تحصیل خود شوند.
بر همین اساس، پای صحبت چند دانشجوی کارشناسی ارشد نشستیم که با رتبههای برتر اکنون در حال ادامه تحصیلند؛ صحبتهای جالب این دانشجویان میتواند آرامش خاطری را برای داوطلبین کنکور ارشد 95 فراهم کند تا با فراغ بال بیشتری سر جلسه امتحان بروند.
رتبه 4 گرایش صنایع صنایع: زبان برگ برنده ام بود
هر چند به توصیه مشاورهای کنکور، نمی توان هر نسخه ای را برای همه پیچید اما شاید تجربه موفق رضا یوسفی برای شما هم مفید باشد. او برگ برنده خود را در ربان انگلیسی می داند.
رضا یوسفی رتبه 4 گرایش صنایع صنایع، توصیه هایش را با این نکته شروع کرد که در تابستان بیشتر وقتم را برای زبان گذاشتم و تا پایان آبان، برای دادن آزمون تافل، تقریبا روزی 14 ساعت زبان می خواندم. وی در ادامه افزود: بعد از این آزمون بود که دروس تخصصی را شروع کردم. در آزمون آزمایشی اول رتبه ام 24 شد و این باعث شد امید زیادی به من تزریق شود. اما در آزمون دوم چون هیچکدام از مباحث را نخوانده بودم رتبه حدود 200 آوردم. این باعث شد ارشد را جدی تر بگیرم و انگیزه ام را چند برابر کرد. در روز کنکور هم زبان برگ برنده من بود که باعث شد کمی و کاستی های سایر درصدهایم را پوشش بدهد.
رضا همچنین به نکته ای اشاره کرد که به نظرش نقش اساسی در موفقیت او داشت: من از ترم سوم هیچ کدام از دروسم را به صورت انفرادی نخواندم و همواره با دوست صمیمی ام و به صورت گروهی درس خواندیم. این نقش اساسی را در بهتر فهمیدن دروس و ایجاد انگیزه داشت.
گفتگو با رتبه یک کارشناسی ارشد مدیریتIT
- چهطور به این رشته علاقمند شدید؟
بچههای مدرسه مفید که در دانشگاهها مختلف تحصیل کرده بودند به این مدرسه برمیگشتند و معلم میشدند. من آن موقع از معلمهایی که مهندسی صنایع خوانده بودند خوشم میآمد و به این رشته علاقمند شدم.
- کارشناسی هم همان مهندسی صنایع خواندید؟
بله. من یزد مهندسی صنایع خواندم.
- پس خوابگاهی هم بودهای؟
بله، دو سال خوابگاه و دوسال هم خانه دانشجویی داشتم.
- فضای خوابگاه چطور بود؟
خیلی خوب بود. ما در دبیرستان از جامعه جدا میشدیم. چهارسال میگذشت و انسان متوجه میشد که جامعه در یک فضای دیگری است. من اگر خوابگاه نرفته بودم همیشه چهارسال از جامعه عقب بودم. همهی ابعاد زندگی من آنجا تحت تاثیر قرار گرفت. روی پای خودم ایستادم و تجربهها و دوستان خوبی بهدست آوردم.
- خوابگاه با خانهی دانشجویی چهفرقیهایی دارد؟
در خانهی مجردی، آدم خوابش دست خودش است. چون من جزو کسانی هستم که خوابِ زندگیام برایم مهم است. در محیط خوابگاه شاید خیلی حریم خصوصی نداشتیم، اما در خانهی مجردی این حریم خصوصی بازتر بود.
میدانستم اول میشود
- چه وقتهایی درس میخواندی؟
شبها.
- برای ارشد روزانه چندساعت درس میخواندی؟
آن موقع زندگی من به سه قسمت تقسیم میشد؛ بازیهای کامپیوتری، درس خواندن و موسیقی گوش دادن. آن زمان حداقل 8 ساعت میخوابیدم و به طور متوسط بین 6 تا 7 ساعت و حد اکثر 8 ساعت درس میخواندم.
- از کی شروع کردی به درس خواندن؟
به صورت جدی از 20 مهر. ولی از تابستان زبان تئوری مدیریت را روزی 2 ساعت میخواندم. چون رشته من مهندسی صنایع بود درسهای مدیریت را یکبار خوانده بودم و مباحثش برای من آشنا بود.
- فکر میکردی رتبه 1 شوی؟
من سال 87 کنکور داشتم. کارت ورود به جلسهام را که گرفتم میدانستم رتبهام یک میشود. شماره داوطلبی من بود: 1387 1387 1 . این کارت را که گرفتم فهمیدم رتبه 1 میشود. از تابستان با خواهرم شرط بستم.
هر فرد باید در کنار خواندن برای کنکور، یک چیز مکمل داشته باشد که خلاهایی که کنکور برایش ایجاد میکند را با آن پر کند
- چهطور به این نتیجه رسیدی؟
هر آدمی ناخودآگاه بر مبنای آن چیزی که جامعه به او القا میکند، دیواری را دور خودش ایجاد میکند. این دیوار یک پنجره دارد که لذت انسان از زندگیاش محدود به آن تصاویری است که از آن پنجره میبیند. آدمها به دوسته تقسیم میشوند؛ یکدسته کسانی که لذتشان به آن پنجره محدود میکنند و یکدسته آدمهایی که آن دیوار را میشکنند که به آن محیط زیبا برسند. من دوست داشتم رتبه یک شوم تا آن دیوار را بشکنم.
- آن وقتی که یزد برای ارشد میخواندی پیش آمد که یک لحظه ناامید شوی و فکر کنی قبول نمیشوی؟
ما در مورد کنکور اشتباه میکنیم. من جزو کسانی هستم که نظرم این است که کنکور باید وجود داشته باشد. شیوهی آموزشی جامعهی ما به نحوی است که فقط یک نیمکره مغز را فعال میکند؛ یعنی یک نفر یا در زمینهی محاسبات موفق است یا در زمینههای حفظی.
کنکور یک فرآیند موازی است. یعنی همزمان که تست میزنید، حافظهی شما درگیر میشود و بعد از آن باید به دستتان قدرت بدهید که در کمترین زمان ممکت گزینهی صحیح را انتخاب کند. ما در کجا همچین فرایندی را داشتهایم؟ شاید تنها در زنگ ورزش که بهزور در هفته دو ساعت میشد. کنکور اولین جایی بود که من فهمیدم میتوان بین این دو فرایند موازی ارتباط برقرار کرد.
در دوران کارشناسی حس خوبی نسبت به کنکور نداشتم، چون دید درستی نداشتم. اما موقع خواندن برای ارشد این حس را داشتم که انگار ارضا میشدم. چون ذهنیتم را تغییر داده بودم.
- چهطور میشود این ذهنیت را تغییر داد؟
هر فرد باید در کنار خواندن برای کنکور، یک عادت شخصی و یک چیز مکمل داشته باشد که بتواند خلاهایی که کنکور برایش ایجاد میکند را با آن پر کرد.
- مثلا؟
من موسیقی گوش میدادم. شاید یک نفر زیاد فیلم ببیند. مشکل ما این است که وقتی میگوییم برای کنکور میخوانیم یعنی صفر و یک؛ فقط باید درس بخوانی و چیز دیگر کنارش نباشد.
آن چیز مکمل باید از جنس احساس باشد. یک نفر شاید با حرف زدن با پدر و مادر بتواند این خلا را پر کند، یک نفر با فیلم دیدن و یا پارک رفتن و ...
- چیزی بود که موقع درس خواندن آرامشات را به هم بریزد؟
آدمها وقتی که درس میخوانند ناخودآگاته روحیهی پرخاشگرانه پیدا میکنند. دو چیز خیلی میتواند موثر باشد؛ اول آن چیزی که گفتم به عنوان مکمل و دومین چیزی که کمک میکند این است که شما باید یک دوست خوب داشته باشید و یک تیم باشید. چرا؟ چون آدمها مثل هم نیستند و این دو نفر باید مکمل همدیگر باشند. من یک همخانهای خیلی خوب داشتم که برایم خیلی موثر بود.
- یعنی معتقدی تیمی درسخواندن در یادگیری موثر است؟
فکر میکنم دو تا سه نفر موثر باشد. برای خانمها که تجربه نشان داده بیشتر از دو نفر نمیشود، اما برای آقایان شاید بشود سه نفر هم با هم درس بخوانند.
- قبل کنکور استرس داشتی؟
من در کنکورهای آزمایشی موسسههای آموزشی شرکت کرده بودم و همیشه رتبهام یک و در بدترین حالت 2 شده بود. یعنی یکبار مادربزرگم فوت کرده بود و من شهرستان بودم با این حال باز رتبهام شد 2 .
من یک هفتهی آخر مانده را هر روز ناهار میرفتم رستوران و غذای خوب میخوردم. خواب خوبی هم داشتم. غذا و خواب خوب اعتماد به نفس را بالا میبرد.
- و شب کنکور؟
شب کنکور خودم هم تعجب میکردم که اصلا استرس نداشتم. بازی کامپیوتری Chicken Invaders را انجام دادم. در این بازی به عکسالعمل سریع نیاز است و این عکسالعمل سریع باعث کیپ شدن نیمکرهی راست و چپ مغز میشود.
شب کنکور من اتفاق جالبی افتاد. صاحبخانه داشت از کربلا میآمد، دو و نیم نصف شب بچههای این بنده خدا یادشان آمده بود که باید پلاکارد بنویسند. تازه یک ساعت بود که خوابیده بودم. دیدم دیوار دارد میلرزد. با اینکه یک درگیری کوچک با آنها داشتیم، اما من روحیهی خودم را نباختم. صبح کنکور که من یزد بودم، پدرم، مادرم و خواهرم با من تماس گرفتند و با من حرف زدند. این خیلی تاثیر مثبتی داشت. همان روز تا جایی که وقت داشتم و تا دم در محل کنکور که گوشی را از ما می گرفتند آهنگ گوش دادم. اینها برای رفع استرس مفید است.
- بعد از بیرون آمدن از جلسه کنکور چه حالی داشتی؟
بعد از بیرون آمدن از جلسه هم خیلی راحت بودم. آمدم خانه و با همخانهایام کلی گفتیم و خندیدیم و بعد رفتیم بیرون ساندویچی خوردیم و تا شب خندیدیم، خیلی خوش گذشت.
- وقتی رتبهات را دیدی چه عکسالعملی نشان دادی؟
یک روز قبل از تولدم بود. به حالت خوابآلود، ساعت 9 نه و نیم رفتم پای اینترنت، دیدم از هفت تا رشته، 5 تا تک رقمی شده ام. خیلی خوشحال شدم و رفتم به مادرم گفتم و مادرم را بغل کردم. بعد از آن تلفنها شروع شد به زنگ خوردن و تا شب داشتم جواب مهر و محبت دوستان را میدادم.
همین راه را دوباره میرفتم
- نظرت در مورد مجلهها و مقاله هایisi چیست؟
من جزو کسانی هستم که در مقاله نوشتن زیاد تبحر ندارم. اما ببینید این خود یک پدیده است که از مناظر متفاوت میتوان به آن نگاه کرد. الان مشکل ما در مقاله نوشتن این است که شاید خیلی جاها برای گسترش علم نمینویسیم. داریم یک چیزی را به خودمان ثابت میکنیم و یک چیزی را به دیگران. از یک لحاظ هم دارید یک سری افراد را قانع میکنید که من دارم نظریه ایجاد میکنم.
- برای انتخاب رشته، علاقه مهمتر است یا آیندهی شغلی؟
من میگویم آینده شغلی. اگر من بر حسب علاقه انتخاب کرده بود باید الان یک فیلمنامه نویس میشدم، خیلی هم میتوانستم موفق بشوم. اما الان یک مدیر آیتی هستم و فردی تا حدی علمی محسوب میشوم و کارم هم در این زمینه است. از اینکه این تصمیم را گرفتهام راضیام چون اگر از شغلات پول در نیاوری و موفق نشوی ناخودآگاه لذت از زندگی کنار میرود. اما وقتی که لذتم از زندگی بالا برود میتوانک به جنبههای دیگر زندگی هم بپردازم. من الان مشغله کاری و درسی زیادی دارم اما این مانع نمیشود که روزی حداقل نیم یا یک ساعت به موسیقی نپردازم.
- سهم تحصیلات در خوشبختی یک فرد چه قدر است؟
70 تا 80 درصد جوانهای این جامعه اگر درس نخوانند برایشان ناراحتی ایجاد میکند. بیست سی سال دیگر فرزند شما در جامعهای که الان همه دارند فوقلیسانس میگیرند، وقتی در محیط مدرسه وارد میشود و از او سوال میشود که تحصیلات پدرت چیست؟ بگوید دیپلم؟! این یک بعد قضیه است. بعد وارد جامعهای بشوید که 70 درصد آن به تحصیلات تکمیلی علاقه داشته باشند. پس اگر ادامه ندهید، اهرم جامعه بر شما فشار وارد خواهد کرد. چرا؟ چون مردم جامعه ما مردمی هستند که به آموزش علاقه دارند. در کشور ما موسسههای آموزشی زیادی است و پولهای کلانی خرج این میشود. این هم یک تجارت است و تجارت بدی نیست.
- ممکن است جو کاذبی باشد؟
نه اینجوری نیست. دقت کردید که مردم ما دوست دارند در مورد همه چیز اظهارنظر کنند؟ فیلم پخش میشود، نظر میدهند. فوتبال پخش میشود نظر میدهند و بهتر از سیاستمداران تحلیل میکنند. بعضی هر چند کوتاهنگرند اما به شدت اظهار نظر میکنند.
- این کوتاهنگری باعث بهوجود آمدن آن جو کاذب نمیشود؟
دانش باید باشد چون ما در عصر دانش هستیم. اما دانشی باید باشد که فرد با علاقه خودش انتخاب کند. در خارج از کشور وقتی کسی میرود رشته آیتی، بر اساس علاقهی خود و ویژگیهای جامعه میرود. در جامعه ما هنوز آن علاقهمندی شکل نگرفته و بیشتر تصمیمگیری افراد بر مبنای آینده شغلی است.
- اگر به کودکی برگردی همین راه را ادامه میدهی؟
بله، اگر میخواستم وارد هنر شوم چون نرخ شکست خوردن هنر در ایران زیاد است، به اندازه امروز موفق نبودم.
گپی رتبهی یک کارشناس؛ کسی که 20 روزه رتبه یک ارشد شد
- چه طور شد از ریاضی رسیدی به مدیریت؟
داریم به نقاط تاریک زندگیام نزدیک میشویم! سال اول تا سوم دبیرستان جزو 5 نفر اول کلاس بودم. من در المپیاد، در چهار رشته قبول شده بودم. سال سوم بود که وارد بازار کار شدم. پیش دانشگاهی را هم ول کردم و کار میکردم. بچهها من را کمتر در دبیرستان میدیدند. سال اول کنکور قبول نشدم. آن سال رتبهام 50 هزار شدم. سال دوم گفتند باید بروی سربازی. من هم که میخواستم کار کنم و پول در بیاورم، برای فرار از سربازی کنکور دادم. تحقیقی کردم دیدم دانشگاه پیام نور خوب است؛ هم میشود درس خواند و هم کار کرد.
- چقدر درس خواندی؟
20 روز قبل کنکور شروع به خواندن کردم. این بار اعتماد به نفسم بالا رفته بود و میدانستم که حداقل پیام نور را قبول میشوم. سال دوم رتبهام 16 هزار شد. موقع انتخاب رشته اصلا مهم نبود چه رشتهای بروم، مهم این بود که خدمت نروم! به علاوه میخواستم به دانشگاهی بروم که نه پول زیادی بخواهد و نه وقت زیادی از من بگیرد؛ که بتوانم سر کار هم بروم. ایدهآلترین دانشگاه پیام نور بود که کلاسهایش هم غیرحضوری بود. رشته مدیریت بازرگانی شهر ری را انتخاب کردم. کارشناسی اصلا کلاس نرفتم و فقط در امتحانها شرکت کردم. دوران کارشناسی هیچ وقت حس نکردم دانشجوام!
- در طول تحصیل، به این رشته علاقه پیدا کردی؟
بله. من با رشته مدیریت خوب ارتباط برقرار کردم.
- برسیم به کارشناسی ارشد. چه طور شد از پیام نور، با آن وضعیت درس خواندن، رتبه 1 ارشد شدی؟
این سوال خیلی برای من تکراری است. متوجه شدم اینکه از کجا مدرک گرفتهام موضوع مهمی است پس باید برای قبولی در یک دانشگاه خوب تلاش کنم. آن زمان اتفاقهایی پیش آمد که خواست خدا بود. از جایی که کار میکردم، من را استعفا دادند! تابستان که شد، اواسط تیرماه تصمیم گرفتم خواندن درسهای کنکور ارشد را شروع کنم. خیلی خوب هم شروع کردم. مدتی هم که پیام نور بودم، درسهای مهم ارشد را رصد میکردم که آن ها را سفتتر بچسبم. در یک موسسه آموزشی هم ثبت نام کردم. خودم میدانستم که رتبه خوبی میآورم. حتی یادم هست به این فکر میکردم که رتبهام خوب میشود و میآیند با من مصاحبه میکنند.
وقتی دانشگاه تهران قبول شدم، بیشتر دانشجوها از دانشگاههای قوی آمده بودند. بین 15 نفر، فقط من بودم و یک نفر دیگر که از آزاد آماده بود. ولی بچههای پیام نور که در دانشگاههای خوب درس میخوانند، زیاد هستند.
- چه طور به این نتیجه رسیدی که رتبهات خوب میشود؟
من آن موقع در سایت یکی از موسسههای آموزشی مصاحبه نفرات برتر را خوانده بودم. گفتم مگر اینها چهکار کردهاند. اینها هم آدمهای عادی هستند. میدانستم گندی که در کارشناسی زدم، خیلیهایش دست خودم نبود. خیلیهایش به خاطر فضایی بود که برایم ایجاد شد. میشد آن را جبران کرد. همت کردم و خواندم.
- استعدادت به تو کمک کرد یا کمر همتی که بستی؟
من به اینکه بعضیها میگویند ما استعداد داشتیم، اعتقاد ندارم. احساس میکنم میخواهند نقش تلاش را کمرنگ و نقش استعداد را پررنگ کنند. ولی من اینطور فکر نمیکنم. من از 15 تیر شروع کردم و روزی 10 تا 12 ساعت درس میخواندم. در آن موسسه آموزشی هم آزمونهایم را خوب میدادم. اعتراف میکنم برای سکه و لپتاپی که آن موسسه میداد هم حساب باز کرده بودم. هنگام انتخاب موسسه، چون جایزه این موسسه پررنگتر بود، آنرا انتخاب کردم.
- برنامهات در آن روزها چه طور بود؟ هر روز 12 – 10 ساعت میخواندی؟
زیاد مقید نبودم که حتما باید چه تعداد ساعت درس بخوانم. صبح ساعت 8:30 از خواب بیدار میشدم و تا شب درس میخواندم. فقط جمعهها را به خودم استراحت داده بودم و کلاس کامپیوتر میرفتم.
- زمانی که برای کنکور درس میخواند دچاراحساس ناامیدی هم میشدی؟حسی که بگوید «قبول نمیشوی»
نه! خیلی به خودم اطمینان داشتم. چون زود شروع کردم. همیشه هم از آن برنامهبندیای که داشتم جلوتر بودم. واقعا خودم را باور کرده بودم. درست است که از جای پرتی داشتم میآمدم، ولی این پتانسیل را در خودم میدیدم. انگلیسیام را قوی کردم. هدفم هم این بود که در کنکور دستم را بگیرد. توانستم 60 درصد زبان بزنم که خیلی بالاست.
- وضعیت خواب و بیداریات چطور بود؟
معمولا 12 میخوابیدم و صبح برای نماز بیدار میشدم، ولی باز هم میخوابیدم تا حدود 9 صبح! خیلی با این کلنجار رفتم، چندبار به خودم قول دادم که زمان بیدار شدنم تغییر نکند. چون میدانستم ممکن است بعد از مدتی به اینجا کشیده شود که روزها بخوابم و شبها بیدار باشم. چند تا ساعت میگذاشتم، به مادرم هم سپرده بودم صبح هر طور شده از خواب بیدارم کند.
- در زمان استراحتت چه کار میکردی؟
از تفریحاتم، دیدن فیلم بود. گاهی هم میرفتم پارک که قدمی بزنم و هوایی بخورم. جمعه ها هم کلا فارغ بودم. سینما میرفتم و با دوستهایم بودم و ... میدانستم اگر این کارها را نکنم به مشکل میخورم.
- به عنوان یک فارغ التحصیل دانشگاه پیام نور، نظرت درباره این دانشگاه چیست؟
من همیشه از بچههای پیام نور دفاع کردهام. پیام نور دانشگاهیست که دانشجو را خودساخته بار میآورد. خیلی دانشگاه خوبیست برای کسانی که شرایطشان مثل من است. من مجبور بودم کار کنم و نمیخواستم در آن برهه به سربازی بروم. دانشگاهی دیگری این شرایط را نداشت. این دانشگاه به بچههایی که شرایطشان مثل من است واقعا کمک میکند. پیام نور این پتانسیل را برای رسیدن به رتبه 1 ایجاد میکند. در این دانشگاه دانشجو خودش باید درس بخواند، استاد بالای سرش نیست و باید روی پای خودت بایستد. در پیام نور خیلیها درسخواندن را نیمهکار رها میکنند؛ ولی من به آن هایی که تا انتها میمانند اعتقاد دارم.
- نظرت درباره مقالههای ISIچیست؟
ما در این کشور دانشمند و فیلسوف کم داریم. از لحاظ محتوای دانش، مملکت اوضاعش خراب است. ما داریم فقط مقاله چاپ میکنیم، ولی میبینید داخل اینها حرفی برای گفتن نداریم. این همه وقت ما صرف این مقالهها میکنیم ولی چیزی از اینها بیرون نمیآید.
- دانشگاه چقدر برای بالابردن سطح دانشمان کمک میکند؟
من هم دانشگاه پیام نور بودم، هم دانشگاه تهران که آخر همه دانشگاههاست. آدم با یک امید و آرزو از پیام نور به دانشگاه تهران میآید و فکر میکند این جا دیگر همه چیز تمام است. ولی اصلا اینطور نیست. خیلی بستگی به خود آدم دارد. این که آدم فکر کند دانشگاه تهران دستش را میگیرد و از A تا Z همه چیز را وارد ذهنش میکند و بعد هم که آمد بیرون، برای کار دنبالش میکنند، از این خبرها نیست. فرد باید تلاش کند و خودش دنبال دانش برود.
- به عنوان کسی که از پیام نور آمده و رتبه یک ارشد شده، یک جمله به پشت کنکوریها بگو؟
من توانستم، شما هم میتوانید.
- حرف آخر؟
امیدوارم مصاحبه مفیدی شده باشد. دوست دارم یک نفر این را بخواند و واقعا تصمیم بگیرد، مثل یک بچه پیام نوری که همچین جهشی میکند، او هم تلاش کند و بتواند.