شریعتی ضد روحانیت نبود، کما اینکه نوک پیکان انتقادات او روحانیونی را نشانه رفته بود که در آن زمان ثناگوی شاه بودند و مگر نبودند چنین کسانی؟
خبرنامه دانشجویان ایران: محسن جبارنژاد*// میشل فوکو فیلسوف معروف فرانسوی که در ماههای منتهی به انقلاب، به ایران آمده بود، دربارهی شریعتی میگوید: در اینجاست که با سایهای برمیخوریم که بر تمام زندگی سیاسی و مذهبی ایران امروز افکنده شده است: سایۀ علی شریعتی که مرگش، دو سال پیش، این جایگاه ممتاز را در تشیع به او بخشیده که حاضر نادیدنی و غایب همیشه حاضر باشد.»
صحبت از شریعتی دارای پیچیدگی خاص خود است، چراکه شخصیت شریعتی پیچیده است. اظهارنظرهای متفاوتی نیز درمورد شریعتی میشود. عدهای او را طرفدار روحانیت و مرجعیت و عدهای نیز او را ضد روحانیت میدانند، گروهی او را شیعهی افراطی و گروهی او را سنی میدانند. لیبرالها او را مارکسیست و مارکسیستها او را به داشتن اندیشههای لیبرالی متهم میکنند. عدهای او را به همکاری با ساواک متهم میکنند و عدهای نیز او را دارای اندیشههای انقلابی و مبارزه با رژیم پهلوی میدانند…
اما آنچه بیتردید و با قاطعیت دربارهی شریعتی میتوان گفت این است که شریعتی یکی از بزرگترین، اثرگذارترین و جریانسازترین شخصیتهای تاریخ معاصر ایران است. در قضاوت دربارهی شریعتی نمیتوان بهصرف چند جمله از لابلای برخی کتب او بسنده و دربارهی او حکم صادر کرد. شریعتی یعنی تمام شریعتی! مثله کردن شریعتی انحراف شخصیت و ظلم به افکار اوست.
البته بت ساختن از شریعتی هم اشتباه است کما اینکه اتهام خیانت به او نیز اشتباه و جفای به اوست. متأسفانه در واقعیت همهی اینها اتفاق افتاد. عدهای شریعتی را تا حد یک انسان مطلق و افسانهای بدون کوچکترین خطا و اشتباهی بالا بردند و عدهای نیز او را متهم به خیانت به اسلام کردند و همین هم باعث شد تا به تعبیر رهبر معظم انقلاب، شریعتی در جامعه ما مظلوم باشد…
دربارهی شریعتی باید به دو نکته توجه داشت: اولاً نقاط منفی اندیشهی شریعتی (که ما هم منکرش نیستیم) را باید در کنار نقاط مثبت او دید و به نظر حقیر خدمات شریعتی آنقدر زیاد بوده که قطعاً بر صدمات او میچربد. ثانیاً خطاهای شریعتی از نوع خطاهای معرفتی است و نه خیانت علمی، آنگونه که برخی ادعا میکنند.
علیرغم پیچیدگیهای شریعتی، دو چیز را میتوان بهوضوح در او یافت: دلدادگی عمیق به اسلام و تشیع» و انقلابی گری و راز اینکه برخی روشنفکران غربزدهی ما قدرت تحمل شریعتی را ندارند به همین دلیل است. دین در نگاه شریعتی جهت میدهد، موضع دارد و خنثی نیست، برخلاف بعضیها که ازیکطرف لقب روشنفکری دینی را به یدک میکشند و از طرف دیگر دین را رسن و ریسمان بدون جهت میدانند (و اخیراً هم کارشان بهجایی رسیده که احکام اسلامی نظیر حجاب را زیر سؤال میبرند).
شریعتی ضد روحانیت نبود، کما اینکه نوک پیکان انتقادات او روحانیونی را نشانه رفته بود که در آن زمان ثناگوی شاه بودند و مگر نبودند چنین کسانی؟
مگر خود امام (ره) در منشور روحانیت به چنین افرادی نمیتازد و به تعبیر حضرتش از دست این جماعت که دین را صرفاً در حد فقه فردی تنزل دادهاند و جنبهی ظلمستیزی دین را به محاق بردند، خوندل نمیخورد؟ اتفاقاً شریعتی یکی از مدافعان روحانیت و مرجعیت اصیل و انقلابی بود و درست به همین خاطر است که او خود را مرید و مقلد حضرت امام(ره) میدانست و صمیمیترین رفقای او از میان همین علمای مبارز و انقلابی نظیر شهید بهشتی، شهید مطهری، آیتالله طالقانی، مقام معظم رهبری و… بودند. شریعتی نه لیبرال بود و نه مارکسیست و چسباندن چنین اتهاماتی و در پی آن صدور مجوز برای حمله به شریعتی، فقط و فقط یک بهانه است. حمله به شریعتی به خاطر دفاع او از اسلام انقلابی» و اسلام در صحنه و ستیز بیامان او با اسلام آمریکاییاست. برخی روشنفکران ما در این حد هم صداقت ندارند که صریحاً و صادقانه بگویند دقیقاً به کدام دلیل به او میتازند، کافی است به این جملههای شریعتی دقت کنیم تا راز این اتهام زنیها و علت کینهتوزی برخی روشنفکران نسبت به او مشخص شود: این سه گروهِ متفاوت، یک جنایتِ مشترک کردند! آنهایی که حسین را تنها گذاشتند و از حضور و شرکت و شهادت غایب شدند، اینها همه باهم برابرند؛ هر سه یکیاند: چه آنهایی که حسین را تنها گذاشتند تا ابزار دست یزید باشند و مزدور او و چه آنهایی که در هوای بهشت، به کنج خلوت عبادت خزیدند و با فراغت و امنیت، حسین را تنها گذاشتند و از دردسر حق و باطل کنار کشیدند و در گوشه محرابها و زاویهخانهها به عبادت خدا پرداختند و چه آنهایی که مرعوب زور شدند و خاموش ماندند؛ زیرا در آنجا که حسین حضور دارد – و در هر قرنی و عصری حسین حضور دارد! – هر کس که در صحنه او نیست، هر کجا که هست، یکی است، مؤمن و کافر، جانی و زاهد، یکی است. این است معنی این اصل تشیع که قبول هر عملی، یعنی ارزش هر عملی، به امامت و به رهبری و به ولایت بستگی دارد! و اگر او نباشد، همه چیز بیمعنی است و میبینیم که هست. (مجموعه آثار 19، ص 204 و 205)
باید به این باور برسیم که شریعتی نیاز امروز ماست، خصوصاً در شرایط فعلی که متأسفانه اندیشهی انقلابی و شعارهای انقلابی در بین برخی مسئولین کمرنگ شده است. همین اندیشه شریعتی باعث شده تا برخی او را اخیراً به تکفیری بودن متهم کنند، چیزی که قطعاً ساحت شریعتی از آن مبراست. البته از نظر اینان امام(ره) هم تکفیری است، چراکه هیچ اندیشهای را در تاریخ معاصر این کشور، انقلابیتر از اندیشههای امام(ره) سراغ نداریم، منتها آقایان شهامت گفتن آن را ندارند و شریعتی را که هزینههای تخریب و تحریف او به مراتب کمتر است، در اولویت کاری خود قرار دادهاند!
نکته آخر آنکه همهی آنچه گفته شد به این معنا نیست که شریعتی نباید نقد شود و یا قابل نقد نیست. صد البته اندیشهی او باید مورد نقد و واکاوی علمی قرار بگیرد و این چیزی است که خواسته خود او هم بود، منتها باید توجه داشت که طی چند سال اخیر یک جریان خاص به صورت مدیریت شده پروژهی تخریب شریعتی را کلید زده است و اتهام خیانت شریعتی به اسلام (که از طرف برخی خودیها و عمدتاً هم دلسوزانه و صادقانه منتها از روی ناآگاهی مطرح میشود) قطعاً بازی در زمین این جریان و کسانی است که با اصل و اساس اندیشهی شریعتی و روح انقلابیگری مخالفاند …
* دبیر اسبق انجمن اسلامی دانشجویان مستقل دانشگاه یاسوج