البته این نرمشها در مقابل طرف خارجی نتیجهای نداشت، حتی پس از پایان دورهی ترومن و رسیدن آیزنهاور به ریاست جمهوری امریکا نیز اوضاع روابط خارجی بهتر نشد، چنانکه خود مصدق در نامه به آیزنهاور مینویسد:
خبرنامه دانشجویان ایران: محمد علیبیگی// بازخوانی وقایع تاریخی، ناظر به کدامیک از مسائل ماست؟ اگر بدون مسئله با یک رخداد تاریخی مواجه شویم، آیا میتوانیم هیچ توشهای از آن برای امروز برگیریم؟ مسئلهی نفت و اشتراکات آن با وضع کنونی ما، شاید بنوعی بازخوانی وضع کنونیمان باشد.
مرحوم دکتر مصدق را به نام «نهضت ملی شدن صنعت نفت» میشناسیم، اما در مقایسه با یک کاراکتر معروف و محبوب دیگر چون «امیرکبیر»، دکتر مصدق چه وضعی نزد ما دارد؟ مسلّما آنچه از امیر بیاد داریم، «اقدامات» امیرکبیر است؛ طی 39ماه صدارت «امیرکبیر»، اقداماتی چون تأسیس دارالفنون، اصلاح ارتش و راهاندازی کارگاه تولید باروت، حذف القاب و عناوین، اصلاح امور مالیه، سرکوب شورشهای تجزیهطلبانه و انحرافی و... صورت گرفت . اما چرا اقدامی از مصدق را در خاطر نمیآوریم؟
دکتر محمد مصدق، خود میگوید: «برنامهی دولت اینجانب روی دو اصل تدوین شده بود، نفت و انتخابات».
در این مطلب اختلافی نیست که با ملی شدن صنعت نفت، درآمد اندک ایران از نفت هم قطع شد و عملاً با دسیسهی امریکا و انگلیس، امکان فروش نفت برای ایران فراهم نشد. اما پس از مشخص شدن این مطلب که «ایران عملاً قادر به فروش نفت نیست»، مصدق همچنان از حمایت مردم برخوردار بود و در 30 تیر 1331 مردم با خون خود نوشتند «یا مرگ یا مصدق»، اما یک سال بعد در 28مرداد 32 دیگر کسی به خیابانها نیامد. چرا چنین شد؟ پاسخ راقم این سطور این است که حرکت نهضت از «متن» به «حاشیه» عامل اصلی شکست نهضت بود. «عجز از حل مسئلهی نفت» و «عدم توفیق در تأمین بودجهی کشور»، مصدق را به اقداماتی کشاند که در اثر آن، اعضاء موثّر جبههی ملی همچون مظفر بقائی، حسین مکی، حائریزاده و... به حاشیه رانده شدند. این صرفا برخورد دکتر مصدّق با «خودیها»ی جبههی ملّی بود و برخورد او با جناح مذهبی نهضت، یعنی فدائیان اسلام و کاشانی، نیازی به یادآوری ندارد. این برخوردها نهایتاً «اهداف نهضت» را معطّل و «کشمکشها» را پررنگ کرد.
این به حاشیه رفتن را میتوان ذیل دو پارامتر توضیح داد:
1- شعارزدگی و ناکارآمدی
همانطور که گذشت، دولت مصدق به گفتهی وی، بنا داشت دو مسئله را پیگیری کند: «نفت» و «انتخابات». در همان روز اول نخستوزیری، دکتر مصدق وعده داد در اثر ملّی شدن صنعت نفت، ملت به «رفاه و آسایش» میرسد. مسئلهی نفت با «کشدار شدن دعاوی حقوقی» و «عدم پرداخت کمک اصل4 ترومن، علیرغم وعدهی امریکائیها» عملاً منجر به هیچ گشایش اقتصادی نشد و فروش نفت ایران نیز متوقف گردید.
البتّه دولت ادعای «بهبود وضع اقتصادی»، «صادرات غیر نفتی» و «موازنهی صادرات و واردات را داشت» و قوانینی هم وضع میکرد(1) اما عملاً تغییری در وضعیت مردم رخ نداد.
ادعای «اقدامات اقتصادی موثّر» در حالی بود که مصدق تا 17 دیماه 1331 –یعنی تاریخ آخرین نامهاش به آیزنهاور-همچنان به گرفتن وام از امریکا امیدوار بود. مسلّم است که علیرغم شعارها، دولت در وضعی وخیم به سر میبرده وگرنه توقف 42روزهی مصدق در امریکا و تقاضای پول از ترومن و آیزنهاور، دلیلی نداشت.
ناکارآمدی دولت و نبود طرح یا برنامهای برای ادارهی اوضاع نابسامان کشور، موجب اقداماتی چون چاپ 360 میلیون اسکناس بدون پشتوانه از جانب مصدق شد که عوارض چنین اقداماتی بر اهل فنّ پوشیده نیست، غیر از آن، موجب تشدید اختلافات درون نهضت نیز شد.
این مسئله البته به همینجا منتهی نمیشد. در محاجّه با آیت الله کاشانی، هنگامی که آیتالله به نخستوزیر میگوید: قیر داریم، کارگر بیکار هم هست، بدهید جادهها را مرمّت کننده، دکتر مصدّق پاسخ میدهد که: حضرت آقا من فقط برای کار نفت آمدهام.
انتخابات نیز(که به گفتهی دکتر مصدّق دومین اولویت دولت او بود) با توقف رایگیری بدستور دکتر مصدق، ماجرای درگیری در زابل و بلوای اعتبارنامهها، به وضع مطلوبی منتهی نشد؛ بلکه موجب اختلاف مصدق با بقائی و سایر نمایندگان هوادار مصدق نیز شد.
در این شرایط، دولت چشمانداز دیگری نداشت و هدفی را دنبال نمیکرد و صرفاً محور اقداماتش، حفظ وجاهتش بود و باین ترتیب با همهی کسانی که اهداف نهضت را مطالبه میکردند، درگیر شد.
ادعای دکتر مصدق در اصلاح دادگستری نیز نهایتاً به تبرئه و قرار منع تعقیب سران حزب توده (در 27اردیبهشت32) و برادران رشیدیان(عاملان مالی کودتای28مرداد) منجر شد.
مسلّم است که به این ترتیب و با «شعار دادن» و «حفظ ظاهر»، ادارهی کشور و ادامهی نهضت میسّر نبود.
2- اعمال قدرت در داخل و اظهار ضعف در خارج
عامل دوم به حاشیه رفتن نهضت، برخورد دوگانهی دکتر مصدق در داخل و خارج است.
برخورد دکتر مصدق با اعضای منتقد جبههی ملی، بسیار شدید بود، اما در عوض با تودهایها برخوردی نکرد. حتی زاهدی را به جرم «برخورد با تظاهرات تودهایها» برکنار کرد و همانطور که گفته شد، تودهایها از دادگستری مصدق، حکم تبرئه و منع تعقیب گرفتند. بجای آن نواب صفوی که خط مقدم مبارزهی مسلحانهی نهضت نفت را اداره کرده بود و موجب روی کار آمدن دکتر مصدق بود، از 28 ماه نخستوزیری مصدق، 22ماه را در زندان به سر برد.
«متّهم کردن بقائی به قتل افشارطوس» و «درخواست از شاه برای انحلال مجلس» و نهایتاً «درخواست صلب مصونیتِ مجلس از نمایندگان جبههی ملی که با مصدق اختلاف داشتند»، نمونهی برخورد وی با دوستان بود.
دکتر مصدّق نهتنها مسبّبین کشتار 30تیر را مجازات نکرد، بلکه قوام را که آمر کشتار 30تیر بود، با اسکورت به جای امن منتقل کرد و سرلشکر وثوق را که «رئیس شهربانی» و «مسبّب کشتار مردم تهران در قیام 30تیر» بود، به سمت «معاونت وزارت نفت» منصوب نمود و در مقابل نامهی اعتراض آیتالله کاشانی، نوشت که آیتالله «نباید در کارها دخالت کنند» و افزود که «انجام کار نخستوزیری مستلزم اختیارات تام و تمام است».
ضمناً باید یادآوری کرد که 24 ماه از 28ماه حکومت دکتر مصدق، حکومت نظامی حاکم بود و جمیع این مطالب، این نتیجه را به ذهن متبادر میکند که دکتر مصدق در سیاست داخلی، بشدّت تمامیّتخواه بودهاست.
اما بهعکس در سیاست خارجی یعنی در مواجههی با امریکا، موضع دیگری اتخاذ کرده بود. از نظر وی ملّت امریکا «شرافتمند، ارجمند، نجیب و نوپرور» بوده و «طرفدار جدی آزادی و حاکمیت ملل» هستند بطوریکه «فداکاریهای آن ملتِ نیکنهاد در دو جنگ جهانی، بهترین گواه این معنی است».
«به امریکا که رفتم، مرضی نداشتم. چون میخواستم میسیون[=هیئت سیاسی] ایران سبک نشود گفتم مریضم. گفتم که اتاق در مریضخانه برایم بگیرند...این کار برای این بود که رجال آنها از ما دیدن بکنند...بیستهزار تومان در مریضخانه خرجم شد فقط برای اینکه میسیون ما احترام داشته باشد.»
نرمش خارجی دکتر مصدق تا بدانجا بود که «متیندفتریِ جاسوس» را در هیئت مذاکرهکننده جای داد، گویا چنین میاندیشید که با چنین اقدامی، نظر طرف خارجی را جلب میکند. دکتر سنجابی، وزیر فرهنگ مصدق و از اعضای جبههی ملّی مینویسد:
«خود او[=دکتر مصدّق] آشکارا به ما میگفت: آقا ما باید از اینها برای پیشرفت کارمان استفاده کنیم؛ یک عدهای از افراد که جزء مبارزین و مجاهدین آزادیخواهی و وطندوستی نبودند، حتی شهرت خوبی هم نداشتند یا مشکوک و متهم بودند بر اینکه ممکن است ارتباطی با خارجی ها داشته باشند را وارد کابینه کرد».
البته این نرمشها در مقابل طرف خارجی نتیجهای نداشت، حتی پس از پایان دورهی ترومن و رسیدن آیزنهاور به ریاست جمهوری امریکا نیز اوضاع روابط خارجی بهتر نشد، چنانکه خود مصدق در نامه به آیزنهاور مینویسد:
«گرچه امید میرفت که در موقع تصدی آن حضرت[=آیزنهاور] توجّه بیشتری به وضعیت ایران بشود، ولی متأسفانه هنوز در روش دولت امریکا تغییری حاصل نشده است».
نهایتاً این نحوه سیاستورزی و مقابله با دولت امریکا نیز نتیجهای در بر نداشت، امریکائیها که هفتصد تا هشتصدهزار دلار برای کودتا فراهم کرده بودند، توانستند با دههزار دلار و شش تا هشت مأمور، با کمک فواحش و اوباش، دولت را ساقط کنند. این در حالی بود که دولت مصدق «وزارت جنگ» و «ستاد ارتش» رادر دست داشت، «حکومت نظامی» برقرار کرده بود و «قانون امنیت اجتماعی» را گذرانده بود!
آنطور که ذکر شد، دولت مصدق با دوستان خود با غلاظ و شداد برخورد کرد ولی در مقابل قدرت خارجی، با نرمش و اظهار ضعف ظاهر شد. این نحوه برخورد قدرت خارجی را تشجیع و دوستان را ناامید کرد و از این جهت طبیعی بود که دولت، پشتوانهای برای ادامهی کار نداشته باشد.
پانویس:
1- ، از جمله لایحهی «لغو عوارض مالکانه» و لایحهی « مبارزه با امراض و آفات نباتی».
مصدق کسی بود که اگر آبرویی در تاریخ ایران دارد به خاطر ایستادگی بر
استقلال کشور و امتیاز ندادن به استعمار است ولو با تحمل انزوا و تحریم
بین المللی و عدم فروش نفت و تورم بالای صد درصد.
اینها در حالی که سازشکاران امروز با بیشرمی هر چه تمامتر خود را پیرو
مصدق می دانند! مصدق به عنوان آینه دق جلوی خودشان بگذارید.