و خلاصه آنجا که گرد و غبار روزگار، نقاشی ایستادگی راکمرنگ نمیکند...
اما شاید گریهی مادر، صبر پدر، غربت همسر، برق چشم جوان و تحمّل یک پیرِ قهرمان، همه و همه به یک نقطه میرسد به یک هویّت ... به بزرگترین نقطهی مظلومِ مُقتدر... علی (ع)...
مظلومیّت علی را نیز تنها در تنها گذاشتن یارانش نباید دید که بودند هرچند کم یارانی که پای او ایستادند...
مظلومیّت علی جای دیگری است...
علی مظلوم بود چون نشناختندش نه آن زمان که صاحبِ حق بود و نه این زمان که خودِ حق است... این است که مظلومیّت علی و فرزندانش را به گستره تاریخ تداوم داده است...
اما ای کاش مظلومیّت در او متوقف میماند...مظلومیّت آنها که او را نشناختند بیش از مظلومیّت خود اوست... راه را پیدا نکردن و در تاریکی به انتظار نشستن و گمراهه به پیش گرفتن است از خود مظلوم، مظلومانهتر است...
و لذاست که اگر علی مظلوم باشد، همه مظلومند..
...
اما چرا با این همه، مادر همچنان می خندد و پدر همچنان با چشمانش امید میدهد...باز هم همه چیز به علی برمیگردد.. مظلومیت در عین اقتدار
البته که آب باید آب باشد و نه سراب... اما سراب هم امید است و امید، آدمی را به حرکت درمی آورد تا از سر، آب را بنوشد...
این تشنگی فقط برای آدمیان نیست و آب حیات هم فقط در مَشک ابالفضل نیست... امروز قلم و هنر نیز تشنهی نوشتن و نشان دادن است...
هرآن کس که امروز پردهای از مظلومیّت، اقتدار و مقاومت علیوار را برندارد و به آنان که تشنگان تاریخند نرساند، منتظر نباشد تا حجابها از او گیرند و لذا او خود مظلوم میشود چون علی مظلوم است چون دوستداران علی مظلومند...
و چون اگر علی مظلوم باشد همه مظلومند...