اطمینان به این شبهروشنفکری دروغگو و متقلب قطعا ره به جایی نخواهد برد. تا عرصه رسانه و دانش کشور در دستان اینهاست اوضاع از لباس پوشیدن تا کتاب خواندن و فیلم دیدن من و شمای ایرانی نیز انقلابی و تکامل یافته نخواهد بود و هرگز نمیتوان ادعای پیروزی و حرکت در مسیر آرمانهای مقدس را کرد. مطالعه، مطالعه و باز هم مطالعه نیاز امروز جامعه دانشگاهی و جنبش دانشجویی متعهد کشور است.
خبرنامه دانشجویان ایران: حبیب میرزایی// جریان روشنفکری در کشور ما را باید به دو گروه عمده التقاطی و غیرحقیقی و روشنفکری اجتهادی تقسیم کرد. ابتدا باید به این سوال پاسخ داد که روشنفکر کیست؟ و روشنفکری چیست؟ قصد پرداختن به دوران سپریشده و تطورات و سیر تاریخی روشنفکری که محصول عصر روشنگری بعد از رنسانس است را ندارم زیرا نه من در اندازه گفتن هستم و نه مجال سخن وجود دارد.
تعریف حکما از روشنفکر کسی است که جامعه را از دریچهای جامعتر نسبت به افراد عامی و عادی بنگرد. رهبر معظم انقلاب اسلامی که در تقسیمبندیهای اعلامشدهای نیز از قلههای روشنفکری اجتهادی به شمار میآیند در تعریف روشنفکر میفرمایند: مقوله روشنفکر اساسا ضدارتجاع است. روشنفکری مقولهای رو به جلو دارد و به آینده نگاه میکند. روشنفکر کسی است که با مغز خودش کار میکند تا با بازویش؛ با اعصاب خودش کار میکند تا با عضلاتش. در جایی دیگر میفرمایند: روشنفکر یعنی آن کسی که آن چیزهایی را میبیند که مردم نمیبینند؛ کسی که از سطح بالاتری دارد نگاه میکند. مشرف بر مسائل است.
اما آنچه در تاریخ معاصر ایران و بعد از ولیعهدی «عباسمیرزا» و فرستادن دانشجویان به فرنگ و ایجاد نخستین طبقه روشنفکری در ایران ایجاد شده است، آیا چه میزان توانسته تعاریف ایرادشده در بیانات را یدک بکشد؟ قله و آغازگر رسمی روشنفکری سکولار و غیردینی در ایران قطعا «میرزا ملکمخان» ارمنی است. جزوات و کتابهای او همچنان در دسترس است. داستان زندگی وی هم از دلالی برای امتیاز ننگین رویترز تا سوزاندن جسدش به وصیت خودش در فرنگ کاملا آشکار است. از رشوه گرفتنش در زمان سفیری ایران در بریتانیا تا تلاشهایش برای تغییر خط ایران که در همه این موارد بهانه خدمت به ایران لقلقه زبان وی و البته سایر همفکران وی بوده است. از همان ابتدا از «ابوالحسنخان ایلچی» نخستین سفیر ایران در بریتانیا تا به امروز همه شبهروشنفکران مسیری مشترک را پیمودهاند. همه به آیینها و اصالتها به نام تلاش برای ایجاد جامعه آرمانی پشت کردهاند.
مثالی برایتان میآورم: بسیاری از عبارتهای کتاب اهانتآمیز اسرار هزار ساله «ابراهیم حکمیزاده» که برای تخریب نهاد روحانیت در اواخر دهه 10 شمسی نوشته شد و در آن روحانیت امری خودساخته و تشیع مذهبی جعلی عنوان شد با سخنان سروش [شخصی که این روزها نام بزرگ و پرطمطراق پدر روشنفکری به اصطلاح دینی و در اصل ضددینی پس از انقلاب را یدک میکشد] یکی است. مانند سخنان او در جمع دانشجویان ایرانی در پاریس در سال 84 که روحانیت شیعی و شیعیان را به بزرگتر دانستن امامان خود از پیامبر آخرالزمان حضرت محمد مصطفی(ص) متهم کرد. جالبتر آنکه هم ایشان چند سال بعدش اصولا نبوت پیامبر را زیر سوال برد و از آن به عنوان تجربه نبوی یاد کرد، قرآن را شعر خواند و به صراحت بر شاعر بودن پیامبر و غیرالهی بودن کتاب مقدس حکم راند و چه جالب که استاد «مطهری» به گواه شاگردان صدیقش در ابتدای انقلاب بر انحراف «سروش» مهر تایید زده بود. اینچنین میشود که رهبر فرزانه انقلاب در تحلیلی زیبا از جریان روشنفکری در ایران میفرمایند: روشنفکری در ایران بیمار متولد شده است. منظور ایشان که در ادامه نیز توضیح میدهند همان میرزاملکم خان است که با ایجاد نخستین لژ فراماسونری با نام «فراموشخانه» پایههای چندین دهه این جریان بیمار را بنا میکند. مگر نه این است که شبهروشنفکران همواره از حقوق بشر، آزادی و دموکراسی دم میزنند؟ آیا غیر از این است که شخصیتی چون «محمدعلی فروغی» از بزرگان تفکر غربگرا و به اصطلاح آزادیخواه است که هنوز هم همقطاران او در نشریات و نوشتههایش به خاطر او فخر میفروشند، مگر نه این است که پایههای دیکتاتوری خفقانآور رضاخانی به دست همین فرد و دوستانش چون تیمورتاش محکم میشود؟
چگونه قابل توجیه است این همه تناقض؟
بخشی از این جریان دورافتاده از مردم در اواخر دهه 40 به پرچمداری مرحوم «جلال آلاحمد» توبه روشنفکری میکنند. حضور و بروز اندیشههای روشنگرانه و برآمده از اسلام راستین شهید مطهری و دیگر روشنفکران که یا دینی بودند یا درد دین داشتند همچون شهید مظلوم بهشتی، طالقانی، شهیدباهنر، شریعتی و... در دهههای 40 و 50 از طرفی مجامع دانشگاهی و تحصیلکرده را با چهره اسلام ناب محمدی که در آن عقلانیت همراه و متصل به وحی و کتاب مقدسمان قرآن وجود داشت آشنا میکند، از طرف دیگر آنان را متوجه حقایقی از جلوه واقعی اسلام انقلابی در برآورده کردن نیازهای سیاسی و اجتماعی و در نهایت تشکیل حکومت اسلامی میکند. همین امروز جریان شبهروشنفکری غیردینی و در واقع روشنفکری قلابی شریانها و منابع اصلی فرهنگی و فکری جامعه ما را در دست دارد. این یک واقعیت آشکار و مستند است.
نظام رسانهای و فرهنگی کشور ما همچون سینما، تئاتر، مطبوعات و کتاب در سایه کمکاریها و غفلت نابخشودنی انقلابیون در اختیار چه گروههایی قرار دارد؟ چرا خروجی سینمای ایران هر روز نسبت به دیروز بیشتر از مسیر آرمانهای رهاییبخش دور میشود؟ چرا سالهاست تلاش برای تغییر سرفصلهای مباحث علوم انسانی در مجامع دانشگاهی با سد محکمی به نام دیکتاتوری محض گروهی اندک اما پرسر و صدا روبهرو میشود؟ مثلا در رشته مدیریت که خود در آن در حال تحصیل هستم، در دروس اصلی و مهمی مانند مدیریت منابع انسانی همچنان در حال ترجمه مفاهیم سالهای آغازین قرن نوزدهم یا بیستم میلادی اساتید اروپایی هستیم در حالی که در کشور خود آن دانشمند، نظریه او دیگر محلی از اهمیت و اعراب ندارد اما ما باید همچنان هر آنچه ایشان فرمودهاند را بدون آنکه قدرت نقد آن مطلب را داشته باشیم حفظ کنیم گویی قرآن جدیدی است که بر ما نازل شده و ما نیز موظف به فراگیری آن هستیم بدون کوچکترین تحلیل و سوالی.
نظام هنر، رسانه، فرهنگ و دانشگاه ما در سطوحی محدود اما تاثیرگذار در اختیار گروهی قرار دارد که بدون محابا از عدم نقدپذیری خود میگویند و خود را بالاتر از مردم و هر نقدی میدانند. به خود لقب دانای کل میدهند در شبهای شعر خود به مردمی که پشت رهبرشان ایستادهاند لقب نادان میدهند. هیچ کس جز خود را روشنفکر نمیدانند در حالی که در واقع خود بویی از روشنفکری حقیقی نبردهاند. کوچکترین نقدی را به تندترین شکل ممکن جواب میدهند در حالی که خود بر طبل آزادی میکوبند. مقدسترین مقدسات مردم را به بهانه نقد و آزادی بیان زیر سوال میبرند و در موقع بروز مخالفت به آنها لقب لشکر قابلمه به دست میدهند یا هنگامی که در انتخاب راهی از آنها تبعیت نمیکنند یا کسی را به هر دلیلی دوست میدارند که آنها دوست نمیدارند به دلفینهای گرسنه شباهت داده میشوند که گشنه گونیهای سیب زمینیاند. موقع سخن گفتن از وطن داد سخنشان فردوسی را بیخواب میکند اما هنگام عمل همه خاک آبا و اجدادی را به پول سلطان عیاش و آدمکش سعودی میفروشند چنانکه تو گویی از شیر مادر برایشان حلالتر است.
این داستان غمانگیز شبهروشنفکری بیماری است که اغلب دیکتاتورهای جهان از اندیشه آنها ارتزاق میکنند. اوضاع جهان در چند سال گذشته گویاتر است. مگر غیر از این است که دموکراسی برآمده از عصر روشنگری پشت به پشت آلسعود و آلخلیفه و اسلام اردوغانی در بحرین، عربستان و سوریه در حال انسانسوزی و آدمکشی است؟ مگر در تاریخ نمیخوانیم که دیکتاتوری فاشیسم، کمونیسم و نازیسم و حال دیکتاتوری لیبرالیسم برآمده از همین روشنفکری غیرواقعی است.
پس اطمینان به این شبهروشنفکری دروغگو و متقلب قطعا ره به جایی نخواهد برد. تا عرصه رسانه و دانش کشور در دستان اینهاست اوضاع از لباس پوشیدن تا کتاب خواندن و فیلم دیدن من و شمای ایرانی نیز انقلابی و تکامل یافته نخواهد بود و هرگز نمیتوان ادعای پیروزی و حرکت در مسیر آرمانهای مقدس را کرد. مطالعه، مطالعه و باز هم مطالعه نیاز امروز جامعه دانشگاهی و جنبش دانشجویی متعهد کشور است.