مضاف بر همه اینها، شخصیت روانشناسانه او شاید همانند کسی مثل احمد توکلی نباشد که همان شعار سال ۷۲ را صرفاً از هراس ریزش پایگاه سابقش، سال ۸۰ هم به کار گرفت و تبعاً به همان نتیجه سابق رسید.
خبرنامه دانشجویان ایران: محمدعلی عبدو*// با ثبت نام محمود احمدینژاد برای رقابتهای انتخاباتی که حتی حلقه نزدیک به خودش را با علامت تعجب بزرگی مواجه کرد، معادله چند مجهولیِ دیگری به دست او ساخته و پرداخته شد؛ او هر چند شخصیتی غیرقابل حدس و پیشبینی داشته باشد اما مسلما خالی از لطف نیست که گامهای بعدیاش را مبتنی بر آنچه روی میز قرار دارد، دست کم حدس بزنیم و بررسی کنیم:
۱) بنبست شورای نگهبان: اگر فرض بر آن باشد که محمود احمدینژاد رد صلاحیت شود، اساسا بهترین حالت و به نوعی برگ برنده شخصِ او خواهد بود. او امروز، پایگاه از دست رفتهاش را میتواند با وجود سخت و غیرمعقول بودن، در میان اپوزوسیونها پیدا کند؛ یک گذارِ بیسروصدا از بین توده مردمی و اقشار ولایتمدار، به سمت خواصِ تحولخواه. او منطقاً برای پوستاندازی در پایگاه حامیانش، همین یک راه را بیشتر ندارد. مضاف بر همه اینها، شخصیت روانشناسانه او شاید همانند کسی مثل احمد توکلی نباشد که همان شعار سال ۷۲ را صرفاً از هراس ریزش پایگاه سابقش، سال ۸۰ هم به کار گرفت و تبعاً به همان نتیجه سابق رسید. شخصیت سیاسی_روانی او به گونهای است که به جای تبعیت از شرایط، آن را تغییر میدهد و برای به ثمر نشستن آن هم صبر بسیاری دارد؛ شاید مهمترین شاهد برای عملکرد مقطعیِ او، خروج تدریجیِ حلقه حامیانش باشد که در گذر زمان از اون ناامید میشوند.
بنابراین، پروژهی " رنسانس احمدینژادی " مدتهاست توسط خودش کلید خورده و صحبت از دیروز و امروز نیست.
به هر ترتیب، این شیفت انتخاباتی و سیاسی، با رد صلاحیت شدن او، آسانتر محقق میشود. در این صورت به حسب شرایط، دو راه روی کاغذ میماند.
اول اینکه اگر اصلاحطلبان و به طور کلی جبهه مقابل احمدینژاد، از رد شدنش اظهار استقبال کنند، بیشک برای حملات او مستعدتر خواهند بود. نباید فراموش کرد که فرد پیش رو، اسطورهی گوشهی رینگ رفتن! و قرار گرفتن در هاله مظلوم نمایی است؛ شگردی که در کارنامه او تا به امروز، به خوبی مشهود است، از مظلومیت ناشی از بیتوجهیهای خاتمی به شهرداری در سال ۸۴ گرفته تا دور دوم انتخابات دولت نهم و از همه مهمتر در کارزار ۸۸، از همه و همه به خوبی بهره گیری کرده . محمود احمدینژاد تا به امروز از نردبان مظلومیت سیاسی برای رسیدن به قله ی مقبولیت سیاسی نهایت استفاده را کرده است. به هر حال در این حالت مفروضِ ما، او شرایط پیش رویش را دسیسه اصلاحطلبان تلقی میکند و همچنان بتمنی از خود را به نمایش میگذارد که از ترس حضورش، آرزو داشتند از رقابت به طور کلی حذف شود و حالا از این اتفاق خوشحالند.
به نظر می رسد روش به بن بست کشاندن این راه، جدی نگرفتن او در این شرایط باشد که بیش از حد بعید به نظر میرسد.
در حالت مفروض دوم، احمدینژاد میرود تا حاکمیت را بر علیه خودش نمایش دهد. ژست تحولخواهی که برای گذار از پایگاه اجتماعیاش نیاز میبیند (آنچنان که ذکر شد)، از همین راه پیگیری میشود. در این صورت او میتواند در میان آن دسته از تحولخواهانی قرار بگیرد که نهایتاً پایبندی به اساس نظام را برای خود نگهداشتهاند؛ بنابراین اگر بخواهد این مسیر را انتخاب کند، چارهای جز نمایش " سکوتی مقدس و تمکین با اکراه از قانون ندارد "، چرا که کوچکترین زیادهروی در ابراز نقد علیه حاکمیت در رفتار و گفتار، او را برای همیشه فلجِ سیاسی خواهد کرد.
اما در این میان، الگوی رفتاری که میتوان از رئیس دولت سابق انتظار داشت، بر هم زدن الگوهاست!
او سعی دارد همانطور که با نمایش مظلومانه ۸۸، هاشمی رفسنجانی را از راست سنتی به چپ مدرن منتقل کرد و باعث شد در کنار دیگرانی همچون میرحسین موسوی که رقیب و دشمن دیرینه او بود قرار بگیرد، این بار هم معادلات رایج را بر هم بزند.
حد مطلوب احمدینژاد این است که اصلاحطلب و اصولگرا را که شاخههای حاکمیتاند، متحد شده بر علیه خودش بداند و حتی به این بهانه، کنارهگیری کند. این شیوه بازی اگرچه دوباره او را در مقام یک ابرسیاستمدار نگه میدارد و جرأت سیاسی او را تا حد زیادی به رخ میکشد اما در کوتاه مدت، آثار مطلوبی نخواهد داشت؛ نه برای او و نه حتی برای کشور
او میتواند در این رقابت به نحوی عمل کند تا اجماع عجیب و غریب مذکور ( البته با اما و اگرِ خاصی ) رخ بدهد و همین مسئله از قضا تنور رقابت را داغتر نگه میدارد: هر که زرنگتر باشد، دست بالاتر را در اجماع علیه مرد مظلوم سیاست ایران خواهد داشت!
حتی به نوعی در یک نگاه بدبینانه، میتوان ریزش قابل توجه مشارکت مردمی را در این رقابت محتمل دانست که با وجود گزینههای متعدد و سادهسازی بیادبانه مقوله انتخابات در نزد مردم، به یأس و ناامیدی شدیدی بدل شود که حاصی جز انزوای سیاسی (دست کم موقت) نخواهد داشت.
۲) اگر بماند: ماندن احمدینژاد تا انتهای رقابت انتخاباتی، هر چند بعید است اما غیرقابل پیشبینی بودنِ او را نمیتوان و نباید فاکتور گرفت.
رئیس جمهور سابق اگر هوس کند دوباره تا انتها بماند و بجنگد، " روحانیِ ۹۶ " را در قامت " هاشمیِ ۸۴ " قرار خواهد داد. این همان قیاسی است که اگر رخ بدهد، روحانی را به مثابه اسطورهای که کار ناتمام هاشمی را تمام کرد و پشت دشمن دیرینهاش را به خاک مالید، مطرح میشود؛ تنها کسی که توانسته به پیروی از الگوی خودش، رقیبش را شکست دهد و اصلاً اولین نفری باشد که در این نبرد موفق است. این معادله، باز هم ممکن است احمدینژاد را با تخریبی قابل توجه مواجه کند، اما در اهداف بلندمدتش خللی وارد نخواهد کرد.
* کلام آخر:
بیراه نیست اگر در تحلیل نهایی، این عقیده را که احمدینژاد هر لحظه به " مرگ سیاسی " نزدیک میشود، مردود بدانیم
همه این دیدگاهها، از آنجا ناشی میشود که به علت وجود درصد بالایی از تنش در رفتارهای او و یا حتی بیمنطقیِ سیاسیاش، به یکباره از روی حیرت، کارش را تمام شده بدانیم و فرض کنیم که دیر یا زود، او در صحنه سیاست مملکت، خواهد مرد.
حقیقت اما روی دیگر سکه است چرا که تحرکاتِ غیرمعمول او، صرفا ریشه در هدفگذاریهای خاص خودش دارد و بیشتر از آنکه تعجب کنیم یا حتی بخندیم و او را نادیده بگیریم، باید نگران شویم و به فکر واکنش سیاسیِ مناسبِ " احمدینژاد" باشیم
* کارشناس علوم سیاسی دانشگاه تهران