به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران» به نقل از فارس، مهدی کفاش نویسنده که به تازگی رمان «وقت معلوم» به قلم وی از سوی انتشارات شهرستان ادب روانه بازار کتاب شده، در یادداشتی به بررسی رمان «بیکتابی» اثر محمدرضا شزفی خبوشان پرداخته که در ادامه آن را میخوانید:
انتشارات شهرستان ادب در نمایشگاه کتاب 96 کتاب متفاوتی را پیش روی خوانندگان جدی ادبیات داستانی قرار داد. رمان «بیکتابی» نوشته محمدرضا شرفی خبوشان.
طرح جلد کتاب نقاشی مردی با البسه و کلاه قجری است که کتابی در بغل دارد و میان زمین و هوا معلق است. بخشی که مربوط به صورت مرد است و دو جای دیگر نقاشی گویی به ضرب سر چاقویی پاره شده و زخمی است. این طرح جلد پرکشش خواننده را دعوت به خواندن رمانی اسرارآمیز با موضوع کتاب میکند
*ماجرای «بیکتابی»
داستان با ورود مخفیانه قهرمان اصلی رمان «میرزا یعقوب خاصه فروش» و آدمش – شاگردش- به خانه زنی زیبا به نام زکیه شروع میشود. از شواهدی که میرزا یعقوب از به همریختهگی خانه برای خواننده تصویر میکند، میفهمیم قتلی اتفاق افتاده است. قاتل به دنبال متاع قیمتی بوده، متاعی که میرزا یعقوب و آدمش را هم به طمع به چنگ آوردنش به خانه زکیه کشانده و در مظان اتهام قتل زکیه قرارشان دادهاست. در ابتدای صفحه سوم میفهمیم آن متاع نفیس، کتاب مرقع گلشن نادری است. در چند خط بعد راوی خودش را معرفی میکند که: «من نه از خواصم، نه از عوام، من میرزا یعقوب خاصهفروشم. من توانستم علیرغم همصنفان خرمرد رندم، خودم را تا یک قدمی آن گنج منقش تماشایی برسانم و آن اوراق را که از دریای نور و کوه نور قیمتیتر است، به چشم ببینم.»
در همین سه صفحه آغازین با شروع پرکشش و سریع رمان، ما با قهرمان و شخصیتهای اصلی و ماجرای اصلی رمان «بیکتابی» آشنا میشویم. قهرمان داستان؛ میرزا یعقوب خاصه فروش، که شغلش خرید و فروش کتابهای عتیقه و تاریخی و خطی است با لسان الدوله، رئیس کتابخانه سلطنتی ارتباط برقرار میکند. میرزا یعقوب به دنبال کتاب مرقع گلشن نادری است. او به طمع به دست آوردن کتاب گلشن نادری وارد خانه زنی – زکیه- که با لسان الدوله مرتبط است؛ شده و با جنازه زکیه که کشته شده مواجه میشود. معلوم نیست آیا این صحنهآرایی، توطئهای برای نسبت دادن قتل به میرزا یعقوب است یا تصادفی است! با این همه خبری از کتاب مرقع گلشن نادری در خانه زکیه نیست. اما میرزا یعقوب و آدمش دست خالی هم برنگشتهاند و هنگام دفن کردن زکیه در باغچه خانهاش جعبه قفل زدهای را یافتهاند که در آن کتاب دیگری است. کتابی که در فصلهای بعد میفهمیم که این کتاب «جاینامه ماردوش» یا کتاب ضحاک است. تمام رمان قصه یافتن کتاب ضحاک در مقطعی پر التهاب از تاریخ ایران است. رمزی در جوف جلد این کتاب است که مکان واقعی که ضحاک را در آن به بند کشیدهاند، نشان میدهد!
*زمان و مکان
ماجرای کتاب «بیکتابی» از شب به توپ بستن مجلس مشروطه در زمان محمد علی شاه قاجار، توسط لیاخوف روسی؛ سرکرده نیروهای قزاق تا دو هفته بعد از آن را شامل میشود. دو هفتهای که پر از ماجرا و تعقیب و گریز است.
مکان داستان هم شهر تهران است. بیشتر وقایع اطراف مدرسه و مسجد سپهسالار و ساختمان مجلس و کوچهها اطراف و بازار گلوبندک تهران است. محلات و بناهایی که مربوط به خاندان عریض و طویل قاجار است. البته نویسنده آنجا که به ترور ناصرالدین شاه قاجار میرسد از شاهعبدالعظیم و بازار و بقعههای اطراف به قدر ضرورت داستان میگوید.
*کتابی وحشتناک اما خواندنی
اگر شما به دنبال کتابی هستید که با خواندن آن بتوانید آرام بخوابید؛ مطمئن باشید «بیکتابی» اصلاً انتخاب مناسبی نیست. «بیکتابی» با خشونت بیحد و لجام گسیختهاش، خواب را از چشمان شما خواهد ربود و تا مدتها دچار بیخوابی خواهید شد.