در نگاه اول در انتخابی هوشمندانه «دیرالزور» مورد هدف قرار گرفت تا پایتخت احتمالی داعش در آینده به گورستان آن تبدیل شود. شواهد حاکی از آن است که این گروه تروریستی در دوماه گذشته پس از متحملشدن شکستهای سنگین در استانهای رقه، حمص، حماه و الحاق، زمینی بین عراق و سوریه، بخش قابلتوجهی از نیروها و تجهیزات خود را به این استان منتقل کرده و برای تغییر پایتخت خود از الرقه به دیرالزور خیز برداشته است.
پایگاههای اصلی تروریستهای داعش در بخش شرقی استان دیرالزور ازجمله مناطق «البوکمال، ابوحمام، صالحیه، المیادین و الحجنه» مستقرند و با توجه به اجتماع بخش مهمی از تروریستها در منطقه دیرالزور، مقرهای فرماندهی، دپوی تجهیزات انتحاری و لجستیکی و مراکز پشتیبانی و عملیاتی آنها نیز در این استان قرار گرفته است. بر این اساس بهرغم روزه سکوت حامیان رسانهای تروریستهای تکفیری، با قاطعیت میتوان گفت که این عملیات با موفقیت همراه بوده است.
اما به نظر میرسد این عملیات پیامهایی فراتر از پاسخ به اقدامات تروریستی داعش در تهران داشت. موشکهای بهکار رفته در این عملیات برای هدف قرار دادن مواضع داعش در 650 کیلومتری مبدا، میانبرد بود حال آنکه موشکهای با برد بلند ایران دوهزار کیلومتر آنسوتر را نشانه میروند. بهطور مثال فاصله تلآویو، دومین شهر پرجمعیت صهیونیستها تا نزدیکترین سایت موشکی سپاه که محل آن پیش از این رسانهای شده، کمتر از ۱۱۰۰کیلومتر و در تیررس موشک شهاب۳، سجیل و قدر با بردهای1150، 1900 و 1950 کیلومتر است. این بهمنزله آن است که اسرائیل باید بیش از همیشه احساس خطر کند. درواقع اینک سران رژیم صهیونیستی این پیام را عمیقا و بیش از هر زمان دیگری دریافت کردند که «اگر غلطی از آنها سر بزند جمهوری اسلامی، تلآویو و حیفا را با خاک یکسان خواهد کرد.»
فاصله کرمانشاه تا ریاض هم بیش از ١٦٠٠ کیلومتر نیست. پیام واضح این عملیات به سعودیها روشن است؛ حکام آلسعود نباید دلخوش به قرارداد نظامی بیسابقه خود با تاجر نیویورکی، پایشان را بیش از این از گلیمشان درازتر کنند. حالا عربستان ماجراجوییهای خود را با این عکسالعمل و شرایط جدید منطقه تنظیم میکند. علاوهبر آن، ریاض این هشدار را درخواهد یافت که گسیل داشتن تروریستهای مورد حمایت خود به ایران، بازی خطرناکی است که هرچند خود شروعکننده آن خواهد بود ولی پایان غافلگیرکنندهای خواهد داشت که کسان دیگری رقمش خواهند زد.
در این میان یکی از اهداف کلان عملیات «لیلهالقدر» تاثیرگذاری بر ادراک بازیگران مختلف و تغییر و بازنویسی محاسبات غلطی بود که بهواسطه پالسهای غلطتر ارسالشده از داخل در سطوح عالی نظام، طی یکسال گذشته رقم خورده بود؛ پالسهای غلطی از جنس «دنیای فردا، دنیای گفتمانهاست نه موشکها»، «تصویری از شهرهای زیرزمینی نشان دادند که برجام را برهم بزنند»، «روی موشک شعارهایی نوشتند تا برجام را برهم بزنند» و... .
این عملیات خط و نشانی برای گردنکشیهای ترامپ و دوستان جمهوریخواهش هم بود. جمهوری اسلامی ایران با این اقدام در وهله نخست اینبار به صورت کاملا عملیاتی نشان داد که تحریمهای جدید سنا که حالا در سرازیری تصویب قرار گرفته کوچکترین خللی به اراده نظام بر تقویت برنامه موشکی ایران وارد نخواهد ساخت.
این عملیات در حقیقت حمله پیشدستانهای به روزنه ورود آمریکا و متحدانش به برنامه موشکی ایران محسوب میشود؛ حملهای که درنهایت برجام موشکی را در نطفه و برای همیشه خفه کرد.
کاخ سفید هم درخواهد یافت که سهگانه تحریم و فشار از بیرون، ناامنی و بیثباتی از درون و دوقطبیسازی و تولید شکاف اجتماعی، اینبار کارآمد نبوده و چرخهای برنامه موشکی ایران را همانند برنامه هستهای از کار نخواهد انداخت. به بیان دقیقتر، پیام راهبردی این اقدام آنهم دقیقا سه روز بعد از تحریم سپاه در سنای آمریکا این بود که برنامه موشکی ایران هیچگاه مانند برنامه هستهای قربانی برجام دو نخواهد شد و ایران بر سر توان نظامی خود با هیچکس معامله نخواهد کرد.
از منظری دیگر همچنین نباید فراموش کرد که انتخاب استانهای کردنشین برای شلیک موشکها در شرایطی که به دلیل بهرهمندی ایران از موشکهای دوربرد امکان انجام این عملیات از سایر نقاط کشور نیز فراهم بود، تا حد زیادی برنامه نفوذ دشمن را در این مناطق برهم زد و عامل اتحاد ملی شد.
این ماجرا برای داخل نیز پیام روشنی داشت؛ مردم بیش از پیش به این واقعیت پی بردند که برنامه موشکی ایران برخلاف ادعای برخی سیاسیون، ابزاری برای ماجراجویی نیست، تاریخ انقضای دوگانه جعلی «موشک-گفتمان» سر رسیده و این دستاوردهای موشکی است که بیش از هر چیز تامینکننده امنیت کشور است.