به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ تضارب آراء در میان اقشار اجتماعی همواره یکی از جذابیتهای جامعه محسوب میشود و اساسا بخش عمدهای از رقابتهای میان جناحها و گروههای سیاسی در مسیر تلاش برای نمایندگی کردن این اختلافات سلیقهای قشرهای مختلف اجتماع صورت میپذیرد. اینکه این گروههای سیاسی تا چه میزان همزمان با موجسواری بر تفاوت دیدگاهها، مدافع حقیقی منافع و سلایق گروههای اجتماعی به شمار میروند و سعی در برآورده کردن مطالبات اصلی آنها دارند، نیازمند بررسی دقیق و گسترده دارد.
همواره این سوال مطرح بوده است که شعارهای مونولوگ سیاسیون تا چه حد بر پایه "منفعت اجتماعی" استوار است و آیا اساسا تحقق شعارهای مطروحه در دایره اقدام و عمل جریانات سیاسی میگنجد یا خیر؟ بدیهی است اگر یک جناح سیاسی به پشتوانه آراء اقشار اجتماعی بتواند با به دست گرفتن قدرت به مطالبات عمومی جامه عمل بپوشاند، اقبال و رضایت نسبتا طولانی مدت، خود بخود حضور و قدرت سیاسی را تضمین میکند. اما اگر تصاحب کننده قدرت سیاسی یا همان دولت، در یک ساختار دموکراتیک نتواند به مطالبات مردمی(که پایه اعتماد اجتماعی را تشکیل می دهد) پاسخ مناسب و درخور دهد، به طرق دیگر سعی در حفظ این سرمایه با اهمیت خواهد کرد که استفاده از این راهحلها خالی از هزینههای اجتماعی نخواهد بود.
چرخ سانتریفیوژ نچرخید ولی چرخ دولت چرخید
حسن روحانی در بستری از مطالبات اقتصادی و در شرایطی که سقوط روزانه شاخصهای سنجش اوضاع اقتصادی بین سال های 90 تا 92 به امری مرسوم تبدیل شده بود، وارد عرصهای جدید از رقابتهای سیاسی شد. گواه این مدعا نیز همان جمله کلیدی مناظرات سال 92 است که حسن روحانی رو در روی مردم طی یک نطق چند دقیقهای اما مهم از چرخش همزمان "چرخ سانتریفیوژها" و "چرخ زندگی مردم" سخن گفت. جملهای که به باور بسیاری از تحلیلگران همان "شاه کلید"ی بود که روحانی به کمک آن توانست درب ورود به پاستور را باز کند. این جلب توجه کمسابقه به یک جمله خاص که با مفهوم روشن "تغییر وضعیت اقتصادی" از مسیر سیاست خارجی همراه شده بود، خود نشانگر عمق اثرگذاری مطالبات اقتصادی در شکلدهی به جهت آراء جامعه آن روز دارد. با این حال، رفته رفته گذر زمان مشخص کرد که دستیابی به رونق اقتصادی از مسیر سیاست خارجی امری غریب به نظر میرسد و علیرغم تمامی شعارها و وعدههای اقتصادی دولت یازدهم، با وجود توقف "چرخ سانتریفیوژها" "چرخ زندگی مردم" به حرکت در نیامده است.
دوقطبیسازی راهی برای فراموش کردن وعدهها
این سوال در اذهان بوجود میآید که چطور با وجود محقق نشدن وعدههای اقتصادی حسن روحانی که عمده مطالبات مردم است وی همچنان توانسته سبد رای خود را حفظ کند. بررسی راههای حفظ حمایت اقشار حامی دولت میتواند ما را به یک شناخت حداقلی از روح حاکم بر "اقدام و عمل" حسن روحانی و حامیانش برساند. با مرور اتفاقات و مسائل متعددی از انتخابات سال 92 تا به امروز، میتوان گفت آنچه که موجب شده تا روحانی باوجود ناتوانی در حل مشکلات اقتصادی سبد رای خود را داشته باشد؛ استفاده از "دو قطبی سازی" در بستر مناسبات "اجتماعی" به عنوان "راهی جایگزین برای حفظ حمایت" است.
دوقطبی سازی، امری که با تقسیم بندی کف جامعه به موافق مطلق و مخالف مطلق محقق میگردد و به عبارت بهتر راهی برای حفظ حمایت گروههای اجتماعی است. مهمترین اثر وضعی چنین فضایی این است که در مواقع حاد شدن "بحران محبوبیتی که در اثر ناکارآمدی" بوجود میآید، موجب جبران بحران شده و حامیان را همچنان در وضعیت فعال قرار میدهد. ذکر این نکته نیز ضروری است که این تقسیمبندی موافق و مخالف عمدتا با تزریق یک تنش و اصطکاک، ولو حداقلی همراه است و روریاروییهای اجتماعی را به دنبال دارد.
این نکته نیز تقریبا از همان روزهای آغازین دولت یازدهم در دستور کار قرار گرفت و در ماجرای انتخاب وزیر علوم بروز یافت. حسن روحانی به معرفی گزینههایی برای تصدی این وزارتخانه میپرداخت که کمتر کسی رای اعتماد مجلس به آن گزینهها را با توجه به سوابق نه چندان روشنی که در ایام "فتنه سال 88" داشتند، محتمل میدانست. عدم رای اعتماد مجلس به افرادی چون "توفیقی، میلی منفرد و نیلی" و اصرار روحانی به این گزینهها خود بارزترین گواه بر ادامه تزریق یک تنش به منظور شکل گرفتن دو دسته "سمپات" و "مخالف" است.
بازی "دوقطبی" جواب داد/ حالا میتوان با این بازی رای به دست آورد
مورد بعدی در راستای تداوم استراتژی مذکور، در دل انتخابات مجلس شورای اسلامی اسفند سال 94 قرار دارد. درست در همان هنگامی که توافق هستهای به مراحل پایانی خود میرسید، اتاق فکر حسن روحانی در تدارک یک دوقطبی عمیق با محوریت "برجام" بود تا دوگانهی "برجامیان و نابرجامیان" بدل به "شاه کلید" گشایش قفل انتخابات و تصاحب کرسیهای بهارستان شود. آنچه که بیش از هر مسئله دیگری مهر تاییدی بر شکلگیری این دوقطبی به شمار میآید ادبیات پیکارجویانه حسن روحانی در مقام ریاست جمهوری در بین سالهای 92 تا 96 است. اوج این ادبیات "پیکارجویانه" هنگامی است که رییس دولت در راستای تقویت این دو قطبیها منتقدینش را کسانی توصیف میکند که "پیام 24 خرداد 92" را درک نکردهاند. وی با استفاده از این سبک ادبیات سعی در جابجایی جایگاه منتقد به مخالف و معرفی این مخالفین به فضای جامعه به عنوان کسانی که راه دولت را برای خدمترسانی سد کردهاند، داشت.
این مدل از برخط نگاه داشتن هواداران روحانی در روزهای منتهی به انتخابات ریاست جمهوری سال 96 به اوج رسید و با ظاهر شدن رییس جمهور مستقر در قامت یک اپوزیسیون تمام عیار تبدیل به روح ثابت حاکم بر کنشهای حسن روحانی در آن روزها شد. او که پیش از این به کمک "دو قطبیهای خود ساخته" با بخشهای مختلف کشور و نظام سیاسی حاکم توانسته بود فریاد مطالبات اقتصادی در سطوح پایین جامعه را کاهش دهد، این بار نیز در همین مسیر گام برداشت و در حالیکه منتقدین دولت روزهای انتخابات را "یوم الحساب روحانی" میدانستند و بر این تصور بودند که رییس دولت باید از سیاستهای اقتصادی خود دفاع کند، ناگاه با مسیری مواجه شدند که روحانی رقبای انتخاباتی خود را اشخاصی توصیف کرد که همواره به به دنبال اعدام بودهاند. این بخش از سخنان روحانی پس از انتخابات با واکنش رهبری مواجه شد و ایشان طی سخنانی ضمن انتقاد از این نوع دو قطبیها و با اشاره به اعدام منافقین در سال 67 اظهار داشتند: «نباید جای شهید و جلاد عوض شود.»
دوقطبی بساز و دولت اداره کن
پایان ماجرا اینجا نبود و اتوبوس دو قطبیسازیهای روحانی و اتاق اندیشهورز وی به ایستگاه سپاه پاسداران نیز رسید و تنها پس از گذشت چند روز از حمله سپاه پاسداران به مواضع داعش در دیروالزور در یک سخنرانی کنایهآمیز این نهاد را "دولت با تفنگ" خواند و آن را مانع تحقق اصل 44 توصیف کرد. این در حالی بود که به اذعان اسحاق جهانگیری معاون اول روحانی، فعالیتهای اقتصادی سپاه ذیل اهداف دولت تعریف میشود. درست در همان روزها نیز رسانهها به بازخوانی مصاحبهای از روحانی پرداختند که در آن رییس جمهور بصورت علنی اعلام نیاز به کمکهای قرارگاه سازندگی خاتم الانبیای سپاه میکند. بسیاری از تحلیلگران تناقض این مواضع رییس جمهور و معاون اولش با جریان "دولت با تفنگ" را در راستای همین دوقطبیسازیهای روحانی تعریف میکنند.
باید خاطر نشان کرد که طبق بررسیهای جامعهشناسانه تعدادی از صاحبنظران تداوم این "دو قطبی"ها منجر به افزایش شکاف اجتماعی در میان مردم میشود و چنانچه این رویاروییها که امروز در شبکههای اجتماعی بروز یافته، ادامه پیدا کند می تواند تنش و التهاب را برای جامعه به همراه داشته باشد.