مطالعه شمارههای متعدد مهرنامه و همین شماره جدید با عکس شریعتی و تیتر منفی درباره او با عنوان «شریعتی مسلح» و نیز مجلاتی که در این گروه پیشتر و الان هم عرض آنها منتشر میشود، یک واقعیت آشکار به نام «تکرار» را در ذهن متبادر میکند. تقریبا هم تکرار همه چیز؛ از موضوعات و مسائل تا جهتگیریها و نحوه مواجهه تا افراد و اشخاصی که در آن بحثی کردهاند.
این تکرار، بیش از هر جا، در تیتر و عکس صفحه اول و مطالب بیان شده این شماره مهرنامه درباره شریعتی بازنمود دارد. بعد از چهل سال از درگذشت شریعتی، اینکه همچنان شریعتی در کانون مسائل فکری است را نمیتوان به حساب عمق و ژرفای فکری شریعتی یا خصلت بنیادین تفکر او دانست که حال، چه در مقام بسط و یا در مقام نقد، درباره آن گفتگو کرد. بلکه باید به حساب خالی بودن دست در حوزه اندیشه و علوم انسانی دانست که فضای علوم انسانی را همچنان محتاج بحث درباره او کرده است.
البته این رکود و تکرار محدود به مهرنامه و جریانات مشابه آن نیست. وضع علوم انسانی در حوزههای علمیه و آخوندهای حاضر در علوم انسانی نیز به همین شکل است. در واقع این رکود و تکرار خصلت فراگیر و حاکم بر علوم انسانی کشور است.
بنابراین در درجه اول، مسئله علوم انسانی ایران، سکولار بودن یا اسلامی کردن آن نیست بلکه مسئله این است که فعلا چیز محصلی که بتوان آن را «علوم انسانی» در ایران دانست، وجود ندارد. این را از نوع بحثها و دعوای گذشته و جاری در علوم انسانی نیز میتوان فهمید که یکی از نمادهاش، دعوای مسخره سروش-داوری به عنوان بازتاب دعوای پاپر-هایدگر در دهه ۶۰ و ۷۰ است. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!