یکی از غرفهها توپ فوتبالی را به دو هنرمند داده بود تا آنها با زدن روپایی و انجام حرکات نمایشی با توپ، مجلس را گرم کنند!
فردین با پوشیدن لباسهای شاد، رنگ آمیزی صورتش و یک بینی اسفنجی، خودش را به شکل یک دلقک درآورده بود و برای این دلقک بازیهایش ارزش زیادی هم قائل بود.
این غرفه که کارش عرضه آنتیویروس بود، یک ویروس خیلی بزرگ را استخدام کرد تا با مردم خوش و بش کند و عکس یادگاری بیندازد. با همین ترفند دیگر ترسی از ویروسها نخواهید داشت.
این آقا هم با موهای فرفری نارنجی، یک صورت سربی و عینک خاصش، حرفهای زیادی را برای گفتن داشت، اما کسی گوشش بدهکار نبود و همه در فکر انداختن سلفیهای متفاوت بودند…
سری فیلمهای تبدیلشوندگان (ترنسفورمرز) با اینکه از لحاظ محتوا چیز خاصی برای ارایه نداشت اما کلی ایده جدید را راهی ذهنهای مردم کرد. تاجایی که ردپای آن به الکامپ هم رسید.
این آقای سربی با موهای دماسبی کار خاصی نمیکرد. تنها مثل یک مانکن به گوشهای از نمایشگاه زل زده بود؛ گویی که کشتیهایش غرق شده باشند…
زنبور عسل الکامپ، مدام از این سو به آن سو میرفت و همچون یک زنبور واقعی، خارج از سالنها پرسه میزد. گویا هوای گرم غرفهها طاقتش را طاق کرده بود.
یکی از غرفهها، عروسکی که در تبلیغاتش استفاده میکند را ساخته و آن را بر تن هنرمندی کرده بود تا با عرض اندام مقابل بازدیدکنندگان، غرفهاش را شلوغتر کرده باشد!
تابستان و هوای گرم و رفتن در یک عروسک چاق که در زمستان هم آدم را خیس عرق میکند! همه اینها موجب شده بود تا پنگوئن نمایشگاه با دهانی باز و خسته به گوشهای خیره شده باشد.
این آقا (یا شاید هم خانم) شاد و خندان، کلی طرفدار برای خودش پیدا کرده بود. چرا که بر خلاف تمام عروسکهای الکامپ، او توانسته بود چهره خسته خودش را پشت نقابی با لبخند پنهان کند و فریاد بزند که “منو ببین”!
این عروسک نه راه میرفت و نه حرف میزد. ظاهرا تنها آمده بود تا به همنوعانش نشان دهد که خرس قطبی میتواند در نزدیکیهای خط استوا هم اموراتش را بگذراند و حتی پول پارو کند!