اینکه چطور میشود با وجود تکثر رسانهای فراوان حداقل در ظاهر مجموعهای از پیامهای مشابه و همسان به جامعه مخابره میشود و در عین حال آن تکثر به نوعی هماهنگ است که بسیاری از اخبار مهم دنیا خصوصا مواردی که تعارض بنیادین با مفاهیم لیبرالدموکراسی دارد مثل آب خوردن سانسور یا تحریف میشود، سوال مهمی است. در واقع اینکه چطور هم میشود حس آزادی در جامعه باشد و هم در واقعیت کنترلهایی اعمال شود، هم میتوان ژست آزادی گرفت و هم آن را به بدنه منتقل کرد و هم دگم در عمل، معمای این روزهای لیبرالدموکراسی است. به نظر میرسد تدقیق در باب نسبت آزادی واقعی رسانهای و احساس آزادی در رسانهها و مناسبات اجتماعی و فرهنگی کلیدواژه حل مساله ماست. به بیان دیگر برقراری یک تناسب معقول بین آزادیهای موجود در جامعه و حس آزادی در همان جامعه تا حدود زیادی مساله را حل میکند، حتی به تعبیری دقیقتر در برخی سیستمهای اجتماعی به شکلی هنرمندانه سطح حس آزادی به مراتب فزونتر از آزادی واقعی تنظیم میشود.
سیستمی که در بدایت امر به نظر میرسد هیچ امر کنترلشدهای در آن وجود ندارد اما در واقعیت با همان فزونی حس آزادی بسیاری از امور را به کنترل درآوردند.
حال بیایید اندکی از ساحت نظر فاصله بگیریم، همین هفته گذشته بود که کشمکش رسانهای بر سر ورود یا عدم ورود سرور شبکه اجتماعی تلگرام به ایران در رسانهها بحثبرانگیز شد و اصرار مسئولان وزارت ارتباطات به ورود بخشهایی از سرور و انکار مدیران تلگرام نهایتا کار را به آنجا رساند که روز گذشته وزیر ارتباطات صریحا بر گفتههای مدیر تلگرام صحه گذاشت و رسما بیان کرد که خبری از ورود سرورهای تلگرام به ایران نیست! اینکه اساسا چرا این مساله به سطح رسانهها کشیده شد و چه اهدافی در این خبرپراکنی رسانهای دنبال میشد، الان محل بحث ما نیست اما احتمالا در نقطهای هستیم که بتوانیم آثار این قیل و قال رسانهای را تحلیل کنیم. این بار اول نیست که مسائلی مانند فیلترینگ همه یا بخشهایی از شبکههای اجتماعی یا انتقال سرورهای آنها به داخل در رسانهها ضریب میگیرد؛ اتفاقی که با توجه به گستردگی شبکههای اجتماعی همواره حاشیهساز شده است و واکنشهای مختلفی را در پی داشته، واکنشهایی که فصل مشترک و نقطه وصل همه آنها کاهش سطح حس آزادی در جامعه بوده است.
اگر به سیاق بالا بخواهیم تحلیل در نسبت بین نظر و عمل را در منظومه برخی از حضرات تصمیمساز فهم کنیم، مفهوم «لیبرال در عمل و متصلب در نظر» را به راحتی میتوانیم به کار ببریم.
درخصوص یک بام و دو هوای سیاستها در مساله شبکههای اجتماعی و ذبح حس آزادی نباید خیلی راه دور برویم، اصلا نیازی به کاربست ادبیات تخصصی در مساله سرور و تلگرام و... هم نیست، کافی است به برخی از همین شبکههای اجتماعی تعاملی مانند توییتر نگاه کنیم؛ شبکهای که در قوانین و در ساحت رسمی فیلتر است، یعنی ورود و عضویت و فعالیت در آن احتمالا غیرقانونی است اما اتفاقی که در واقعیت افتاده این است که بسیاری از مسئولان جمهوری اسلامی در آن عضویت دارند و فعالیت میکنند. برخی از آنها قبل از آنکه به شکل رسمی موضعگیری کنند دیدگاههای خود را در آن بیان میکنند. بسیاری از این دیدگاهها و مطالب منتشر شده در رسانههای رسمی بازتولید میشود، فعالان رسانهای معارض با نظام هم در آن حضور دارند، بقیه هم میتوانند با فیلترشکنی ساده که با ماهی چهار، پنج هزار تومان میتوان آن را خرید و از درگاههای رسمی بانک هم هزینه آن را داد، عضو شوند!
همه اینها هست اما این شبکه اجتماعی هنوز رسما فیلتر است، یعنی در حالی که سیستم همه هزینههای آزادی در این مقوله را میپردازد، عایدیاش همان تقریبا هیچ معروف است.
آیا این مساله چیزی جز باز بودن در عمل است؟ بهطور همزمان آیا چیزی غیر از متصلبنمایی در نظر میتوان بر آن نام نهاد؟ آیا منطقی و عقلایی است که هم هزینه چیزی داده شود هم هیچ استفادهای از آن نشود؟ این فقط یک مثال است؛ در حال حاضر مسائل مختلف اجتماعی و سیاسی در کشور ما وجود دارد که از همین قاعده پیروی میکند؛ مسائلی که همه هزینههای آن را دادهایم اما نقطه نزاع در رسانهها معمولا به گونهای انتخاب میشود که عایدی برای سیستم ندارد.