لکن اصل مسئله حصر، رفع آن، محاکمه علنی محصورین و مباحثی از این دست همچنان در سطح فعالین سیاسی و رسانهای بطور گسترده مطرح شده و بحث و جدال پیرامون آن، از پرتکرارترین محور های رویارویی این روزهای سپهر سیاست کشور است و اضلاع متعدد کنشگران عرصه سیاسی به اظهارنظر در این رابطه میپردازند.
بدیهی است که بحثهای مطروحه در باب محصورین ثلاثه وجوه مختلفی دارد و شخصیتها و جریانات هریک بنابر مشی ثابت و متغیری که دارند، آن را از مناظر متفاوت از هم بررسی کرده و کلام خویش را منعقد میکنند. در این میان برخی نحلههای سیاسی برآنند که هویت خود را به مقوله حصر گره بزنند تا ضمن استفاده از فضای ایجاد شده برای رفع یا ادامه حصر، راه وصول به منافع و مطامع خود را هموار کنند.
اما آنچه که در این روزهای ابتدایی دولت دوازدهم در صدر راهبردهای رسانههای حامی محصورین قرار گرفته مظلوم نمایی حاصل از مشکلات جسمی آنها است که یک نمونه بارز آن در جریان اعتصاب غذای چند ساعته مهدی کروبی به وضوح قابل مشاهده بود و این رسانهها بدون توجه به علل حصر، با انتشار اظهارات عناصر سیاسی وابسته به جریان سیاسی متبوع محصورین، عمدتا با تکیه بر وضعیت جسمی و بیماریهای قلبی کروبی قطعات پازل مظلوم نمایی را در کنار هم قرار میدادند.
لکن بررسی این مبحث که این حصر در چه بستری و همچنین در چه بازه زمانی اعمال شد، مسئله مهمتری است که رسانههای اصلاحطلبان با قرار دادن آن در سایه اوضاع جسمانی سران فتنه، سعی در به فراموشی سپردن آن دارند.
یکی از آن بسترهایی که موجب نگاه دقیقتر به موضوع حصر میشود، توجه به این نکته است که از آغاز اعتراضات و به تبع آن اغتشاشات حاصل از نپذیرفتن نتایج انتخابات سال 88، تا زمان شروع اعمال حصر یک فاصله 20 ماهه وجود دارد و به عبارت بهتر از به صدا در آمدن زنگ پایان انتخابات تا حصر رهبران اغتشاشات، محدودیتی متوجه آنها نبود و همچون سایر فعالین سیاسی به موضعگیری میپرداختند و با صدور بیانیه با محوریت تقلب در انتخابات به حیات سیاسی خود ادامه میدادند. اما ماجرا از بهمن 89 رنگ و بوی دیگری به خود گرفت. آنجا که همزمان با بهپا خواستن مردم تونس و مصر علیه رژیمهای دیکتاتوری، سناریوی معترضین به نتایج انتخابات نیز تغییر کرد و موج سواری بر حرکتهای ضد دیکتاتوری سایر کشورها به عنوان محور راهبردهای رهبران اغتشاشات قرار گرفت و آنها طی نامه ای در تاریخ 16 بهمن به وزیر کشور وقت خواستار مجوزی برای راهپیمایی از میدان انقلاب تا میدان آزادی شدند که در همین راستا بسیاری از صاحبنظران هدف این راهپیمایی را « اعلام همبستگی با حرکت های مردمی در منطقه بویژه قیام آزادیخواهانه مردم تونس و مصر بر علیه حکومت استبدادی در کشور» دانستند.
طبیعتا راهپیمایی در چنین شرایطی و موج سواری بر حرکتهای مصر و تونس پیامی آشکار را برای همگان در بر داشت و میتوان حدس زد که تغییر راهبرد از اعتراض به نتایج انتخابات به سمت راهپیمایی برای سقوط اصل حاکمیت بدیهیترین پیام پیوند زدن حوادث داخل کشور به جنبشهای مردم مصر و تونس بود. در مقام عمل نیز بهرهگیری از سبک و سیاق ملت مصر و تونس برای آغاز راهپیمایی عینا در تهران رخ داد و صبح 25 بهمن به سبک انقلاب تونس، یک نفر بالای جرثقیل رفت تا مثلا سمبل اعتراضات شود، در تجمع هم دونفر کشته شدند تا بازهم شباهتها بیشتر شود، الجزیره و العربیه و یورونیوز و بیبی سی و رسانههای اسرائیلی هم پای کار آمدند تا تمام ظرفیت جریانهای ضد انقلاب در خدمت تغییر سناریوی رهبران ناآرامیها قرار گیرد.
بررسی شعارهایی که قبل از بهمن 89 در اعتراضات سر داده میشد و مقایسه آنها با شعارهایی که پس از آن تکرار میشد، بیانگر این حقیقت است که سطح مسائل از ابطال انتخابات به روبارویی با اصل نظام ارتقا یافته بود و شعار "رای ما رو پس بدین" جای خود را با "مبارک بنعلی؛ نوبتِ سیدعلی" داده بود و همه این حوادث در شرایطی رخ میداد که سران فتنه هدف خود از اعتراضات را بازگرداندن مفاهیم اصیل انقلاب 57 به متن جامعه و حکومت عنوان میکردند.
بررسی ریشههای اعمال حصر برای محصوران در سطوح مختلف نشان میدهد که این مجازات محصورین پس از آزادی عمل بیست ماهه صورت پذیرفت. با توضیحات سطرهای گذشته اصلیترین پرسشی که ذهن مخاطب را با خود درگیر میکند این است به راستی چرا رسانههای حامی محصورین در صدد نادیده گرفتن این آزادی عمل 20 ماهه هستند و مبارزه علنی آنها را به خاطر نمیآورند.