در قدم اول این افزایش اقبال به دانشگاه آزاد و متقابلا کاهش توجه داوطلبان به دانشگاههای سراسری آن هم در بستر اختلافات عدیده میان وزارت علوم و دانشگاه آزاد را میتوان پیروزی دانشگاه آزاد معرفی کرد و آن را برنده نبرد پنهان و آشکار میان مسئولین این دو نهاد عریض و طویل آموزش عالی دانست. اما مبرهن است که این نگاه تکبعدی به ماجرای انتخاب رشته داوطلبان تنها مناسب توصیف اختلافات اداری و بعضا سیاسی است و فاقد وجوه تحلیل محور و آسیب شناسانه است و نمیتوان آنها را مبنایی برای بررسی حرفهای مسائل دانشگاهی قرار داد. به دیگر سخن مواجهه با اعداد آماری اینچنینی لزوما راوی نکتهای نیست که از نگاه اول برداشت میشود و چه بسا تعمق در آن پرده از وقایع نوینتری بردارد.
بنظر میرسد این ارقام مربوط به انتخاب رشته دواطلبان کنکور سال 96 و اختلاف آن با آمار کنکور سال 95 از همان دستهای است که به راحتی نمیتوان آن را تفسیر به رای کرد و امضای پیروزی دانشگاه آزاد را در پای نامه منقش کرد چرا که در این صورت مهمترین ضلع تمامی این ماجراها یعنی دانشجویان از قلم میافتند و نقش بیبدیل آنها در این معادلات در نظر گرفته نمیشود.
اما آنچه که در این قضایای مربوط به جابجایی آمارهای انتخاب رشتههای دانشگاههای آزاد و سراسری اهمیت ویژهای دارد، این است که برآیند این جابجایی تا چه میزانی در جهت منافع دانشجویان و مهمتر از آن جامعه علمی کشور قرار دارد و موجبات بهبود علمآموزی در دانشگاهها را فراهم میآورد؟
بررسی علل این اختلاف ارقام، نکات مهمی را برای دنبالکنندگان عیان میسازد که برای دست یافتن به این نکات ابتدا باید این سوال را طرح کرد که علی رغم اینکه تحصیل در دانشگاههای سراسری رایگان است، پس چه عامل یا عواملی موجب کاهش استقبال نودانشجویان از تحصیل بدون هزینه در دانشگاههای دولتی شده است؟!
و یا اینکه از طرف دیگر تحصیل در دانشگاههای آزاد چه فرصتها و مزیتهایی را در اختیار دانشجوی جدیدالورود قرار میدهد که وی دانشگاه پولی را به دانشگاه رایگان ترجیح میدهد؟!
برای رسیدن به پاسخ چنین سوالاتی باید این گزاره بدیهی را مد نظر قرار داد که بدون شک موثرترین عامل این هجوم به سمت دانشگاه آزاد این است که امروزه تقریبا علاوه بر مراکز تمامی استانها حتی در مراکز تعداد بسیاری از شهرستانها نیز یک دانشگاه آزاد اسلامی تاسیس شده است و داوطلبان میتوانند بدون اینکه از شهر محل زندگی خود دور شوند، به ادامه تحصیل بپردازند.
اما طبیعتا علتی که ذکر شد همه واقعیت و کنهِ این پدیده نیست و مقدمه و موخرههایی دیگر رسیدن به چنین وضعیتی را ناگزیر جلوه دادهاند. به عبارت دیگر اصالت یافتن نزدیکی محل تحصیل دانشگاهی به محل زندگی خانوادگی تنها به مثابه کاتالیزوری عمل میکند که روند کم توجهی به دانشگاههای سراسری را سرعت بخشیده است.
اما مهمتر از همه این سوال نیز مطرح میشود که تحصیل در استانی غیر از محل سکونت اما در دانشگاهی رایگان مگر چه محدودیتی دارد که دانشجویان امروز و خانوادههایشان تحصیل پولی در دانشگاه آزاد محل سکونت را انتخاب میکنند. در اولین گام و برای شروع میتوان وضعیت از هر نظر نامناسب خوابگاههای دانشگاههای سراسر کشور را عاملی در جهت فرار از تحصیل در استانی دیگر عنوان کرد. چرا که در ابتدای امر هرکسی که آشنایی ولو حداقلی با امکانات رفاهی خوابگاهها داشته باشد، اذعان میکند که دانشجویان خوابگاهی با حداقلیترین امکانات اسکان پیدا میکنند و مانند مواردی چون وضعیت نامناسب سرمایشی خوابگاههای دانشگاه شهید چمران شهر اهواز از حداقلیترین بایستههای زندگی در یک شهر گرمسیر محرومند. و یا اینکه با نگاهی به وضعیت مصرف دخانیات و مواد مخدر در بین دانشجویان خوابگاهی به راحتی میتوان پی به شرایط اسفناک فرهنگی خوابگاهها برد و طبیعتا با چنین تفاسیری قابل پیش بینی است که رفته رفته خانوادهها به این خاطر که مشکلات رفاهی و فرهنگی کمتر فرزندانشان را در طول دوره تحصیل تهدید کند، دانشگاه پولی اما نزدیک را به تحصیل رایگان ترجیح میدهند.
عامل دیگری که میتوان از آن به عنوان مقدمه افزایش 20 درصدی انتخاب رشته در دانشگاههای آزاد یاد کرد، این است که در شرایطی عمده فارغ التحصیلان چند سال اخیر دانشگاههای سراسر کشور اعم از آزاد و سراسری پس از فراغت از تحصیل به ارتش بیکاران تحصیلکرده میپیوندند و یا اینکه صاحب شغلی بی ربط به رشته دانشگاهی خود میشوند، قابل پیش بینی است که از منظر بسیاری از داوطلبان، تحمل زندگی پرمشقت دانشجویی و دور از خانواده نمیتواند توجیه منطقی داشته باشد. به بیان سادهتر هزینه مادی و معنوی زندگی دور از خانواده برای نو دانشجویان با چارچوب نگاه بخشی از خانوادهها بسیار بیشتر از تحصیل در دانشگاه سراسری است و وقتی ارزش علم آموزشی در هردوی این نهادهای آموزشی تنزل یافته است، طبیعتا نمیتوان انتظاری وضعیتی غیر از این را داشت.