اکثریت گزارشهایی که در این مورد نوشته شد به موضوع میزان این بودجه و مقایسه آن با هزینههایی که در بخشهای دیگر فرهنگ و هنر کشور میشود اختصاص داشت و بدون تحلیل و بررسی بر این نکته تاکید داشت که صرف این بودجه اسراف بیتالمال است اما در این بین کمتر کسی به سراغ این سوژه رفت که آیا این دو جشنواره توانسته است به اهداف مهمی که برگزارکنندگان بر آن تاکید داشتند برسند؟ و آیا رسیدن به این اهداف ارزش صرف چنین بودجههایی را داشته است؟
یکی از مشکلات اساسی در جای جای مدیریت فرهنگی کشور، نادیده گرفته شدن اهداف اصلی و توجه نکردن به خروجیهای فعالیتهایی است که توسط ارگانهای مختلف فرهنگی و هنری انجام میشود. در حالی که ارگانها و سازمانهای مختلف دولتی و غیردولتی هرکدام به نحوی داعیهدار اعتلای فرهنگ کشور هستند و بودجههای عظیمی را برای این کار صرف میکنند، مدیریت فرهنگی کشور همچون کلافی سردرگم است که هیچکس نمیداند چگونه میتواند مسائل آن را حل کند.
در حالی که کشورهای مختلف برای اهداف استراتژیک فرهنگی خود بودجههای کلانی را صرف میکنند و با بهرهگیری از اجرای اهدافشان، منافع کلانی را برای خود کسب میکنند. مدیران فرهنگی کشور ما تنها با توجه به بخش اول نسخههای خارجی یعنی صرف بودجههای کلان، تلاش میکنند که ناکارآمدی و بیتدبیری خود را از دیدگان پنهان کنند.
بعد از گذشت حدود 40 سال از انقلاب اسلامی ایران، هنوز هم بودجههای دولتی در اختیار افرادی خاص قرار میگیرد که سالها با استفاده از امکانات دولتی و ملی به چهرههای شناخته شده در رسانهها تبدیل شدهاند و اکنون استفاده از این بودجهها را حق خود و شبکههای پشت پردهای که توسط اطرافیانشان به راه انداختهاند، میدانند.
نبود نظام ارزیابی درست در حوزه فرهنگی کشور باعث شده است که هیچکس از این موضوع باخبر نشود که انجام یک پروژه فرهنگی، در پایان نقش مثبتی در راستای رسیدن به اهداف عالی فرهنگی کشور دارد یا نه. اهدافی که به صورت شعارگونه توسط مدیران فرهنگی کشور تکرار میشوند.
در طول سالها همیشه شاهد این موضوع هستیم که با تغییر مدیران فصلی فرهنگی، افرادی که خود را یگانه ناجی فرهنگ کشور میدانند با کولهباری از طرحهای نسنجیده و ارزیابی نشده از راه میرسند و برای مدتی تمام بودجههای کشور را صرف اثبات خود و طرحهای به ظاهر متحولکننده خود میکنند. با نگاهی به اسناد بالادستی فرهنگی کشور نیز به این نکته پیمیبریم که مشکل اصلی حوزه فرهنگ در کشور، نامشخص بودن راههایی است که میتوان با استفاده از آنها اهداف عالی طراحی شده توسط نهادهای مسئول فرهنگی را در کشور پیاده کرد. علاوهبر این ترس مدیران فرهنگی از برخورد رسانهها و نحوه بازتاب عملکردشان در افکار عمومی باعث شده است که عدم شفافیت در ارائه گزارشهای عملکرد هم به مشکلات بخش فرهنگی کشور اضافه شود. با جستوجویی ساده در اینترنت میتوان این عدم شفافیت در ارائه گزارش عملکرد را به راحتی اثبات کرد. اعدادی که گاهی با پایین و بالا شدن چند رقم توسط مدیران در رسانهها منتشر میشود، باعث شده است که دیگر هیچکس به گزارشها و بیلانهای کاری که ارگانهای مختلف ارائه میدهند خوشبین نباشد و آنها را صرفا توجیه نامهای بدانند برای کارهای مهمی که هیچوقت انجام نمیشود.
طراحی یک سیستم ارزیابی فرهنگی درست و جامع توسط نهادهای فرهنگی کشور و اجماع آنها برای رسیدن به یک هدف مشترک، راهحلی است که میتوان این روزها برای وضعیت فرهنگ و هنر در کشور تجویز کرد.
منبع: فرهیختگان