خبرنامه دانشجویان ایران: مهدی حصارکی*// آنچه در عربستان سعودی در هفته گذشته پیش آمده است، نشان از یک بحران عمیق در جامعه و بیش از آن در ساختار فرسوده حکومت سنتی آن دارد. این کشور نفتخیز، تنها کشوری در جهان است که نام یک خانواده (سعودی) را در دنبال خود میکشد که این، به معنای دولت- ملت نبودن آن و ضعف شدید در طی کردن روند دولت- ملت سازی در این کشور است. ساختار دولت (که بهتر است گفته شود امیرنشین تا دولت) در عربستان سعودی به طور کامل بسته است و کارگزاران اصلی تصمیم گیرنده آن، همگی از شاهزادگان خاندان ملک عبدالعزیز هستند که ثروت و قدرت را به طور دربست در اختیار خود دارند. از این رو هر تحولی در این کشور باید از درون خاندان سلطنتی پدید بیاید و بر جامعه حاکم شود. عربستان سعودی نیز همچون هر خاندان سلطنتی مشابهی در جهان که دارای گردش درونی نخبگان هستند، همواره مورد تهدید بحرانهای ناشی از بحران جانشینی است. این بحرانها در حقیقت با یک وضعیت تناقضآمیز تشدید میشوند و این وضعیت عبارت است از به شدت نامتوازن بودن توسعه اقتصادی و توسعه سیاسی در این کشور.
رهبران عربستان سعودی همواره در پی آن بوده و هستند که اقتصاد خود را توسعه ببخشند و در این راستا زیرساختهای بسیاری به وجود آوردهاند تا سطح رفاه را برای شهروندان خویش بهبود ببخشند. این امر طبقه متوسط را در این کشور رشد داده است و جوانان تحصیلکرده بسیاری در میان مردان و زنان عربستان وجود دارند که حتی بسیاری از آنها بخشی از تحصیلات عالی خود را در بهترین دانشگاههای کشورهای غربی سپری کردهاند و به این جهت با فرهنگ دموکراتیک غربی آشنایی دارند. این طبقه متوسط هم خواست مشارکت در قدرت را دارد و هم از تغییرات اجتماعی و فرهنگی استقبال میکند. در برابر اما، رهبران عربستان سعودی هنوز تلاش میکنند تا شکل بسته نظام را از نظر درون بسندگی قدرت حفظ کنند و حتی این کشور در میان کشورهای عربی حاشیه جنوبی خلیج فارس که حداقل نیمی از مجالس قانونگذاری آنها انتخابی است، تنها کشوری میباشد که فقط یک مجلس مشورتی کاملا انتصابی دارد و اکثریت اعضای آن از شاهزادگان هستند. در نتیجه با مشاهده اینکه هیچ نشانهای از تلاش برای توسعه سیاسی در عربستان سعودی دیده نمیشود، این کشور از نظر سیاسی توسعه نیافته ترین کشور منطقه خاورمیانه است و در عین حال، این امر شکاف زیادی با توسعه اقتصادی آن دارد. بدینسان است که بحران جانشینی در این کشور، به بحرانهای دیگر دامن میزند.
در چنین شرایطی، درگذشت پادشاه قبلی، ملک عبدالله، و به قدرت رسیدن ملک سلمان اگرچه در ظاهر امر به آرامی صورت گرفت، اما رسیدن قدرت به او و برکناری تعداد کمی از شاهزادگان در ابتدای کار توسط وی، و آنگاه تبدیل شدن محمد بن سلمان به ولیعهد دوم و سپس به سرعت به ولیعهد اول (بدون اینکه دیگر ولیعهد دومی وجود داشته باشد)، نشان از آن دارد که بخشی از رهبران سعودی، طرحی برای تصفیه سیاسی و خارج کردن بسیاری از شاهزادگان از عرصه قدرت دارند. به این ترتیب و با اوجگیری قدرت محمد بن سلمان، در هفته گذشته بزرگترین طوفان تصفیه سیاسی در عربستان سعودی، از زمان به قدرت رسیدن این خاندان و تشکیل این کشور، در حال وقوع است که در آن، با تشکیل کمیته فساد و بر طبق نظر آن، تعداد بسیار زیادی از شاهزادگان از کار برکنار شدهاند، تعدادی در حصر قرار گرفتهاند و تعداد کمی نیز به زندان افتادهاند، به گونهای که بسیاری از تحلیلگران از این رویدادها به عنوان زلزله سیاسی و نیز شبه کودتا یاد میکنند. محمد بن سلمان که به نظر میرسد به زودی با کنار زدن پدر خویش به پادشاهی برسد، تلاش میکند تا با این اقدامات ضد فساد، نه تنها جای پای خود و کادرهای جوانی که از نسل سوم شاهزادگان سعودی هستند را با از کار برکنار کردن کادرهای قدیم محکم کند، که تلاش میکند دوره خود را با گردش سریع اما درونی حلقه قدرت خاندانی پایهگذاری نماید، تا تهدیدات علیه بخشی از خاندان سعودی که اکنون به قدرت رسیده اند و خود از آنهاست را با قبضه کردن کامل قدرت کاهش دهد. اما از سوی دیگر، وی و این شاهزادگان جوان، متوجه خطرات احتمالی نیز هستند که ممکن است از سوی کادرهای قدیمی آنها را یک شبه از قدرت بیاندازد، در نتیجه به سرعت در حال تلاش است که از یک سو این بحران جانشینی را با مجموعهای از اصلاحات اجتماعی از بالا تحتالشعاع قرار دهد و به این ترتیب میان جوانان عربستان و طبقه متوسط آن محبوبیت و مشروعیت کسب کند تا از نیروی اجتماعی آنها برای پشتیبانی از اقدامات خود استفاده کند و کادرهای قدیمی را عوامل جلوگیری کننده از اصلاحات اجتماعی معرفی نماید و در اصل آنها را از عرصه قدرت دور کند. به همین جهت عربستان اکنون شاهد اصلاحاتی نظیر اجازه رانندگی زنان، آزادیهای اجتماعی بیشتر، توجه به خواستههای مردان و زنان جوان تحصیلکرده و... است.
از سوی دیگر برای جلوگیری از کودتای کادرهای قدیمی علیه خود و شاهزادگان جوان، محمد بن سلمان در حال دو تلاش همزمان است. یکی برقراری سریع روابط مستحکم تر (نسبت به دوره ملک عبدالله) با قول انجام اصلاحات با غرب به خصوص آمریکاست تا جای پای خود را به شدت محکم کند، سفر ترامپ به عربستان سعودی و وقایع حواشی آن گویای این حقیقت است. دومی، فرافکنی بحران جانشینی و پیامدهای آن به سوی خارج است. به این ترتیب محمد بن سلمان با پررنگ کردن توجه بر نفوذ جمهوری اسلامی ایران در منطقه و در میان شیعیان آن که با هدف رهایی آنان از استضعاف و استکبار انجام میشود، در حال تلاش است تا با سرگرم کردن مطبوعات عربستان، افکار عمومی آن، دیگر شاهزادگان، کشورهای منطقه و غرب، توجه و مشغولیت آنان را به دفع تهدیدات ناشی از قدرتی به نام ایران معطوف دارد تا تحت لوای آن، به ادامه قبضه کردن کامل قدرت نایل آید. بر این اساس، جوسازی علیه جمهوری اسلامی ایران با بهانه برخورد موشک به عربستان از سوی مبارزان هوثی یمن که عربستان در حال مقابله با آنان در یک جنگ نیابتی است و حقوق بشر را با اقدامات خود در یمن زیر پا گذاشته است، در این راستا قابل فهم است. همچنین استعفای حریری از سمت نخست وزیری لبنان پس از سفر به ریاض با بهانه مداخله جمهوری اسلامی ایران در اوضاع سیاسی لبنان، در راستای ایجاد جو ضد ایران در منطقه و در غرب بوده است تا بتواند ائتلافی ضد جمهوری اسلامی پدید آورد و به این ترتیب بحران جانشینی داخلی را به خارج از کشور خود فرافکنی کند تا در نهایت به مقصود اصلی یعنی قبضه کردن کامل قدرت در عربستان سعودی نایل آید.
* کارشناسی ارشد علوم سیاسی دانشگاه آزاد واحد کرج