خبرنامه دانشجویان ایران: محمدمحسن راحمی*// از اول هم موضعگیریشان آنچنان اهمیتی نداشت و البته الان هم پرداخت به آن چندان اهمیتی ندارد، مگر آن که از خلال روایت آن به دنبال ارائه تصویری از عمق جامعه شبهمدرن ایران باشیم. این است که شاید بشود آنها را مصداقی کرد برای شرح روایتی کمی تا قسمتی جانکاه. آنها یکی از مظاهر دنیای جدید ما هستند. عمرشان به یک قرن هم نمیرسد ولیکن به واسطه رسانههایی که به رنگشان کاری نداریم، قدرتی یافتهاند که به نوعی مرجعیت دست پیدا کردهاند. طبعا مرجعیتشان اولا به حوزه کاری یا شغلیشان مرتبط است. مثلا در فلان رشته ورزشی مثل کبدی صاحب عنوانند یا در فیلمهای سینمایی خالتورطور، ستاره! اما وقتی مزه شهرت و نفوذ آن بین تودهها را دریافتند شهر را آنقدر بیشهردار دیدند که به گلیمهای دیگران هم پا دراز کردند و درصدد تعمیم مرجعیت در سایر حوزهها افتادند.
از قدرتی که در حوزه شخصی خود کسب کرده بودند برای ورود به حوزه عمومی استفاده میکنند. گاهی هم نتایج خوبی دارد. مثلا در فلان اتفاق، زیر سایه ناکارآمدی دستگاههای مسئول، در وسعت ملی به کمک هموطنان میشتابند و خیریهای صدقهای راه میاندازند و البته مجددا همین امر باعث حیات چرخه محبوبیت و افزایش شهرتشان میشود.
گاهی هم خودمان از آنها استفاده میکنیم تا مثلا مردم را در فلان معرکه (مثلا بستن کمربند ایمنی!) به خط کنیم. اسمش را هم فرهنگسازی گذاشتهایم. به هرحال نفوذشان غیرقابل انکار است. کنشهای آنها در جامعه اثرگذار است. در فضای جامعهای که از فقر مطالعه رنج میبرد و آمار نشر کتابهایش به زحمت به هزار یا دو هزار نسخه میرسد، مراجع فرهنگی و روشنفکری و بقیه به نوعی از مرجعیت افتادهاند و اقبال سابق را ندارند. از طرف دیگر با گسترش سرسامآور شبکههای اجتماعی و رسانهها حتی هر فرد از اجزای این اجتماع این قابلیت را یافته تا به نوعی برای خود مرجعیتی دست و پا کند. با یک صفحه در اینستاگرام یا حسابی در توییتر و حتی با خرید فالوئر و ممبر کانال تلگرام! به هرحال کنشهای سلبریتیها در جامعه اثرگذار شده است.
آنها گاهی سودای تجربه محیطهای را در ذهن میپرورانند که نهتنها هیچ تخصصی در آن ندارند بلکه عدماطلاع و ناآگاهی بغرنجشان صدمات جبرانناپذیری به جامعه و حتی حیثیت اجتماعیشان وارد میکند. حوزه سیاست ازجمله آنهاست. برخی کاندیدای شورای شهر میشوند و به واسطه همان شهرت و نفوذ، سناتورشدن را تجربه میکنند. بعضی هم در میتینگهای سیاسی از جیب شهرتشان به پای کاندیدایی خاص خرج میکنند تا به یارکشی اجتماعی برای این جناح و آن جناح کمکی کرده باشند. در انتخابات دوره قبل ریاستجمهوری ورود سلبریتیها به حوزه عمومی از دریچه حمایت از یک کاندیدای خاص بیش از هر زمان دیگری به چشم میآمد. هرچند جناح مقابل هم معمولا از این تاکتیک بهره میگیرد و در این دوره هم باز از سلبریتیهای نزدیک به خود (و حتی دور از خود!) کمک گرفت اما این میتینگهای رئیسجمهور منتخب بود که مملو از حضور ورزشکاران و بازیگران و دیگران شده بود. اما هنوز چند ماهی از روی کار آمدن دولت نگذشته است که همین افراد یکی پس از دیگری از حمایت و تبلیغ خود توبه نصوح کردهاند و به خاطر اشتباهشان در معرفی این گزینه از مردم عذرخواهی میکنند.
سلبریتیسم در وهله اول در پیوند با رسانه و سرمایه معنا و موجودیت مییابد. قدرت کمی دور از دسترس آنهاست و نیمنگاهشان به این حوزه بیشتر برای بازسازی، بازیابی یا برجستهسازی حیثیت اجتماعیشان است. غرض آنکه خیلی نباید موضعگیریهایشان در این خصوص را جدی گرفت. خودشان هم این را بهتر از هر شخص دیگری میدانند. اما پیوند با رسانه و سرمایه باعث شده تا اهل معامله باشند و زیر و بم داد و ستد را بشناسند. طبعا خرج کردن از جیب شهرت برای طیف مترصد به قدرت در آینده برای سلبریتی مذکور منافعی در پی خواهد داشت. حداقل خارج از منافعی که ممکن است از جانب طیف حالا بر اریکه قدرت نشسته به آنها برسد، همین همراهی با جماعت، به نوعی سرمایه اجتماعی مشارالیه را تحفظ خواهد کرد. فقط کافی است بداند طرفداران و طبقات اجتماعی حامی او (به عبارتی کسانی که او را در یک تعبیر کلان مصرف میکند) در کدام طرف ایستادهاند، چرخیدن به همان سمت حداقل کاری است که میشود برای حفظ سرمایه اجتماعی و محبوبیتشان انجام دهند.
البته ممکن است اوضاع بر وفق مراد نچرخد و همان گروههای اجتماعی زمانی به واسطه سیاستهای اقتصادی دولت متبوعشان متضرر شوند. مثلا با افزایش عوارض خروج، خرج سفرهای خارجهشان گرانتر شود یا برخی دیگر از شعارهایی که زیر پرچم آن سینه زدهاند عملیاتی نشود. طبعا ناراضی خواهند شد. خب حالا تکلیف سلبریتی داستان ما چه خواهد شد؟ عقلانیترین راه آن است که از کرده خود ابراز نارضایتی کند و مجدد به سمت گروههای اجتماعی و طبقات «مصرف»کننده خود بازگردد. پروسه پیچیده است. دقیقا مشخص نیست که سلبریتیها بهعنوان گروههای مرجع از جامعه و تودهها تاثیر میپذیرند یا تحتتاثیر آنها واکنش نشان میدهند. این رابطه خواص و عوام همچنان از مباحث غامض جامعهشناسی است.
اما آنچه مشخص است آن که سلبریتیها شایستگی مرجعیت در حوزههای غیرتخصصی خود را ندارند، چراکه از شناخت مختصات آن عاجزند و همین باعث خواهد شد تا کنشهای آنان به نتایج نامطلوب منتهی شود. جامعهای که دچار آفت سلبریتیزدگی شده باشد در مسیر موهومی قدم برخواهد داشت و دورنمای روشنی جز تعمیق بلاهت برای آن متصور نیست.
* عضو اسبق انجمن اسلامی دانشجویان مستقل دانشگاه قم