یکی از فواید در نظر گرفتن واقعیتهای جامعه در فرآیند موضعگیری، اخلاقمدارانه اندیشیدن است و از آنجاکه رویکرد رادیکال از واقعیتهای جامعه فاصله پیدا میکند، شاید دیگر جستوجوی موضع اخلاقمدارانه بیهوده و عبث باشد و همین امر نقطه آغاز انحراف عملی و نظری رادیکالهاست.
عدالت، مفهومی بنیادین در جامعه است و ریشه در مفاهیم عمیق ادیان الهی دارد و حتی میتوان تا جایی در تعریف عدالت پیشروی کرد که نخ تسبیح عدالتخواهی را اخلاق دانست. حال شما به این بیندیشید که اگر انصاف و اخلاق از این مفهوم حذف شود از آن چه چیزی باقی میماند!؟ یکی از هنرهای جریانات سیاسی و اجتماعی آزاد ازجمله جریان دانشجویی این است که وجود خود را به یک موضع خاص گره نمیزند و پس گرفتن موضع غلط برایش آسان است ولی وقتی رویکرد رادیکالی باعث میشود که اخلاق از مناسبات فکری حذف شود، این امر دیگر بهآسانی محقق نمیشود و اینجاست که رادیکالیسم ممکن است به معارضهگری با حکومت و گاهی حتی با حاکمیت منجر شود.
این روزها در فضای سیاسی- اجتماعی کشور برای هر چشم تیزبینی روشن است که برخی جریانات سیاسی که سخن از عدالت میگویند و عدالت را دال مرکزی گفتمانی میدانند که خودشان هم آن را در جامعه نمایندگی میکنند، با دچار شدن به دام رادیکالیسم، مجبور شدهاند پرستیژ عدالتطلبی را به خود عدالت ترجیح دهند. تشخیص عدالتخواهی واقعی از پرستیژ عدالتخواهی، شاید امروز برای افکارعمومی ساده نباشد ولی با سنجش شاخصههایی میتوان تا حدودی فضا را روشنتر رصد کرد. اولین شاخصه این است که پرستیژ عدالتخواهی، اعتراض را بماهو اعتراض دنبال میکند؛ یعنی اعتراض میکند که اعتراض کرده باشد و گاهی شاید اخلاق و انصاف در این نگرش جایگاهی نداشته باشد.
شاخصه دوم هم این است که پرستیژ عدالتخواهی گاهی جریانی حداقلی است ولی موضع خود را بهعنوان موضع اکثریت مطرح میکند و این منجر به مواضعی بدون پشتوانه و تند در فضای سیاسی کشور میشود.
حال بعد از طی تمامی این فرآیند در یک جریان سیاسی و وقتی پرستیژ عدالتخواهی جایگزین عدالتخواهی آرمانگرایانه میشود، دیگر این عدالت نیست که مساله است بلکه پرستیژ آن موضوعیت پیدا میکند و حالا شاید سلوکی مثل سادهزیستی و مردمگرایی، دیگر بر ساخت عدالت نباشند، بلکه وسیلهای برای حفظ پرستیژ در سطح جامعه باشند.
* دبیر انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه شاهد