تاریخ انتشار: یکشنبه 1396/10/17 - 09:57
کد خبر: 254957

گفت‌وگو با حجت‌الاسلام دکتر زائری پیرامون دین‌داری؛

کدامیک از جذابیت‌های دین را ترویج کردیم که انتظار داریم جوانان به آن توجه کنند؟

کدامیک از جذابیت‌های دین را ترویج کردیم که انتظار داریم جوانان به آن توجه کنند؟

اشتباه بزرگ ما این بوده، دینی که اساس آن رساله‌ی توضیح المسائل نبود را تبدیل به رساله‌ی توضیح المسائل کردیم؛ دینی که اساس آن آزادی، کرامت، رشد، تعالی و معنویت انسان بود، تعبیر به دینی کردیم که خلاصه در طهارت و نجاست می‌شود.

به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ قرار بر آن بود که ساعت ده و نیم صبح در دفترشان مصاحبه باشد. با این‌که شب گذشته‌اش سفر بودند خود را سر وقت رساندند. با هم سوار آسانسور شدیم، توقعم آن بود که دکمه‌ی طبقات بالا خورده شود، اما ایشان پارکینگ را فشردند. من دنبالشان به راه افتادم، انتهای پارکینگ یک اتاقی برای خودشان درست کرده بودند که مملو از کتاب بود. خودشان می‌گفتند محدودیت فضا وجود داشت و من ترجیح دادم اینجا را اتاق کنیم. گفت‌وگویی مبسوط پیرامون آن که «دین باید چگونه عرضه شود که جوانان بهره‌ی حداکثری از آن ببرند؟!» متن زیر پاسخی است مبسوط از حجت‌الاسلام دکتر «زائری»، مدیر مؤسسه‌ی فرهنگی «سرچشمه» که می خوانید.

** آن چیزی که ما اکنون شاهد آن هستیم این است که یا خودمرجعی وجود دارد، یا مرجع غیر از دین برای پاسخ به سؤالات جوانان است و ما دنبال این هستیم که بتوانیم گرایش به دین را افزایش دهیم. ما چگونه می‌توانیم مسیرهای ورودی جوان به سمت دین را جذاب تر کنیم؟
یکی از اولین مسائل ما این است که دین دعوتی باشد که کارآمدی و اثربخشی اش در زندگی شخص را نشان دهد. برای تبیین این موضوع یکی از بهترین راه‌ها این است که ما آغاز دعوت انبیاء را درنظر بگیریم. آغاز رسالت پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) و روزی که ایشان دعوت خود را از مردم آغاز کرد و پیام الهی را به مردم ابلاغ فرمود، مردم چه تلقی از دین داشتند و دین چه اثراتی در زندگی مردم داشت و دین‌دار شدن چه نتیجه ای برای آن‌ها به ارمغان می آورد. تعبیر قرآن کریم این است که انسان اسیر دربند گمراه، جاهل و گرفتار در شهوات، غفلت ها و عصبیت‌ها، با پیام دین به یک روحانیت، معنویت و آزادی می رسید و برده‌ی اسیر، افق آزادی در مقابل چشمانش پیدا می‌شد. انسانی که به دلیل محرومیت‌های اجتماعی در طبقات فرودست قرار گرفته بود، با پیام دین احساس شخصیت و برابری با دیگران می کرد و احساس می کرد که این دین آمده تا به آن‌ها بگوید سفید بر سیاه، عرب بر عجم و ثروتمند بر فقیر برتری ندارد. این‌ها انگیزه ای برای دین‌داری فرد بود و به‌طور خاص رفتار، منش و شخصیت پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) او را جذب می کرد. به همین دلیل است که ما می بینیم خداوند 40 سال صبر می کند تا پیامبر به عنوان امین شناخته شود. وقتی که در متن زندگی مردم و تعامل روزمره با مردم، رفتار، کردار، صداقت، پاک‌دامنی و امانت‌داری پیامبر حاصل می شود، پیامبر می تواند به کنار کوه ابوقریب بایستد و بگوید اگر من به شما بگویم پشت این کوه لشکری از دشمن می‌خواهد به شما حمله کند، شما چه خواهید کرد؟ همه می گویند ما می پذیریم و حرف تو را قبول می‌کنیم، چون به تو اعتماد داریم. آن وقت است که برای اولین بار پیامبر می گوید خدایی جز خدای یگانه نیست. «قول لااله الاالله تفلحوا»

پس من نمی توانم امروز انتظار داشته باشم مردم بدون این زمینه از اطمینان و اعتماد به سمت دین بیایند. همان‌طور که حکمت تشریع تدریجی احکام به همین دلیل است؛ مردمی که در یک فضای جاهلی زندگی کردند و عادت به شرب خمر، فسق، دخترکشی و امثالهم داشتند، قرآن به یک‌باره نمی‌آید از ساعت 8 فردا صبح اعلام کند که احکام اسلامی جدید جاری است؛ بلکه به مرور این‌ها را عادت می دهد و متأسفانه جز در موارد استثنایی و در نگاه برخی از فقها به‌طور خاص معمولاً این نگاه نیست و ما انتظار داریم مخاطبی که در جاهلیت مدرن گرفتار انواع و اقسام آسیب های اخلاقی و خطاهای رفتاری است، یک‌باره و یک‌سره دچار دگرگونی شود و تسلیم ما شود، درحالی‌که آن زیبایی هایی که مردم در آن زمان در رفتار پیامبر می دیدند، اکنون مخاطب در رفتار ما مشاهده نمی کند و آن کارآمدی و اثربخشی که در دین‌داری در آن زمان می‌دیدند، امروز مشاهده نمی کنند. مخصوصاً با آن تصویری که ما از دین ارائه می دهیم که گاهی نه تنها متجانس، همراه و همگون با طبیعت، فطرت، ذات و درون انسان ها نیست، بلکه تناقض با درون انسان ها هم دارد؛ یعنی گاهی چیزی که ما از دین معرفی می‌کنیم یک انضباط خشک و قانونمندانه به‌جای یک نشاط روحی و معنوی است.

یک دلیل آن این است که ما دین را با رساله‌ی توضیح المسائل معرفی می کنیم نه با قرآن و حدیث قدسی. در حدیث قدسی خداوند به حضرت موسی(علیه‌السلام) می فرماید: «نعمت ها و عنایات و الطاف من را به آن‌ها یادآوری کن» خب؛ متأسفانه این نگاه اکنون وجود ندارد درحالی‌که انسان به طبع و درون خود، شیفته‌ی زیبایی هاست. اگر شما به مسیر مسلمان شدن غیرمسلمان ها را در دهه‌ی اخیر بررسی کنید، می‌بینید دقیقاً همین اتفاق افتاده است. آن شخص مسیحی یا زرتشتی یا یهودی یا بودایی که مسلمان شده است، در پیام اسلام یک زیبایی و جذابیت و لطافتی دیده که به این سمت آمده است. به نظر من این چیزی است که جوان امروز ما در نوع تبلیغ و پیام ما و نوع عرضه‌ی این پیام مشاهده نمی‌کند و طبیعتاً انگیزه، سبب و علت قدرتمند و محکمی برایش وجود ندارد که به این سمت بیاید.

** بحثی که وجود دارد این است که ما در جامعه، اقشار مختلفی داریم؛ یعنی یک بخش هستند که از قدیم خانواده‌ی مذهبی داشتند و در یک خانواده‌ی مذهبی رشد کرده اند و اصلاً یک‌سری چارچوب ها برایشان وجود داشته؛ یعنی حتی اگر جمهوری اسلامی هم وجود نداشت و در این ساختار هم رشد نمی کردند، به‌واسطه‌ی آن بافت خانوادگی شان ممکن بود که آن حدود دینی را رعایت کنند؛ اما ما یک قشر خیلی وسیع تری که آن را به اسم قشر خاکستری هم می شناسیم، کسانی هستند که در این چارچوب رشد نکرده‌اند، اما اگر پیام دینی به آن‌ها برسد، می توانند آن را بپذیرند و از آن استقبال کنند. ما برای این قشر چگونه باید رفتار کنیم؟
- اتفاقاً بحثی که ما داشتیم درباره‌ی همین مخاطب و همین قشر است، مخاطبی که باورش باور سنتی نیست. متأسفانه در خانواده‌های سنتی و مذهبی هم به دلایل مختلف از جمله تحولات اجتماعی، تغییرات سبک زندگی و گسترش رسانه‌های جدید و فضای مجازی، پیشرفت تکنولوژی و دسترسی آسان به پیام‌های دیگر مجموعاً باعث شده که یک جوان و نوجوان فضای دیگری پیدا کند؛ لذا من خودم معتقدم که تقریباً می‌شود به‌طور عمومی گفت که مخاطب امروز ما دقیقاً مخاطبی است که برای اولین بار پیام دین را دریافت می‌کند و اتفاقاً ما هم به این مخاطب نیاز داریم؛ یعنی این‌طور نیست که ما بتوانیم به این مخاطب بی‌اعتنا باشیم و اهمیت و ضرورت آن را نادیده بگیریم. این ما هستیم که باید ببینیم آیا می‌خواهیم این جوان مسلمان و مؤمن یتیم خاندان پیامبر را که به تعبیر روایات، ناموس امام زمان(عجل‌الله‌تعالی) و خانواده‌ی پیامبر به حساب می‌آید را می‌خواهیم حفظ کنیم یا خیر؟ حفظ این مخاطب زحمات فراوانی دارد؛ برای حفظ این مخاطب ابتدا باید کنار او بنشینیم و او را قانع کنیم و با محبت با او برخورد کنیم و در رفتار ما آغوش پرمهر و محبت پیامبر را ببیند؛ باید در بیان و استدلال ما عقلانیت و منطق مشاهده کند و در دعوت ما اخلاص ببیند؛ اگر این مخاطب احساس کرد که خود ما در این دعوت صادق نیستیم، از ما خواهد گریخت. از طرفی قرار است ما دین را با توجه به شرایط و نیاز امروز مخاطب‌مان به او عرضه کنیم. قرآن کریم قرار است هر روز جلوه‌ی جدیدی داشته باشد و قرار است قرآن آن طراوت و شادابی و جذابیت را امروز هم برای مخاطب داشته باشد. دین قرار است روزآمد و اصلی باشد و قرار است در هر روزگاری دین آن کارآمدی را برای مخاطب داشته باشد.

اجتهاد معنایش دقیقاً حل مشکل، معضل، سازگاری و تطبیق با شرایط روز است؛ البته طبیعتاً این ماشین و وسیله نقلیه‌ی ما راننده دارد و این‌طور نیست که ما فرمان آن را در سرازیری رها کرده باشیم تا به هر سمتی برود؛ اما قرار است این ماشین حرکت کند، یعنی نه یک ماشینی است که در یک نقطه ای توقف کرده و حرکت ندارد و نه ماشینی است که بدون راننده حرکت کرده باشد و مقصد مشخصی ندارد؛ بلکه این راننده، راننده ای است که با حکمت و تدبیر براساس شرایط و وضعیت جاده و براساس حال و روز مسافران قرار است به سمت مقصد برود و این مسیر را طی کند. به‌هرحال ما در تطبیق دین و عرضه‌ی این پیام به مخاطب ناچار هستیم که شرایط او را در نظر بگیریم. حضرت ابراهیم(علیه‌السلام) کنار ماه پرست و خورشیدپرست می نشست و می گفت: «هذا ربّی» و «هذه ربّی». برای این‌که تا من اگر از نقطه ای که آن مخاطب است شروع نکنم و تا زمانی که شرایط و حال و روز مخاطب را در نظر بگیرم، نمی توانم با او ارتباط برقرار کنم و پیامم را به او برسانم. اگر از این نقطه شروع کردم، آن وقت است تازه می توانم بگویم «انّی لا احبّ العافلین». آن وقت است که حضرت ابراهیم(علیه‌السلام)، حضرت یوسف(علیه‌السلام) و حضرت موسی(علیه‌السلام) چون از مسئله، دغدغه و نیاز امروز مخاطب حرکت کرده اند، می توانند او را به سمت نقطه‌ی مورد نظر خود برسانند.

شما فرمودید چگونه این اتفاق می تواند بیفتد؟ یکی از مهم ترین مسائل، بحث رابطه‌ی عاطفی است. همان‌طور که عرض کردم، ما باید ببینیم دعوت پیامبرانه چگونه بوده است؟ یعنی برای عرضه‌ی پیام دین در دنیای امروز باید پیامبرانه عمل کرد؟ پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) و اهل البیت(علیهم‌السلام) رفتارشان برای جذب مردم چگونه بوده است؟ طرف می آمده به پیامبر می گفته من می‌خواهم با تو کشتی بگیرم؛ پیامبر به او توهین نمی‌کردند؛ در روایات داریم که آن شخص چنان عبای پیامبر را کشید که گردن پیامبر زخم شد. آشغال شکمبه شتر را بر سر پیامبر می‌ریزند. طبیب با بیمار چگونه برخورد می‌کند؟ او را درک می‌کند نه متهم. می‌گوید مریض است. لذا پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: «خدایا؛ نمی‌فهمند، آن‌ها را ببخش». به امام حسن مجتبی(علیه‌السلام) ناسزا می گفتند؛ امام به او می‌فرمود که خسته‌ای، بیماری، مسافری، از راه رسیده‌ای، غذا خورده ای یا نه؛ بیا برویم یک چای بنوشیم؛ تمام اهل البیت(علیهم‌السلام) رفتارشان این‌گونه بوده است.

خود سیدالشهدا(علیه‌السلام) در گودال قتلگاه در آخرین لحظات که بچه هایش را کشته اند و زنانشان را می‌خواهند به اسیری ببرند و خودش را قطعه قطعه می کنند، در آن حال دغدغه و مسئله‌اش این است که بتواند با مخاطب ارتباط برقرار کند، او را توبه دهد و متوجه خطاهایش کند و در روز عاشورا باز هم سخنرانی می‌کند و آن‌ها را دعوت می‌کند و حتی بسیاری از تواریخ تعریفشان از سر دست بلند کردن حضرت علی اصغر(علیه‌السلام) این است که بحث آب خیلی مطرح نبود، بحث این بود که سیدالشهدا(علیه‌السلام) فکر می کرد که شاید به این وسیله حجت بر آن‌ها تمام شود و دل سنگ این‌ها قدری به سمت نجات و هدایت نرم شود و رهنمون شوند. محبت اکسیر اعظم و کلید همه‌ی قفل‌هایی است که در دل‌های مردم وجود دارد و این مسیری است که انبیاء رفته اند و به ما توجه داده‌اند.

** ما به‌صورت ذاتی گرایش به دین داریم اما نکته این است که وقتی این قرار است به عمل درآید و به‌خصوص زمانی که فردگرایی بر جامعه مسلط است آن عنصری که اینجا حالا دین است و قبل از تصمیم فرد، به او باید و نباید می‌گوید قابل قبول نمی‌شود. یعنی مثلاً شما در دین دارید که فرد باید احسان کند و فداکاری نشان دهد، اما آن دو دوتا چهارتای عقلی که وجود دارد می گوید، مثلاً من در مترو یک روز یا دو روز از جای خود بلند شوم تا فرد دیگری بنشیند، نمی توانم که هر روز بلند شوم، من هر روز قرار است 3 ساعت در مترو بایستم، عقل به من حکم می کند که این صندلی که هست مال من است، برای همین باید زودتر سوار شوم که صندلی به من برسد و الی آخر... یا در بحث انفاق کردن اسلام می‌گوید تو باید یک بخشی از حقوق خود را که مال تو نیست و ودیعه‌ی الهی است را کنار بگذاری و به ذی‌حقش برسانی. اما تو می گویی که من کار کرده‌ام و زحمت کشیده‌ام و این حاصل دسترنج من است و من باید از این استفاده کنم. این با آن دو دوتا چهارتای عقلی نمی‌خواند و چون یک پیش فرضی است که روی شما اعمال می شود درک و قبولش سخت می‌شود.
اگر با همین مثال عینی که شما زدید، من بیایم به این شخص مسافر مترو که صندلی اش را به او پیشنهاد کردم به کس دیگری بسپارد، از این زاویه موضوع را برایش تحلیل کنم که اگر تو بلند شوی و صندلی ات را به او بدهی، برای او کاری نکرده ای، تو برای آرامش درونی خودت این کار را کرده ای، ممکن است موضوع فرق کند، یا مثلاً اگر به فردی که می گوید من برای پولی که به دست آورده ام، کار کرده ام و می خواهم از آن لذت ببرم، موضوع را این‌گونه تعریف کنم که درست است عقل ابزاری تو و محاسبه‌ی مادی تو به تو می گوید که از این پول این‌گونه استفاده کن، اما من تو را به یک سرمایه گذاری دعوت می کنم که اتفاقاً از این پول بیشتر استفاده کنی اما در مقابلش در درازمدت تو سود بیشتری خواهی برد؛ اتفاقاً اینجا پیام دین ناظر بر فردیت افراد عرضه شده است. ما اتفاقاً یکی از تکنیک‌هایی که در دعوت دینی مان به‌کار نمی‌بریم این است که دعوت دینی‌مان ناظر به منافع و مسائل فردی نیست. ببینید؛ خود پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) وقتی می‌گویند: «قولوا لااله الاالله تفلحوا». بحث سر عالم خلقت و نظام آفرینش نیست. می‌گویند اگر تو این مسیر را انتخاب کنی، تو نجات پیدا می‌کنی. «اقرأ باسم ربّک الذی خلق» می‌رسد به اینجا که «و ربّک الاکرم؛ الذی الم». دعوت الهی از آغاز با توجه دادن به عنصر کرامت شروع می‌شود. آن وقت انسانی که همیشه تحقیر شده است، به او عزت می‌دهد و به سمت دین می‌آید. انسانی که همیشه آلوده شده است، به او طهارت می‌دهد و به سمت دین می‌آید. انسانی که همیشه اسیر بوده است، به او آزادی می‌دهد و او به سمت دین می‌آید. ما امروز وقتی از دین حرف می‌زنیم، اثر دین‌دار شدن را در مسائل فردی افراد نشان نمی‌دهیم؛ یا به این دلیل که به آن توجه نداریم، یا به این دلیل که نمونه‌های جذاب و مناسب دم دستمان نیست؛ درحالی‌که اتفاقاً اگر ما از این زاویه وارد شویم، یعنی پیام دین را طوری مطرح کنیم که افراد احساس کنند این دین برای شخص و فرد خودشان یک چیزی دارد، اتفاقاً انسان با آن ارتباط برقرار می‌کند.

شما به نکته‌ی خوبی اشاره کردید که افراد در درون خودشان این زمینه را دارند؛ چرا در تعابیر الهی ما هست که حجت ظاهری و حجت بیرونی و خارجی، پیامبران هستند که دعوت می کنند؛ اما آن حجت درونی و برهانی که از وجود و ذات انسان ها هست و زمینه‌ی پذیرش آن دعوت و قبول آن را فراهم می کند، عقل، لب، قلب، درون و فطرت آدم هاست. تعبیر امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) در مورد پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) و دیگر پیامبران این است که حاملان دعوت الهی آمده‌اند برای این‌که درون انسان ها را فعال کنند و عقل آن‌ها را به‌کار بیاندازند. اینجاست که پیام دین اگر با فطرت و نیاز و مسائل آدم ها سازگار باشد، جواب می‌دهد. اگر عرضه‌ی این پیام با تعقل و پذیرش درونی آدم ها هماهنگ باشد، به نتیجه می رسد. اما اگر من آمدم به‌جای یک دعوت عقلانی و درست، با یک ادبیات و یک برخورد و منطق غیرعقلانی رفتار کردم و با خواب و خرافات، گریه و سوز و توهمات خواستم افراد را به سمت دین جذب کنم، دچار مشکل می‌شوم. یکی از مسائلی که مخاطب امروز مخصوصاً به دلیل رواج بیشتر و گسترده تر عقلانیت ابزاری و تسلط علوم تجربی با آن درگیر است، این است که نسبت به مسائل ماورایی، غیبی و غیرطبیعی حساسیت بیشتری دارند. اگر من قرار باشد تمام مسائل دین را از این زاویه مطرح کنم، این ناشی گری من است. ایمان به غیب، مهم‌ترین رکن ایمان انسان است، یعنی اصل توحید و معاد، همین غیبیات است. اما نقطه‌ی آغاز دعوت به سمت این حقایق از غیب نیست، از محسوسات، معقولات و مصادیق خارجی است که انسان براساس لمس و دریافت و فهم خود، منطقاً به آن غیب می تواند برسد، یعنی من می گویم عجب؛ این آقای پیامبری که الان من را دعوت می کند، دیروز یک چیزی گفت که درست بود، امروز هم یک چیزی می گوید که درست است، پس فردا همان چیزی که دارد می گوید، اتفاق خواهد افتاد. اما اگر من با یک کسی مواجه باشم که هر چیزی که می گوید، برای من قابل لمس نیست، چگونه می خواهم به او ایمان بیاورم؛ یعنی می خواهم بگویم منطقاً و عقلاً اتفاقاً ما در بیان و دعوت دینی باید از نقاط محسوس، معقول و قابل فهم شروع کنیم. این‌قدر تأکیدی که در روایات و احادیث ما آمده که: «خدا رحمت کند آن کسی را که مراعات درک و فهم مردم را بکند.»

** اصلاً خداوند می فرماید که ما پیامبران را به قدر و اندازه‌ی جامعه شان فرو فرستادیم.
بله؛ باید به ادبیات آن‌ها حرف بزنیم. حتی آیه شریفه‌ی «فلولا نفر من کل فرقة منهم طائفة لیتفقهوا فی الدین و لینذروا قومهم اذا رجعوا الیهم» که اساس تبلیغات دینی و کار حوزه‌های علمیه و امثال این‌هاست، می فرماید: «بحث سر رجوع به قوم است؛ یعنی من به سمت قوم خودم قرار است بروم و با آن آدم‌های خودم قرار است ارتباط برقرار کنم که زبانشان و حالشان را درک می‌کنم و با شرایط‌شان آشنا هستم.»

** یعنی حتی یک کسی که از اروپا می آید در حوزه‌ی علمیه‌ی قم درس می خواند، وقتی قرار است به آنجا برگردد، باید با زبان و شرایط اروپایی ها علم خود را منتقل کند؟
بله؛ با همان فضا و شرایط خودش؛ با مخاطبی که دغدغه ها، علایق، خصوصیات و روحیاتش را می داند. ما قرار نیست که دین را به‌عنوان یک نسخه‌ی ثابت در همه‌ی مناطق دنیا و در همه‌ی روزگاران عرضه کنیم. شاید غیر از اصول و ضوابطی که دین دارد، خیلی از اعراض و اشکالش کاملاً به تناسب شرایط مخاطبش متفاوت باشد. نمونه اش در دعوت پیامبران و تشریع احکام شرعی داریم؛ در منطقه کشاورزی که امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) دارند از زکات و آن محصول کشاورزی می گیرند، اما در یک منطقه دیگر مردمش دام‌دار هستند و زکاتش از دام گرفته می شود. نه آنجا که کشاورز هستند، بهشان می گویند که شما لازم نیست که زکات بدهید و نه آنجا که دامدار هستند، به آن‌ها می گویند چون شما دام‌دار هستید و گندم و جو ندارید، پس لازم نیست زکات دهید. می خواهم بگویم که این تطبیق با شرایط و روزگار است، یا کسی که مثلاً فرض کنید در فضای غربی و با یک شرایط خاص خودش زندگی می کند، ممکن است اقتضائات و مسائل متفاوتی داشته باشد. الان شما ببینید یکی از دلایلی که در اروپا و غرب بیشترین کسانی که مسلمان می شوند خانم ها هستند، همین است؛ برای این‌که خانم ها پیام اسلام را با خودشان سازگارتر دیدند و احساس کردند این آیینی است که نیاز و دغدغه‌ی آن‌ها را در تکریم، بزرگداشت و تقدیرشان بیشتر رعایت می کند. این یک مکتبی است که پیامش عزت و کرامت انسانی آن‌ها را بیشتر لحاظ کرده است. ممکن است در یک منطقه‌ی دیگری، آن بُعد و لایه ای که از پیام اسلام اثرگذار است و رابطه برقرار می کند، متفاوت باشد.

** به‌عنوان مثال در جایی که بحث فساد اقتصادی یا بی عدالتی وجود دارد، ممکن است آن جنبه، بیشتر اثرگذار باشد.
ممکن است آن اثرگذارتر باشد. کمااینکه الان در خیلی از مناطقی که مثلاً فرض بفرمایید جریان‌های کمونیستی یا مارکسیستی اثرگذار بودند، آن چیزی که برایشان جذاب است، این بُعد است. مثال عرض می‌کنم؛ چگونه می‌شود که گاندی می گوید: «من قیام امام حسین(علیه‌السلام) برایم مهم بود؟» کار به جایی می رسد که امروز روز عاشورا در هندوستان، تعطیل رسمی اعلام می شود. در آن منطقه و آن شرایطی که نظام کاستی وجود دارد و ظلم و ستم طبقات فرادست به محرومین و طبقه‌های فرودست و مثلاً یک نمونه‌اش اشغال انگلیسی ها و ظلمی که به مردم هندوستان می‌کردند، این بُعد از پیام اسلام برای آن‌ها ممکن است، جذابیت داشته باشد. من در جایی خواندم که کسی خدمت امام راحل عرض کرده بود که این‌قدر شما می فرمایید اسلام بر هر زمانی و شرایطی پاسخ‌گو است، اگر این مردم چین که در جنوب شرق آسیا عادت دارند همه چیز می خورند و هرچیز که روی زمین به غیر از اتومبیل ها و هر چیز در دریاست، غیر از کشتی ها و هرچیز در هواست، غیر از هواپیماها را می خورند، اگر مسلمان شوند، وضعیت احکام شرعی شان چه می شود؟ امام فرموده بودند: «اگر این‌ها اسلام را بپذیرند، خواهند فهمید که اسلام ساده تر از آن است که آن‌ها فکر می کنند.» ببینید؛ قرار نیست که ما یک دینی داشته باشیم و یک آیینی را عرضه کنیم که با بخشی از زندگی و شرایط طبیعی مردم سازگار نباشد؛ اگر این‌گونه شود، با اصل تشریع دین و اساس انبیای الهی تناقض دارد.

** بحثی در اینجا وجود دارد که می گویند اگر ما برویم به سمت این‌که وجوه اجتماعی دین را مد نظر قرار دهیم و از آن طریق جذب کنیم، می توانیم استقبال و موفقیت بیشتری داشته باشیم نسبت به این‌که ما برویم به سمت وجوه فردی؛ یعنی به‌جای این‌که به مسائل جزئی فردی که طبیعتاً فشار بیشتری روی فرد تحمیل می کند و باید دعوای بیشتری بر سر آن صورت بگیرد، بپردازیم، به سراغ مسائل اجتماعی برویم و از وجوه اجتماعی مردم را دعوت کنیم، می‌تواند اقبال بیشتری را حاصل کند. نظر شما چیست؟
اولاً هدف اصلی ما جذاب بودن دین یا بالا بردن میزان تبعیت نیست. وظیفه‌ی ما این است که دین خدا را همان‌گونه که هست، عرضه کنیم؛ ولو اینکه تمام عالم کافر باشند و نپذیرند. پس مسئله‌ی من این نیست که بخواهم طوری دین را تغییر دهم که تبعیت دین بیشتر شود. این نکته را می‌خواهم تصریح کنم که از عرایض من این برداشت پیش نیاید که من تصور این را دارم یا پیشنهاد می کنم که یک جاهایی ما کوتاه بیاییم تا مخاطب جذب شود، نه؛ مسئله‌ی اصلی من جذب نیست؛ مسئله‌ی اصلی من ابلاغ دعوت است. اما وظیفه دارم این دعوت را طوری به مخاطب ابلاغ کنم که حجت بر او تمام شود و روز قیامت بتوانم بگویم خدایا؛ من این پیام را ابلاغ کردم؛ این نکته‌ی اول.

نکته‌ی دوم باز در شکل عرضه‌ی این پیام، مسئله‌ی من این نیست که شکل فردی یا اجتماعی یا طور دیگر؛ من این پیام را همان‌طور که هست باید عرضه کنم. اگر حقیقت این پیام فردی باشد، من اصلاً حق ندارم آن را اجتماعی کنم و بالعکس. حالا با این دو مقدمه، وقتی من به اصل این پیام مراجعه می کنم، می بینم اصل این پیام و جنسش بر اختیار، آزادی و انتخاب انسان هاست. صاحب این دعوت هیچ وقت کاری به این نداشته است که تو تنهایی در خانه خودت چه می کنی؛ پس من هم کاری ندارم. اصل این پیام، عرضه، تبلیغ و تشریح احکامش، اساس نظام و ساختار این دین مبتنی بر شناخت واقعیت انسان هاست. واقعیت انسان ها خطا می کند. لذا خدا با کسانی که زیاد توبه می کنند، کار دارد. امروز توبه می کند، اما فردا باز این خطا را مرتکب می شود. خداوند فرموده که صد بار اگر توبه شکستی، باز آی. پس این دین حقیقت انسان را شناخته است و می فهمد که انسان یک جاهایی دل می بازد.

پس نمی گوید که به محض این‌که دل باختی، تو کافر و بی دین هستی. این دین انتظار نداشت که همه‌ی انسان ها اولیای خاص الهی و انسان کامل باشند. من هم نباید چنین انتظاری داشته باشم. این دین اساس دعوتش را بر تحولات اساسی، اجتماعی و اخلاق گذاشته است؛ پس من نمی توانم آن را تغییر دهم. وقتی اصل دین بر اخلاق است و پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) در تعبیر این دین می فرمایند: «الاسلام حُسن الخُلق»، من نمی توانم اسلام را منحصر در رساله‌ی توضیح المسائل کنم. اشتباه بزرگ ما این بوده، دینی که اساس آن رساله‌ی توضیح المسائل نبود را تبدیل به رساله‌ی توضیح المسائل کردیم؛ دینی که اساس آن آزادی، کرامت، رشد، تعالی و معنویت انسان بود، تعبیر به دینی کردیم که خلاصه در طهارت و نجاست می‌شود. دینی که اساس آن لذت بردن از عبادت بود را خلاصه کردیم در دینی که وسواس در عبادت است. عوض این‌که من از نماز و روزه ام لذت ببرم، وسواس این را دارم که نمازم باطل شد یا خیر.

سه رکن اساسی را در تعریف تشیع و مکتب اهل بیت(علیه‌السلام) بیان می‌کنند: «عقلانیت، عدالت و معنویت» این سه رکن را که در دعوت پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله)، امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) و امام صادق(علیه‌السلام) است و رهبر انقلاب صراحتاً بر آن تأکید دارند، امروز در جنس ادبیات تبلیغی دین برای مخاطب جوان چقدر می‌بینید؟ به همین میزان ما از نتیجه فاصله داریم؛ یعنی وقتی دعوت دین توسط امام موسی صدر، آیت‌الله طالقانی، شهید مطهری، مرحوم علی صفایی، شهید باهنر خود رهبری است، یک جنس دارد؛ علامه محمدتقی جعفری یک تعریفی از دین دارد؛ آیت الله جوادی آملی یک تصویری از دین ارائه می دهد؛ اما من به عنوان امام جماعت فلان محل که به‌جای تبیین عقلانی، معنوی و عدالت‌مدار دین دارم آن را در یک آداب و مناسک قانونی منحصر می‌کنم و آن را تنزل داده و محدود کرده ام، مثل این است که شما از یک باغ بسیار زیبا و از یک بوستان بسیار دلنشین، فقط یک گوشه‌ی آن باغ که مثلاً یک صندلی برای نشستن است را به مردم نشان دهید و می‌گویم از تهران، شیراز و اصفهان بلند شوید و صد کیلومتر در جاده بکوبید و به اینجا بیایید؛ طرف نگاه می‌کند و می‌گوید من صد کیلومتر بروم که بنشینم روی صندلی؟! خب همین جا نشسته‌ام دیگر. معقول نیست؛ اگر نمی پذیرد، اتفاقاً حق دارد؛ اگر من حجاب را برای طرف به‌جای این‌که به کرامت آن زن تبدیل کنم، تبدیلش کنم به اینکه تو باید حجاب داشته باشی تا مردها منحرف نشوند، آن زن حق دارد که بگوید که به من چه، آن مرد خودش را کنترل کند؛ اما اگر حجاب را به‌عنوان نردبان رشد و ترقی‌اش معرفی کردی، فرق می‌کند؛ اگر نماز را به‌عنوان معراج مؤمن معرفی کردم که مثل شارژر تلفن همراه قرار است روزی 5 نوبت تو را شارژ کند، این یک نتیجه دارد؛ اما اگر نماز را به‌عنوان یک عمل خشک عبادی و به تعبیر رایج‌مان یک تکلیف معرفی کردم که اگر انجامش ندهم، در جهنم می‌سوزم، یک نتیجه‌ی دیگری دارد؛ اتفاقاً این انحصار در رساله‌ی توضیح المسائل مثل این می ماند که شما بخواهید یک زندگی خانوادگی را با کتاب قانون مدنی جلو ببرید. از روز اول همه‌ی نگرانی‌تان این می¬شود که اگر خواستیم طلاق بگیریم، چه باید بکنیم؟ خب، این زندگی جهنم است؛ اما اگر یک زندگی خانوادگی با کادو، کافی شاپ رفتن، مهربانی و شب بیرون شام خوردن، پارک رفتن، هدیه دادن، احوال‌پرسی و پیامک‌های عاشقانه و امثال این‌ها آغاز شد، یک گوشه‌اش هم البته بین صد واحد، یک واحد کتاب قانون هست که اگر ما با هم اختلاف پیدا کردیم، بزرگ‌تر یا حکمی که دایی یا عموی شما هست، مثلاً او قضاوت کند.

** مثال این مطلب خود امام(ره) است؛ از خود امام(ره) که دیگر در مسائل فقه و حقوق و اصول بزرگ‌تر نبوده‌اند؛ امام(ره) هم نامه‌ی عاشقانه می‌نوشت و از همه‌ی نامه‌ها هم قشنگ تر بود
می خواهم بگویم این خلأیی است که ما متأسفانه با آن روبه‌رو هستیم؛ یعنی یک حقیقت بسیار متعالی دینی را از آن سطح عالی به یک حداقل بسیار بسیار نازل و کف ماجرا تنزل داده ایم.

** آن دوگانه ای که من گفتم بیشتر ناظر بر این است که می گویند ملموسات تغییرات اجتماعی از وجوه اجتماعی دین بیشتر حاصل می‌شود؛ به عنوان مثال این دست ید جمعی که در سال 57 اتفاق افتاد، منجر به انقلاب شد؛ یعنی وجوه اجتماعی دین؛ یا اگر قرار است تغییری در شرایط جامعه حاصل شود، ما به سمت عدالت و معنویت برویم...
اتفاقاً هزاران هزار نمونه هایی مثل «ادواردو آنیلی» یا شیخ «ابراهیم زکزاکی» یا نمونه های بسیار متعدد مثل این‌ها با این تغییر بود که آمدند و مسلمان شدند؛ یعنی دیدند که اسلام یک اثر و نتیجه و حاصلی دارد. در پی چند دهه اقتدار و هژمونی گفتمان مارکسیستی در دنیا، حالا یک جریان دینی آمده بود و تحولی بزرگ‌تر از جریان‌های مارکسیستی را ایجاد کرده بود و دیدند دینی که تا دیروز می گفتند افیون توده‌هاست و باعث خماری و بی‌حس شدن، رخوت و رکود جوامع می‌شود، حالا آمده و چنان حرکت و جوشش و جریانی ایجاد کرده که بقیه از آن عقب مانده‌اند؛ در عین حال که جامع هم هست؛ یعنی می‌گوید هم دنیا و هم آخرت؛ آگاهی‌بخش هم هست؛ اختیار هم داده؛ مالکیت شخصی را به رسمیت می‌شناسد و... همه‌ی این‌ها با هم... یک شیخ ابراهیم زکزاکی به تنهایی شد 20 میلیون شیعه در نیجریه؛ من می‌خواهم بگویم این ابعاد دین است که اثر دارد؛ ما تا وقتی که خروجی و حاصل و نتیجه‌ی دین را نتوانیم عرضه کنیم، نمی‌توانیم با مردم دنیا حرف بزنیم. من باید به مردم دنیا بگویم که اگر دین‌دار شدی، چه اتفاق می‌افتد. کمااینکه جریان دعوت غربی و دعوت به تن محوری و لذت و دنیاطلبی نیامده شعار بدهد یا تئوری‌پردازی کند، بلکه ملموسات را نشان داده است؛ طرف می‌گوید اگر الان بروم مثلاً یک فیلم پورنو نگاه کنم، لذتی را می‌برم؛ این سر و تهش معلوم است؛ بعد نگاه می‌کند می‌بیند نظام غربی ساختمان و پلش را ساخته، قانون را در زندگی روزمره‌ی مردم تطبیق کرده، احترام، اخلاق، زندگی خوب و شرایط مادی مناسب و... البته آسیب هم دارند...

** می‌خواستم همین‌جا به نکته‌ای برسیم؛ این شرایط و چارچوب‌هایی که اینجا لحاظ می‌کنیم هم خیلی مؤثر است؛ یعنی این چیزی که مثلاً ما به عنوان حکومت دینی و حکومت اسلام و جمهوری اسلامی اینجا بنا کرده‌ایم، خودش چقدر توانسته لوازم و شرایط اسلام را به جلو ببرد؟ جایی آقا در سال 72 سخنرانی کرده‌اند که ما دائماً به جوامع غربی ایراد می‌گیریم اما همه چیز جوامع غربی که بد نیست؛ آن‌ها خوب سر کار می‌روند، خوب کار می‌کنند و به اندازه‌ی کافی کار می‌کنند و کم‌کاری نمی‌کنند، منظم هستند و دقت دارند؛ خب این‌ها چیزهای خوبی است که باید ما هم داشته باشیم و اگر نداشته باشیم، عقب می‌افتیم.
مخاطب جوان امروز ما این واقعیت بیرونی را نگاه می‌کند و شیفته می‌شود، می‌پسندد و می‌پذیرد و به آن سمت می‌رود؛ آیا من در مقابل چیزی ساخته‌ام که طرف به آن نگاه کند و به سمتش بیاید؟ کمی به دورتر برویم؛ یک نفر راه بیفتد و به کشورهای مختلف برای جست‌وجو و گشتن برود، باید مثلاً در آمستردام، وین، کپنهاک، لندن، پاریس، زندگی و شرایط تعامل روزمره‌ی مردم با یک‌دیگر و سازوکارهای روابط اجتماعی را ببیند؛ حتی ظاهر، معماری و خیابان‌کشی و حداقل‌های زنگی روزمره را ببیند؛ بعد بیاید در شهرهای ما؛ به او بگویند تو اگر مسلمان و شیعه بشوی، می‌شوی این! باید ببینیم چقدر این‌گونه شدن برایش جذاب و جالب است! اتفاقاً یکی از نقاط قوت جمهوری اسلامی این است؛ شعارهای ما خیلی اثرگذار شاید نباشد، اما تطبیق عملی آن شعارها مسئله است. امروز اگر کسی بیاید در جمهوری اسلامی می‌بیند علی‌رغم تمام انتقادها، ایرادها، مشکلات و سختی‌ها که هم امام و هم خود رهبر انقلاب فرمودند که ما هنوز به آن الگو نرسیدیم و در دامنه‌ی کوهی هستیم که به سمت قله‌اش در حال حرکت هستیم، می‌بیند که جمهوری اسلامی یک نمونه‌ی عینی عرضه کرده است؛ پلش را می‌سازد، انرژی هسته‌ای دارد، جامعه‌ای را اداره می‌کند، سازوکار انتخاباتی دارد و در عین حال از مبارزه با استکبار جهانی و ایستادن در مقابل جهان‌خواران هم حرف می‌زند. این اتفاقاً می‌شود نقطه‌ی قوت، نه منبر و سخنرانی شعاری من. کمااینکه در قرون وسطی وقتی در جنگ‌های صلیبی یا روابط اجتماعی دیگر، اروپای عقب مانده متحجر قرون وسطی آمد و با دنیای اسلام روبه‌رو شد، اروپایی که همان موقع آلودگی‌ها و فاضلاب و نجاست‌های خود را در کوچه‌ها رها می‌کردند و چیزی به اسم توالت و حمام نداشتند، آمدند در نظام اسلامی و جوامع اسلامی و دیدند که سیستم فاضلاب شهری هست و دیدند که سیستم نجاست و طهارت است و در برخی از نقل‌های تاریخی است که در آن هنگام بود که صابون را کشف کردند. کار به‌جایی رسید که جنس را وقتی مرغوب می‌دانستند که از کشورهای اسلامی آمده باشد. لذا گاهی اوقات در خود اروپا جنسی را تقلبی می‌ساختند و روی آن را به اسم «صنع فی الشام» یا «الله» را روی آن حک می‌کردند که مردم فکر کنند از کشورهای اسلامی آمده است. آنجا هم همین اتفاق افتاد؛ یعنی مثل قانون ظروف مرتبطه است؛ غلبه از طرف قدرتمندتر به سمت بخش ضعیف اتفاق می‌افتد. امروز مخاطب ما نگاه می‌کند ببیند این دین برای او چه آورده و آیا در زندگی او نقشی دارد یا خیر؟ و اتفاقاً از همین جهت است که شما می‌بینید که همان آدمی که آنتالیا رفته، دیش ماهواره در خانه‌اش دارد و سگ در خانه‌اش نگهداری می‌کند، شب تاسوعا و عاشورا به هیئت می‌آید و شب احیاء قرآن بر سر می‌گیرد و همان آدم دلش که تنگ می‌شود، به مشهد یا کربلا می‌رود؛ چون اینجا اتفاقاً دین توانسته حضور خود را تثبیت کند؛ دقیقاً نکته، همین است؛ اینجا دین‌داری نتیجه‌اش را به این مخاطب نشان داده است. پس عناد، مشکل و مسئله‌ای ندارد؛ اما این دین نتوانسته به این مخاطب بگوید همان‌قدر که من برای تو آرامش می‌آورم، همان‌قدر هم می‌توانم ابعاد دیگر زندگی تو را درست کنم و همان‌قدر می‌توانم با ترویج راست‌گویی، امانت‌داری، خانواده-داری، جلوگیری از ظلم و ستم، زندگی تو را بهتر کنم؛ این را درک نکرده و ما این را نتوانستیم نشان دهیم. مضاف بر این‌که اتفاق بدتری افتاده است که این بخشش به نظر من تعمدی نبوده و ناخواسته اتفاق افتاده، این است که آن چیزی را که ما از دین به این مخاطب نشان داده‌ایم، با روزآمد شدن و پیشرفت و گذر زمان سازگار نبوده؛ یعنی ما دائم یک دینی را به او نشان داده‌ایم که متعلق به 1400 سال قبل است و دائم داستان دین را از زبان صدر اسلام تعریف کرده‌ایم و این به نظر من یک خطای استراتژیک و راهبردی است.

هنوز هم که هنوزه من آخوند روی منبر هستم و تلویزیون و امثال این‌ها، داستان پیامبر و اهل بیت را برای مخاطب تعریف می‌کنیم. اما تطبیق عملی آن داستان را در زندگی امروز نشان نمی‌دهیم. ناخودآگاه برداشتی که مخاطب می‌کند این است که این دین خوب بود، اما متعلق به 1400 سال پیش بود و برای امروز من کارآمد نیست؛ چون من امروز می‌خواهم به سفر بروم، تفریح کنم، شاد باشم؛ این دین برای شادی من، سفر من، برای کنسرت من، موسیقی من، اوقات فراغت من، حوزه‌ی سرگرمی و بازی رایانه‌ای من، هیچ چیزی ندارد. لذا ناخودآگاه افراد دچار یک دوپارگی و چندگانگی و یک تفکیکی در زندگی روزمره می‌شوند.

طرف می‌گوید من دین دارم ولی ساعت 1 ظهر نمازم را می‌خوانم بعد آن را کنار می‌گذارم تا ساعت 7 شب. دین دارم اما وقتی می‌خواهم قرآن بخوانم، سر قبر میت می‌خوانم. دین دارم وقتی سر قبر امام رضا(علیه‌السلام) می‌روم. بقیه اوقات که می‌خواهم به تفریح و خوش‌گذرانی بروم، دین برای من برنامه‌ای ندارد. دین اصلاً کاری به من ندارد. یعنی شخص احساس نمی‌کند که کوتاهی هم کرده است. می‌گوید مگر دین چیزی داشته که من گوش نکردم. ما نیامدیم این پیام را با این نیاز تطبیق دهیم و برای همین روزبه‌روز بیشتر به انزوا کشیده می‌شویم و با این ترتیب و این وضعیتی که پیش می‌رویم هیچ بعید نیست 50 سال دیگر یک واتیکانی داشته باشیم در قم. دورش دیوار بکشند و بگویند هر کس می‌خواهد دین‌دار زندگی کند بیاید اینجا و بقیه بروند جاهای دیگر. در حالی که اتفاقاً دین آمده در متن زندگی روزمره‌ی مردم حرف بزند. دین آمده به مردم بگوید من می‌خواهم برای تفریح و شادی تو برنامه داشته باشم. من می‌خواهم برای ولنتاین و جشن تولد تو برنامه داشته باشم. این را نتوانستیم تطبیق دهیم. لذا تصوری که مردم از دین دارند یک تصور غمناک سیاه سخت‌گیرانه‌ی مناسکی است.

** مناسکی هم که حساب کنید ترجیح ما بر مناسک غمناک است تا جشن.
بله؛ یعنی همین روزها که در آستانه‌ی آماده شدن برای ماه محرم هستیم، این سؤال پیش می‌آید که آیا واقعاً ما از این‌که اهل بیت دچار مصیبت می‌شوند، خوشحالیم؟ ما از آمدن ماه محرم خوشحالیم که امام زمان(عجل‌الله‌تعالی) عزادار می‌شود؟ که امام حسین(علیه‌السلام) کشته می‌شود؟ طرف جواب خواهد داد نه.

ما خوشحالی‌مان برای آمدن مصیبت نیست. برای این است که فرصت نوکری و خدمت و عرض ادب به ساحت اهل البیت پیدا کنیم. خوشحالی ما از این است که اهل البیت دور هم جمع می‌شوند. از این بابت است که فضای معنوی به وجود می‌آید. آن موقع سؤال من این است که آیا این فضای معنوی و دور هم جمع شدن مؤمنین در عید غدیر یا نیمه شعبان یا 17ربیع‌الاول پیش نمی‌آید؟ این فرصت در هر لحظه و هر روز و هر ساعت به وجود نمی‌آید؟ آن وقت است اینجا این مسئله جدی می‌شود که آن دینی که آمده بود که قبل از آخرت دنیای مردم را آباد کند، دینی که آمده بود صداقت و راستی خود را قبل از آخرت، در دنیا نشان دهد، آن دین کجاست؟ طبیعی است که وقتی ما این‌گونه این دین را عرضه می‌کنیم، شخص بگوید که این آخوندها از چیزی حرف می‌زنند که معلوم نیست باشد یا نباشد. برای این‌که ما صداقت و راستگویی خود را در یک مصداق عینی امروز نتوانستیم نشان دهیم. اگر می‌توانستیم نشان دهیم شخص حرف فردای ما را راحت‌تر باور می‌کرد. قدیم‌ها وقتی مردم با شیفتگی، اعتقاد و علاقه، سرسپرده‌ی یک عالم بزرگ می‌شدند، برای این بود که صداقت او را در زندگی روزمره، می‌دیدند. چرا امیرالمؤمنین می‌فرماید: «اِنَّ اللّه َ عَزَّوَجَلَّ فَرَضَ عَلى اَئِمَّةِ الْعَدْلِ اَنْ یُقَدِّروا اَنْفُسَهُمْ بِضَعَفَةِ النّاسِ کَیْلا یَتَبَیَّغَ بِالْفَقیرِ فَقْرُهُ؛ خداوند واجب کرده است که سران جامعه، بزرگان حکومت، مسئولین نظام، زندگی خودشان را در حد پایین‌ترین قشرهای جامعه نگه دارند» برای این‌که نداشتن‌ها باعث طغیان نشود. وقتی یک کسی در کوچه‌ای زندگی می‌کند چند شبانه روز غصه دارد که می‌خواهم دخترم را به خانه‌ی بخت بفرستم ولی جهیزیه ندارم. اگر نگاه کند ببیند امام جمعه شهر هم کوچه‌ی پایینی زندگی می‌کند و همسر او هم برای همسر من درددل کرده برای دخترم جهیزیه ندارم، تحمل این سختی برای این مرد راحت‌تر خواهد بود.

اگر من ببینم پسرم رفته دانشگاه لیسانس هم گرفته ولی بیکار است. غصه‌دار شوم بعد ببینم پسر فلان وزیر هم در همان کوچه‌ی ما زندگی می‌کند و پسر لیسانسه او هم بیکار است، تحملش برای من راحت‌تر می‌شود. اگر شب نوه‌هایم آمده باشند منزل ما و من فقط یک غذای ساده در سفره گذاشته‌ام و همین غذا را هم به سختی تهیه کرده‌ام، اگر ببینم فلان نماینده‌ی مجلس هم که همسایه‌ی ماست، او هم در همین وضعیت بوده و جلوی نوه‌هایش یک غذای ساده گذاشته، تحمل این سختی برای من راحت‌تر می‌شود. اما اگر من ببینم آن چیزی که در جامعه به اسم دین اتفاق می‌افتد با آن چیزی که روی منبرها گفته می‌شود، فاصله دارد، در آن صورت موضوع فرق خواهد کرد.

** رفتار عملی مبلغین دین مهم‌ترین چیز است
این چیزی است که ما از آن غافل‌ هستیم. روایات و احادیث ما مخصوصاً از قول امام صادق(علیه‌السلام) به تصریح، تکرار و اصرار گفته شده که: «با عمل خودتان به دین دعوت کنید.» دکتر بهشتی تعبیری دارند که می‌گویند: «یکی از مصیبت‌های روزگار ما کساد دعوت عملی و رواج دعوت لسانی است.» این همه به زبان می‌گوییم ولی در عمل کجا دیده می‌شود. نقل کرده‌اند از مرحوم طالقانی که زمان جوانی که در روستای خودشان بودند، کسی به ایشان گفت شما چرا امر به معروف و نهی از منکر نمی‌کنی؟ مرحوم طالقانی گفته بودند مثلاً چه باید بکنم؟ شخص گفته بود که به مردم بگویید بیایند مسجد نماز بخوانند. ایشان فرموده بود من بعد از اذان صبح، در این سرمای شدید طالقان از خانه بیرون می‌آیم، لب چشمه وضو می‌گیرم و به مسجد می‌روم و نماز می‌خوانم. اگر این رفتار من برای دعوت مردم به سمت مسجد اثر نداشته باشد و در آن‌ها انگیزه ایجاد نکند، قطعاً حرف من هم اثری نخواهد داشت.

دین‌داری در دنیای امروز باید خودش را در عمل، رفتار، مصادیق علمی، محسوس و ملموس نشان دهد. آن وقت افراد بدون گفتن ما می‌آیند و ثانیاً بستر و زمینه‌ی انتقال این پیام در دنیای امروز فرق کرده است. شاید 50 یا 100 سال پیش تبلیغ دین به شیوه‌های گفتاری، بیشترین اثر را داشت اما امروز میزان، حجم و سهم این نوع تبلیغ به شدت کاهش پیدا کرده است. امروز بخواهیم یا نخواهیم زمینه و مسیر انتقال پیام، سینما، انیمیشن، کلیپ‌های ویدئویی، فضای مجازی و ... است. اگر من بخواهم پیام دین به این مخاطب منتقل شود، ناچار باید خودم را با این شرایط تطبیق دهم. پیام خودم را در این قالب‌ها عرضه کنم و این در فضای ما کم‌تر درک می‌شود. برای همین شما می‌بینید شیعیان خارج از ایران در انتقال این پیام موفق‌تر بوده‌اند. یکی از شیعیان اروپایی می‌گفت ما بیشترین تعداد جذب و دعوت و گرایش به سمت اهل البیت را در فیس‌بوک داریم. همان‌طور که داعش بیشتر از همه در فیس‌بوک یارگیری می‌کند. اما وقتی ما آمدیم در اینجا فیس‌بوک را فیلتر کردیم در واقع به همان میزان که تلاش می‌کنیم از انتقال پیام دشمن جلوگیری کنیم، به همان میزان فرصت انتقال پیام را از خودمان می‌گیریم.

یکی از مهم‌ترین راهبردهای برای انتقال پیام دین این است که ما بیاموزیم و یاد بگیریم که دین باید مورد رغبت باشد. مردم با شیفتگی باید بیایند. حتی باید مقداری با خصاصت، منابع و محتوای دینی را به مردم عرضه کنیم تا در آن‌ها اشتیاق، ذوق، شیفتگی و تقاضا ایجاد شود. اگر بیش از میزان تقاضا عرضه کنید، نظام بازار بهم می‌خورد.

** دقیقاً مثل مدل عرضه و تقاضای اقتصادی؟
بله؛ دقیقاً، اگر شما شیفتگی ایجاد کردی، عرضه نکردی، مخاطب عقب می‌نشیند. اگر عرضه کردی و شیفتگی نبود، باز پیام به دست مخاطب نمی‌رسد و یکی از اشتباهات ما در دهه‌های اخیر این بوده که پیام‌های دینی را بیش از اندازه در اختیار مخاطب قرار دادیم. تمام شبکه‌های تلویزیونی، تمام دیوارهای شهر و تبلیغات محیطی، تمام کتاب‌های درسی.

یکی از دوستان ما معلم بود و تجربه‌ی جالبی داشت. می‌گفت من سر کلاس زیاد حدیث نمی‌گویم و اگر هم بگویم معنای فارسی آن را می‌گویم. شوق و رغبت بسیار در بچه‌ها ایجاد می‌کنم به‌طوری که خودشان می‌گویند عربی این حدیث را هم بگویید. آن وقت با کمی خصاصت و وسواس بعد از این‌که این شوق ایجاد شد، متن عربی حدیث را گاهی برای این‌ها می‌گویم به‌طوری که روی کاغذ یادداشت می‌کنند. اما وقتی من با گشاده دستی این منابع را در اختیار مردم قرار می‌دهم حتی گاهی ناخواسته کاری می‌کنم آن‌ها از زبان عربی و خط قرآنی زده شوند، این تخریب پیام‌های دینی است. وقتی از همه‌ی شبکه‌ها در مناسبت‌های مذهبیش، در زمان پخش اذان، در موضوعات دینی برنامه پخش شود و مخاطب یک‌سره زیر بمباران تبلیغاتی مستقیم قرار می‌گیرد، این مخاطب رغبت و شوقی برای آمدن به‌سمت پیام دین ندارد. اما در خارج از کشور که شخص با شیفتگی سراغ دین می‌آید، در مراکز اسلامی اروپا و آمریکا گاهی افراد ساعت‌ها از مناطق دوردست چندصد کیلومتر فاصله را طی می‌کنند برای این‌که یکی دو ساعت در یک مراسم مذهبی یا عزاداری شرکت کنند یا روز جمعه خودشان را به نماز جمعه برسانند یا مسافت‌های طولانی را طی می‌کنند تا به یک رستوران اسلامی برسند یا به یک قصابی با ذبح حلال. برای اینکه میزان عرضه این‌قدر زیاد نبوده و طوری نبوده که تناسب با نیاز مخاطب نداشته باشد. متأسفانه ما طوری دین را عرضه کردیم که مخاطب احساس می‌کند از دین‌داری او نفعی به ما می‌رسد. در صورتی که پیام دینی باید طوری عرضه شود که مخاطب بفهمد او دارد نفع می‌برد.

قرآن می‌گوید: «إن الله اشتری من المؤمنین ... فاستبشروا ببیعکم الذی بایعتم به» ملائکه بشارت می‌دهند آن چیزی که جان خود را در مقابل بهشت فروختید، این معامله است. زندگی مادی را بفروش زندگی ابدی را بگیر. راحت و آسایش لحظه خودت را بفروش راحت و آسایش بی‌نهایت و بی‌پایان را بگیر. لذت امروز را بده، لذت ابدی را دریافت کن. این‌طوری اگر پیام دین عرضه شود، طرف احساس می‌کند ضرر نکرده اما اگر پیام دین این‌گونه عرضه شود که تو پشت سر من بایست و هر چه من گفتم گوش کن که من یک چیزی گیرم بیاید، طرف معلوم است قضاوت صادقانه‌ای ندیده و رغبتی در او ایجاد نمی‌شود.

نظرات
حداکثر تعداد کاراکتر نظر 200 ميياشد
نظراتی که حاوی توهین یا افترا به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران باشد و یا با قوانین جمهوری اسلامی ایران و آموزه‌های دینی مغایرت داشته باشد منتشر نخواهد شد - لطفاً نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید
1396/10/18 - 16:41

می خواهید ما هم مسجد را به کاباره و دانسینگ تبدیل کنیم که جذابیت داشته باشد؟ جذابیت دین فکری و معنوی است نه مادی.
تورهای مسافرتی آفری
همسر سید مصطفی خمینی درگذشت
بستری شدن آیت الله شیرازی در بیمارستان
نیروی دریایی ارتش به داد سیل زدگان سیستان و بلوچستان رسید +فیلم
پشت پرده سفر محرمانه ۲ مقام نظامی و امنیتی اسرائیلی به قاهره
رهاسازی آب به سمت دریاچه ارومیه
یک تاکسی پر از گلهای تازه
تقدیر از رزمندگان عملیات حمله به اسرائیل
توماج صالحی حتما اعدام نمی شود اما...
به اسرائیل کمک می‌کنیم تا با حملات ایران مقابله کند
عملیاتی که صهیونیست‌ها را مضحکه تمام جهان کرده است
بارندگی‌های فراگیر اردیبهشتی تا کی ادامه دارد؟
اوضاع این رژیم حسابی بیخ پیدا کرده است
ایران دفعه بعد، ۳ هزار موشک و پهپاد به اسرائیل می‌زند، یا ۳۰ هزار؟
استعفای ناگهانی فرمانده یگان «اشباح» ارتش اسرائیل
بحران‌زده ترین قاره جهان از نظر بلایای طبیعی کجاست؟
دعوای کارشناسان ضدایرانی روی آنتن زنده!
حمله یمن به ناوشکن آمریکایی و کشتی اسرائیلی +جزئیات
پیام مهم سفر رئیسی به پاکستان و سریلانکا در این مقطع
امام جمعه سابق دار فانی را وداع گفت
کارگر رکن جهش تولید/ حال خوب کارگر، حال خوب کشور
غوغای طوفان فلسطین در دانشگاه‌‍‌های آمریکا؛ چرا واشنگتن نگران حمایت از فلسطین هستند؟
نظرسنجی
بنظر شما باتوجه به حوادث اخیر فلسطین چقدر احتمال فروپاشی رژیم صهیونیستی وجود دارد؟




مشاهده نتایج
go to top