باید توجه کرد که از چند دهه قبل و بهطور مشخص بعد از جنگ ژوئن1967 مصر همواره خود را در خط مقدم آزادسازی و سپس حل مساله فلسطین تعریف کرده بود. جمال عبدالناصر با توسل به ایده پان عربیسم در صدد مبارزه با دولت یهودی اسراییل و متحد کردن اعراب در برابر اسراییل و برای حل مساله اصلی جهان عرب یعنی فلسطین بود؛ اما شکست عبدالناصر در دو جنگ ژوئن 1972 و اکتبر 1972 باعث شد تا توانایی پان عربیسم برای رهایی فلسطین زیر سؤال برود.
در پی توافق کمپ دیوید میان سادات و مناخیم بگین، آمریکا پذیرفت سالانه چند میلیارد دلار به قاهره کمک کند، کمکهای بلاعوضی که همواره یکی از ابزارهای فشار واشنگتن بر قاهره تا حال حاضر بوده است اما این توافق اعتبار انورسادات و مصر را در جهان عرب بهشدت خدشهدار کرد و حتی باعث اخراج مصر از اتحادیه عرب شد.
بعد از آنکه مصر در موضوع فلسطین که دغدغه شماره یک جهان عرب بود عقب نشینی و به تعبیر برخی اعراب به آرمان فلسطین خیانت کرد، بار دیگر کشورهای مختلف عربی درصدد حل این مساله و بهرهبرداری از آن در سیاست داخلی بر آمدند. صدام و معمر قذافی و حافظ اسد هر یک در مقاطعی تلاش کردند خود را خط مقدم تحقق آرمان رهایی فلسطین معرفی کنند و در این راستا از تلاشهای سازمان آزادی بخش فلسطین یعنی ساف حمایت کردند؛ اما همزمان با این اتفاقات جمهوری اسلامی ایران خط متفاوت و جداگانهای را در موضوع فلسطین در پیش گرفت که بعدها به خط مقاومت موسوم شد. در این رویکرد فرض بر این بود که مساله فلسطین در سطح بینا دولتی و سازمانهای بینالمللی قابل حل و فصل عادلانه نیست و تنها مقاومت گروههای مردمی و جهادی فلسطین میتواند باعث رهایی مردم فلسطین شود. ترجمان این سیاست حمایت از گروههای جهادی نظیر حماس بود، نسل جدیدی از فلسطینیان که بر خلاف بدنه اصلی سکولار ساف، معتقد به بهرهگیری از ارزشها و باورهای اسلامی در مبارزه با اسراییل بود.
در پی تحولات چند سال گذشته در جهان عرب و بیثباتی سیاسی در مصر و لیبی و سوریه، اینبار ریاض در صدد بر آمد و در واقع فرصت پیدا کرد تا در موضوع فلسطین پیش قدم شود. عربستان از سال 2002 که طرح شناسایی رسمی اسراییل از سوی دول عرب در ازای تشکیل دولت مستقل فلسطینی بر اساس مرزهای 1967 را مطرح کرد، درصدد بود با همراهی واشنگتن راه حل میانه و البته محافظهکارانهای را برای فلسطین ارائه دهد؛ اما در سالهای اخیر عربستان به این باور رسیده که در غیاب نظامهای انقلابی عربی و ضعف مصر، میتواند در پیشنهاد خود درباره فلسطین حتی محافظهکارانهتر هم عمل کرده و برخی خطوط قرمز مثل پایتخت بودن بیتالمقدس برای فلسطینیان را هم پشت سر بگذارد. از طرف دیگر، توجه افکار عمومی جهان عرب پیش از آنکه متوجه مساله فلسطین باشد، معطوف به بحرانهای داخلی در سوریه، بحرین، یمن، لیبی، مصر و عراق است و لذا ریاض بر این باور است که اعراب حساسیت گذشته نسبت به موضوع فلسطین را ندارند و بزرگنمایی خطر ایران هم تشدید کننده این امر است؛ روی کار آمدن دولت ترامپ آخرین حلقه این اتفاق بود.
لذا در شرایطی که جهان عرب با بحرانهای داخلی مواجه است، مصر هم گرفتار بیثباتی و ضعف مشروعیت نظام سیاسی است. ریاض به این باور رسیده است که زمینه برای حل مساله فلسطین از طریق مثلث ریاض - واشنگتن - تل آویو فراهم است اما واقعیت این است که مقامات ریاض در این مورد هم مثل خیلی از موارد دیگر گرفتار سادهاندیشی و دستکم گرفتن موضوع و اهمیت آن هستند. فلسطین بخش جدانشدنی هویت عربی و مهمتر از آن، زخمی بر پیکره جهان اسلام است و یافتن هر نوع راهحل بلند مدت برای آن، در نظر گرفتن خواست و اراده خود فلسطینیان از یک طرف و نگرانیهای اعراب و مسلمانان از طرف دیگر، معضل اصلی آن است که تلآویو همواره خواهان برقراری صلح خود است و چنین راهحلی نه تنها مورد قبول فلسطینیان نیست بلکه برهمزننده ثبات است.
* دکتری روابط بین الملل