به همین خاطر بود که از طریق دوستانم وارد شدند تا شاید من را به بیراهه بکشند و از سرعتم بکاهند؛ آنهم نه یک بار و دوبار، بلکه بارها اطرافیانم را فریفتند، اما من همچنان بر مسیر باقی ماندهام و آنها بودند که توفیق همراهی من را از دست دادند. البته ناگفته نماند که کمی مرا آزردند و مدتی پایم را بستند و از سرعتم گهگاهی کاستند، اما همینها هم برای من تجربه شد و شتابم را بیشتر کرد، چراکه مواقعی باید برای اوج گرفتن ایستاد. این توقفهای کوتاه برای من از این نوع بودند. اطرافیانم را بهتر شناختم و فهمیدم به چه کسی باید اعتماد داشت. از همه مهمتر دوستان حقیقیام هم متوجه ناخالصیهایی که دور من جمع شدهاند شدند و حواسشان را جمع کردند. البته بماند که هنوز هم این سالوسها دور و بر من هستند و میچرخند تا شاید فرصتی پیدا کنند برای تسلط بر من، اما نمیدانند که از یک سوراخ دوبار گزیده نخواهم شد.
جوان هستم و در ابتدای کار و همه این محنتها در دوران جوانیام بر من گذشت. حتی در دوران کودکیام و حال احساس میکنم همچون پیر چندصد ساله، اندوختهای از تجربه برای ادامه مسیر بر دوش دارم و میتوانم این تجربه را در اختیار دیگران قرار دهم تا شاید از فریبخوردگان نباشند. میبینم که از دوردستها مشتاقانم بیشتر و بیشتر میشوند و میدانم در حرکت هستم، که اگر در حرکت نبودم، علت این سنگپرانیها چه میتوانست باشد جز خشم و نفرت کینهتوزانی که چشم دیدن اوج گرفتنم را ندارند.
اما همانطور که من یعنی الف الف الف موانع را پشت سر میگذارم، موانع جدیدی پیش رویم نمایان میشوند که نشاندهنده مکنت من است. وزنههای سنگینتر نشاندهنده قدرت بیشتر است. همین است که آقا میگویند: «زمان کنونی و تحولات آن، انتظاراتی از جوانان را تعریف میکند که در دورانهای گذشته وجود نداشت یا شناخته نبود.» معادلات را برهم زدهام، توازن قدرت را پریشان کردهام، بلوکها را زیر و رو کردهام و همین است که زمان کنونی مقتضیات خاص خود را پیدا کرده است. چه کسی فکر میکرد مظلومین مقتدر شوند و خیل مظلومان مقتدر را به نمایش بگذارند، آنهم فرای مرزها و خطکشیها؛ تفکری که در جان و دل نفوذ میکند و هر آزادهای را به تعقل و رهایی میکشاند و قلهها را یکی پس از دیگری فتح میکند و خط مقاومت جدیدی را در مقابل قلدران ایجاد میکند.
دست و پا زدنشان مشهود است که نامردان دیگر ابایی از هیچ عملی ندارند و حتی حفظ ظاهر هم نمیکنند، علنا فجور خود را فریاد میزنند و با افتخار در خاطراتشان ثبت میکنند.
اما شرایط دگرگون شده است. نمیگویم درست و نادرست کاملا قابلتشخیص است. حتی چه بسیار نادرستها که جای درستها را هم گرفتهاند، اما آنچه فرق کرده، آن است که دوران تسلط گذشته است و به زودی باران پرهای رنگشده کلاغها را میشوید و ذات آنان را نمایان میکند و میبینیم حقیقت چرکآلودشان را که با پوششی مخملین تزئین شده است.
شرایط تغییر کرده است که پول خرج میکنند و برنامهریزی میکنند و مثلث شوم تشکیل میدهند تا شاید بتوانند دوستانم را ضعیف کنند و از بین ببرند تا دستشان به من برسد، ولی غافلند از آنکه هرچه بیشتر خود را به سمت زوال میکشند.
حق و باطل را به هم آمیختهاند و من را آن که نیستم، معرفی میکنند و رعب در دل مردم میافکنند تا نزدیک من نشوند، پس باید حقیقت خود را به دیگران نمایش بدهم. همین است که میگوید انتظاراتی به وجود آمده است که در گذشته وجود نداشت؛ یعنی وقتی همه چشم دوختهاند به من که آیا تاب میآورم یا نه و آیا ثمر میدهم یا نه، باید سنجیده و دقیق قدم بردارم که مبادا نماد ناکارآمدی شوم. باید به فرای مرزها اندیشید و قلبهای آماده را آشنا کرد و نجات باید داد مردمانی را که روزی به خاطر رنگ و ظاهر، بردگی میکشند و روزی به خاطر دینداری کشته میشوند و شدهاند بازیچه دست دغلبازانی که جز سفاکی چیزی در چنته ندارند و به اسم قومیت و ملیت میکشند و خون میریزند و ثروتها را چپاول میکنند و روی خونهای مظلومان رقص شمشیر میکنند. چنین تحولات عجیبی صورت گرفته است که خادمان حرمین شدهاند خائنان و دست در دست غاصبان دادهاند تا حقیقت انسانیت را نابود کنند و حتی به همزبانان و قوم خود هم که روزی به تعصب قومیت شهره بودند نیز رحم نکنند و کودککشی کنند و مدال حقوق بشر از امالفساد بگیرند.
من الف الف الف یعنی انقلاب اسلامی ایران الف قامتم را راست کردهام و دوران 40 سالگیام را در شرایطی میگذرانم که دو تحول عمده صورت گرفته است؛ اولا دشمنانم دیگر نمیتوانند پشت پرده بمانند و حقیقت کریه خود را پنهان کنند و در عین حال چون «الغرِیقُ یتشبَّثُ بکلّ حَشیش» از هیچ عملی برای نابودیام ابایی ندارند و ثانیا عمق نفوذ من از کشورهای همسایه عبور کرده است و دلهایی را در سراسر جهان جلب کرده که در زیر بندهای مستکبرین رنج میکشند و این زنجیره در حال تکمیل شدن است، جبهه مقاومت در حال گسترده شدن است و این امر نیازمند جوانانی است که هوشیار و آگاه از مسائل باشند و با قدرت منطق و عقل در این مسیر پرارزش دستها بگیرند و زندگی ببخشند و این دستنیافتنی است مگر آنکه به قول آقا «کار را برای خدا و به شوق انجام وظیفه انجام باید داد که اگر این توفیق صورت یافت، هدایتاللهی هم به کمک خواهد آمد انشاءا... .»
* عضو شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت