حالا آثارش پر از عناصر و مولفههای تماتیک و ساختاری مشترک است که از فیلمی به فیلم دیگر امتداد مییابد. کلیدواژهی فیلمهای کارنامهاش، شخصیتهایی با فلسفهی منحصر بفرد و خاص است، و «فرید»(امین حیایی) شعلهور اساساً همان «مسعود»(حامد بهداد) آرایش غلیظ است که به جای شرارت، این بار حسادت مهمترین صفت وجودی اوست.
علاوه بر شخصیتپردازی منحصر بفرد، دیالوگنویسی دومین ویژگی هر فیلمنامهی مشترکی از زوج نعمتالله – مقدمدوست است، که در «شعلهور» به بلوغ میرسد. آنچه از زبان شخصیتها میشنویم، جملات و عباراتی است که جز این زوج نویسنده، هیچکس توان شبیهسازی آنها را در فیلمهای خود ندارد. درست شبیه آنچه در مورد فضاسازی و موقعیتپروری فیلمنامه هم صادق است؛ موقعیتها و فضاسازیها شکل و ماهیتی دارند که خواندن آنها روی کاغذ به غایت عجیب و ناملموس است، اما نعمتاله در اجرا شعبدهای میکند که موقعیتهایی بیاندازه فانتزی و نامتعارف، پذیرفته و باور میشوند و پس از «بیپولی» و «آرایش غلیظ»، این سومین فیلم اوست که چنین فضاسازیهای غریبی دارد؛ آنچنان غریب که فهم پروسهی دستیابی به آنها در پشت صحنه و مکانیزم نعمتاله برای پرداخت آنها، مهمترین کنجکاوی پس از تماشای هر فیلمی از اوست.
نعمتالله فیلمهایی میسازد که کسی نمیتواند چیزی شبیه آنها خلق کند. صفتی که الزاماً به آن معنا نیست که آثارش کیفیتی در حد و اندازههای یک شاهکار دارند؛ بلکه موضوع از این قرار است که جهان و ذهن او و مقدمدوست قابل شناسایی و تحلیل نیست، و صرفاً میتوان از خروجیهای آن لذت برد.