خبرنامه دانشجویان ایران: زهرا شعبانشمیرانی*// یکم: مهمترین مولفه فرهنگ، زبان است و قوام زبان -در سرزمینی که تاریخش با شاهنامه گره خورده- به ادبیات است و ادبیات بر دو گونه نظم و نثر. اغراق نیست اگر گفته میشود زبان مردم پارسیگوی، شعر است.
دوم: بهمن، ماه شادباش انقلاب است و زمستان، به اعتبار جشنوارهها میعاد اهل فرهنگ است. سلسلهجشنهایی که بناست هم بهانهای برای اجتماع اهالی فرهنگ و هنر باشد و هم گزارشی از کارآمدی. توالی این بزرگترین رویدادهای فرهنگی هنری به ترتیب برگزاری عبارت است از: «جشنواره بینالمللی تئاتر فجر، جشنواره بینالمللی موسیقی فجر، جشنواره بینالمللی فیلم فجر و در آخر جشنواره بینالمللی شعر فجر.»
سوم: پرشورترین جشنواره از این جشنهای اربعه، مشخصا جشنواره فیلم فجر است. چه از حیث اثرگذاری در فضای اجتماعی و حتی سیاسی کشور، چه از حیث فراگیری و استقبال و وجاهتبخشی اهالی سینما، چه از حیث اقبال مردم و رسانهها و در مجموع از حیث اعتبار؛ تا جایی که جشنواره فیلم، هرساله بهمثابه تحویل سال سینمای ایران محسوب میشود. (البته در این یادداشت قصد بررسی تحلیلی جشنواره فیلم فجر را نداریم و همچنین این نوشته بر آن نیست تا نهاد سینما و شعر را به موازات و همسنگ یکدیگر قرار داده و به قیاس بپردازد. تنها درصدد است از وضعیت اجرایی بزرگترین فستیوال سینمایی مدد بگیرد تا حال گردهمایی شعر! را آسیبشناسی کند. بازهم لازم به یادآوری است که نویسنده کاملا متوجه تفاوتهای بنیادی این دو نهاد اجتماعی -سینما و شعر- است و قصد تقلیل مساله را نداشته و ندارد.)
چهارم: جشنوارهها اساسا اعتبار خود را از شرکتکنندگان و برگزارکنندگان، قدمت برگزاری، میزان اثرگذاری عمومی و تخصصی و ترسیم نقشهراه برای آیندهشان- به این معنا که برگزیدگان جشنوارههای موفق در نقش الگو برای آثار هنرمندان قرار خواهند گرفت؛ حداقل تا یکسال- میگیرند.
پنجم: شعر معاصر مشاهیری دارد که شاید هنوز برای قضاوت درباره آثار آنها و تاثیری که بر شعر فارسی خواهند گذاشت، زود باشد چراکه تاریخ بهترین قاضی است؛ اما شعر شاعران امروز را برحسب چند مولفه ظاهری میتوان شناخت و قدر شاعر را اندازه گرفت؛ ازجمله: اجماع و گواه اهل فن بر شاعری او، فراگیری ابیات او و قطعا تیراژ کتاب. گرچه در به شهرت رسیدن و همچنین مهجوریت، عوامل غیرشعری هم دخیل است که البته صرفا مختص به جامعه شعر نیست اما به هر روی نمیتوان قدرت و اثربخشی شاعرانی که چنین مشخصاتی را دارند، نادیده گرفت. ماندگاری هنر دلایل زیادی دارد و نشانههایی، اما اینجا حرف ما صرفا ماندگارها نیستند بلکه منظور آنهایی است که اکنون زیاد خوانده و شنیده میشوند و جامعه شعر نیز بر سلامت شعرشان گواهی میدهد. در این میان قالب و سبک و رویکرد اهمیت زیادی ندارد؛ غزل یا سپید، آیینی یا اجتماعی، هندی یا خراسانی، جوان یا سپیدموی.
ششم: ترندها یا تعداد جستوجوهای مرورگرها هم گاهی جالب توجه هستند. وقتی در گوگل عنوان «جشنواره» را مینویسید بهطور پیشفرض سه پیشنهاد به شما میدهد؛ جشنواره فیلم فجر، جشنواره موسیقی فجر، جشنواره تئاتر فجر. دیگر تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!
هفتم: از نیمه دوم دهه 80 که جشنواره شعر فجر پا گرفت، از همان آغاز این اتفاق مبارک با حرف و حدیثهایی از سوی اهالی شعر مواجه بود. هم به دلیل متولیان آن هم به دلیل اما و اگرهای جهتگیری و سیاستگذاریهایش و از همه مهمتر شرکتکنندگان جشنواره و جای خالی بعضیها. برای مثال سیمین بهبهانی و هوشنگ ابتهاج هیچوقت در این جشنواره نبودند. این را هم باید لحاظ کرد که جشنواره شعر آنقدر دیر به ایستگاه برگزاری رسید که قله مرتفعی چون حسین منزوی را از دست داده بودیم یا قیصر امینپور را و... پس توقع از جشنواره شعر فجر این بود که بسان جشنواره فیلم هم شاهراه رسیدن همه شعرا و اهالی شعر با هر سلیقه و رویکردی باشد و هم موجبات اعتلای شعر را فراهم آورد. افسوس که این آرمان بسی دورتر از واقعیت در جریان جشنواره بود. امسال پس از 12 دوره برگزاری، بهسادگی میتوان به قضاوت نشست و بزرگترین رویداد شعری کشور را ارزیابی کرد. جشنواره شعر فجر در این سالها خالی از اعتبار شده است و اثبات این مدعا چندان سخت نیست. کافی است نگاهی بیندازیم به برگزیدگان آن و تاثیری که این انتخاب بر شناساندن شاعر برگزیده و اثرش داشته است یا حتی نگاهی به ترکیب شعرای حاضر در افتتاحیه و اختتامیه و... . جشنواره شعر فجر قربانی تمامیتخواهی و سهمخواهی دو جریان حاضر در شعر شده است. از یکسو نگاه بسته امثال علیرضا قزوه به شعر انقلاب -با وجود تمام زحماتی که در حوزه شعر در این سالها کشیده است و حوزه شاعران پارسیگوی غیرایرانی- و از سوی دیگر نگاه سهمخواهانه و افراطی امثال حسین جنتی که مرزهای شعر و شعار را گم کردهاند و شعر را بهنوعی ابزار مبارزه میدانند و فراموش میکنند جریان مقابلشان هم در پاسخ به افراطیگری، افراط خواهند ورزید. یک عده اصل جشنواره را زیر سوال میبرند و به حاضران فحاشی میکنند و یک عده شعر را ملک طلق خود میدانند. هر دو سر دعوا بیانیه میدهند و در این میانه وای بر شعر و شاعر... .
هشتم: امسال سیاست معاونت فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بر پایتختزدایی و عطف توجه به شهرهای دیگر و تقسیم و رساندن امکانات به شاعران شهرهای غیر از تهران بود؛ اتفاقی که فیالنفسه مبارک است اما به شرط آنکه این تمرکززدایی به پراکندگی افراطی نینجامد و پیگیران جشنواره –بزرگترین رویداد شعری کشور- را بیخبرتر و سردرگمتر نسازد. امیدواریم که دلیل این کوچ، نداشتن پایگاه اجتماعی و شعری مناسب در میان اهالی شعر -که به دلایل متعدد اغلب پایتختنشین هستند- نباشد وگرنه زمان سفرهای استانی میتواند، فصول دیگری غیر از فصل جشنواره باشد. از سوی دیگر اینکه جشنوارهها متولی ثابت داشته باشند قطعا برگبرندهای است که فرصتهایی را پیش روی آن قرار میدهد. جشنواره شعر فجر هم از این قاعده مستثنی نیست. بنیاد شعر و ادبیات داستانی چند سالی است متولی سه رویداد مهم فرهنگی ادبی است: جایزه ادبی پروین اعتصامی، جایزه ادبی جلال آلاحمد و جشنواره شعر فجر. ثبات اولین شرط شکوفایی است اما باید دید آیا جشنواره شعر فجر از این حسن تعلل به برداشت محصول هم رسیده یا خیر؟
نهم: اصولا در جشنوارهها ازجمله جشنواره شعر دو نکته قابل توجهتر است. یکی حضور پیشکسوتان با هر سلیقه و از هر قالب، سبک و گونهای، و دیگری حضور جوانترهایی که در آثارشان به پختگی رسیدهاند و اکنون سکاندار جریان روز شعر هستند. در نتیجه چهرههای حاضر در جشنواره چه در جایگاه داوری و انتخاب اثر و چه در جایگاه حمایتکنندگان معنوی و مشوقان جریان شعر، بیش از هر چیز حائز اهمیتند و در حقیقت عامل اصلی اعتبار جشنواره شعر، همینها هستند.
دهم: تنگنظریها از یکسو و ناجوانمردیها از دیگرسو سبب شده جشنواره شعر به محفل و گردهمایی کوچک و مهجوری تنزل یابد و نهتنها رنجورترین از میان جشنوارههای چهارگانه فرهنگی هنری باشد که حتی در میان خود اهل شعر (نه حتی شعردوستان بلکه شاعران و شعرپیشگان) هم گمنام بماند و وضعیت مبهمی داشته باشد. یک نگاه افراطی حلقه شاعرانی را که اجازه شرکت در جشنواره دارند، بهقدری بسته است که جز چند نام آشنا، کسی را در جلسات آن نمیبینیم و حتی نامشان را هم نمیشنویم. نگاه افراطی دیگر هم آن سر طیف است که شاعران شرکتکننده در جشنواره را تحقیر و فحاشی میکند. هفته گذشته در میانه برگزاری آخرین شب از محافل تهران جشنواره شعر، حرفهایی رد و بدل شد که گرچه فضا را به تلخی کشاند اما حرفهایی بود که باید زده میشد اما ایکاش اهل ادبیات و بهویژه اهل شعر که اهل کلمهاند پیش و بیش از اینها اهل گفتوگو و تعامل بودند. کاش گوشهایی برای شنیدن باشد و وجدانهایی که به انصاف شهادت دهند. فارغ از دو سر دعوا، این میانه هستند کسانی که نه ادعای دایگان دلسوزتر از مادر داشته باشند و نه عافیتطلبانه کنج دنج برج عاج بنشینند. ارسطو در هر امر انسانی افراط و تفریط را طرد کرده و حد وسط را حد اعلای آن دانسته است، حد وسط ارسطویی همان عدالت ماست، حد وسط ارسطو، نه این و نه آن، هم این و هم آن نیست؛ بلکه حد اعلاست. «شاعر حد وسط»م آرزوست که مردانه در این میدان بایستد و به شعر بیندیشد و قضاوت تاریخ.
یازدهم: حال نوبت طرح این پرسش است که آیا جشنواره شعر ما ویترین شعر روزگار ماست؟ آیا این جشنواره شایسته شعر فارسی است؟ شعری که قطعا از مهمترین و پررنگترین نشانگان هویتی ایران و ایرانی است. این سطح از بیاعتنایی در هر دو سمت طیف به ضرر شعر است و بازهم دستاوردی جز مهجوریت نخواهد داشت. جشنوارهای که به همه این دلایل، دیرتر از سایرین پا گرفت. جشنواره شعر برای وصل کردن آمده ست نی برای فصل کردن آمده ست...
* دانشجوی کارشناسی ارشد دانشگاه علامه طباطبایی