لبخندی زد و گفت: هیچ وقت یک درخت ایرانی را دستکم نگیر! و بعد دبه بهدست به سمت پمپبنزین حرکت کرد!
عراقچی و بعیدنژاد و تختروانچی گریبان دریدند و اشکها سر دادند و در افق محو همیشدند!
نتیجه اخلاقی: هیچ وقت یک دبه بهدست را بیبنزین نگذار!
عارفی را دیدند که داشت در سکوت به درختی آب میداد. پرسیدندش: چه میکنی؟
سکوت کرد.
پرسیدندش: این چه درختی است آب میدهی؟
سکوت کرد.
پرسیدندش: نطق پیش از دستوری، حرفی، حدیثی، چیزی؟
سکوت کرد.
پرسیدندش: اعتراضی؟ مصاحبهای؟ لیست مهندسیشده امیدی؟ چیزی؟
سکوت کرد.
خواستند در مورد ژن خوب یک سوالی بکنند، بیخیال شدند. یک موز برداشتند و رفتند. هنوز دور نشده بودند که صدایشان کرد. مشتاقانه برگشتند. گفت هر کسی عارف بود داشت درخت آب میداد، نماینده مجلس است؟
جماعت بور شدند، پول موز را دادند و در افق محو شدند.
نتیجه اخلاقی: هر گردی گردو نیست، هر که هم پسرش دارای ژن خوب بود، عارف نیست.
یکی از اتفاقات بامزه و درختطور این چند وقت این بود که درختان خیابان ولیعصر از دست هوای کثیف و کمبود آب و شرایط زیستمحیطی فاجعه و ماست پالمدار و گوجهفرنگی نیتراتی و وضعیت طرح ترافیک خبرنگاران، دچار بیماری قارچی شدند و شهرداری هم از خدا خواسته همهشان را به بهانه «بیماری رنگی» قطع کرد.
حالا اینکه بیماری رنگی دیگر چه صیغهای است که حتی کارشناسان و استادان این رشته هم از آن سر درنمیآورند را نمیدانیم، اما یک اپیدمی داریم به نام رنگ کردن اخلاقی؛ ظاهرا به شهرداری هم سرایت کرده.
به بقایی گفتند: چرا زنبیل قرمز بهدست رفتی دادگاه؟ فرمود: انتظار داشتید کیف لویی ویتون دستم میگرفتم؟
دیدند حرفش منطقی است، چیز دیگری نگفتند. یک موز برداشتند در افق محو شدند.
نتیجه اخلاقی: یک زمانی قلم توتم بود، الان زنبیل قرمز.
شعار روز: زنبیل قرمزی قهرمان، امشبو بازداشت بمان.
کاشت درختان جدید در تهران را کنترات دادند به آقای کرباسچی. ایشان هم یک طرحی رشت که طبق آن به ازای هر درختی که کاشته میشود، یک لامپی چیزی بگذارند بغلدستش که چرخ کارخانه رشت الکتریک هم بچرخد. به هر حال هنوز که با برج 60 طبقه عوض نشده.
به بابک زنجانی گفتند: اگر ایران نفت نداشت الان کجا بودی؟
فرمود: بالاخره یک چیزی برای قاچاق و دزدی پیدا میشد. شما نگران نباشید.
به آقای رئیسی گفتند تتلو رفته بالای درخت میخواهد خودش را بیندازد پایین!
گفت: پروپکانی نکن مومن!
قرار شد که جناب آقای لاریجانی – شعبه اخوان مستقر در بهارستان – بروند درختکاری انجام دهند. استاد کاظم جلالی، رفیق جینگ و طوطی خوان کرم استاد، در مجلس حضور داشتند، دیدند بد نیست از راه تملق جملهای بیان کنند. فرمودند بنده دقت کردم دیدم سطح درختکاری ایشان از سطح درختکاری اکثریت آدمهای این کره خاکی بیشتر است!
بعد از شنیدن این جمله بود که هرچه برگ به تن درختان بود ریخت و مجلس درختکاری لغو شد!
بیت: که عشق آسان بود اول ولی افتاد برگشها!
نکته روز: آب نبات بر دهانی که بیموقع باز شود و جشن درختکاری رئیس مجلس را به هم بزند! این همه عکاس آمده بودند عکس بگیرند!
شهروندی در روز درختکاری، برای پیگیری پروندههای حقوقی قرار دادگاه و دادسرا داشت. سر راه یک نهال درخت کاشت به این نیت که در دادگاه کارش راه بیفتد و حکم مساعدی به نفعش صادر شود. نشان به این نشان که آن نهال خردسال و کوچک این روزها برای خودش چنار تبریزی سربلند و بزرگی شده، اما هنوز نوبت رسیدگی به پرونده آن مرحوم نرسیده.
بعد از تحریر: اصولا طنز نوشتن در مورد قوه قضائیه، چیز بینمکی میشود. اگر زیادی بانمک شود که تولید شر میکند. شما به بزرگی خودتان ببخشید.