خبرنامه دانشجویان ایران: علیرضا شجاعیزند*// ژورنالیسم با تمام آسیبهایی که نوعاً به بحثهای علمی میزند، درعینحال در مسالهیابیهای علم و بذل توجهات بهسوی آنها و فشار به عالمان برای تسریع در یافتن پاسخهای صریح بسیار مؤثر بوده است. اگر محافل علمی را به خود بگذارید و با درخواست یا پرسش و تعریضی از این دست به سراغشان نروید، تمایلی برای بیرون آمدن از حصار بسته مجامعِ خویش ندارند؛ چندان که گویا علم نه برای حل مسائل و آگاهسازی جامعه، بلکه برای رفع کنجکاویهای ذهنی ایشان پدید آمده است
این اتفاق اخیراً با انتشار عمومی نامهای که دعوت همایش هماندیشی علوم انسانی اسلامی را رد کرده بود، رخ داد و اختلاف نظرات و تردیدهای آشکار و نهان بر سرِ دینیسازی علم را که سالیان متمادی بر سر آن بحث و مجادله بود به منظر و مرئای عام آورد.
عالمان و دنبالکنندگان بحث باد این فرصت را که با همان سرعتی که برآمد زوال میپذیرد، غنیمت شمرند و از این دریچه نیمهگشوده قدری هم با مخاطبان عامترِ خویش سخن بگویند و متقابلاً از انتظاراتی که از ایشان وجود دارد و ممکن است خیلی زود بهسرآید نیز خبردار شوند.
بدیهی است که به اقتضای ذاتِ ژورنالیسم و طبعِ مخاطبانش، لازم است از تفصیل در این باب صَرفِ نظر شود و بیش از طرح مقدمات و بیان مبانی و پرداختن به جوانب متعدده، به پاسخهایی کوتاه از جنس اعلام مواضع اکتفا شود.
این هم از خواص دیگرِ ژورنالیستیشدنِ علم است که آداب و مراتب و مراحل ورود به بحث را برهم میزند و به امثال بنده نیز رخصت میدهد تا بدان وارد شوند و بر متون تراویده از قلم بزرگان، حاشیه بزنند.
این جرئت را بیشتر از آن رو به خود دادم تا شاید بتوان از ظهور و تقویت یک تقابلِ کاذب دیگر برای به فراموشی سپردن تقابل اصلی که میان دین و مدرنیته است، جلوگیری کرد.
در اقتفا و تأسی به آنچه در این چند روز در برخی رسانههای عمومیتر اتفاق افتاد، کوتاه و مختصر به چند نکته در باب «دینیسازی علم» اشاره میکنم و نقد جزییترِ آرای ابرازشده در این باب را به مجال دیگری میسپارم.
1 ضمن اذعان به «دوئیتِ» علم و دین، فرض «تقابل» و «بیگانگی» میان آنها نابجاست و به زیان هر دو و در نهایت به زیان انسان تمام میشود. این سخن در عین داشتنِ اعتبار عام، بیشتر در باب اسلام صادق است؛ زیرا هیچ دین دیگری چنین ابتنایی بر معرفت نداشته و چنین دفاعی از علم نکرده است.
ابتنا و اعتنای به عقل و به دستاوردهای فلسفی و علمی آن از ممیزات و مزایای اسلام نسبت به دیگر ادیان است و تضمینکننده دوام آن. لذا باید آن را پاسداشت و ارزشمند شمرد و حداکثر استفاده را از آن در راه پیشرفت و تعالی مسلمانان کرد.
2 تلاشها برای «دینیسازی علم» با تمام انگیزههای مؤمنانه نهفته در پسِ آن در ایران، متأسفانه دستخوش یک خطای جدی است و آن از آنِ خود شماری مسئله دیگران است.
این تلاشها شاید ندانسته، بر پیشفرضِ تقابل و بیگانگی میان دین و علم استوارند که نه به ما، بلکه به سنت مسیحی و تفکر غربی تعلق دارد.
دینیسازی علم در واقع راهبردی بوده و هست برای کاستنِ از عوارضِ سوءِ علم. علمی که خود بنیاد است و ممکن است از خارج از قلمرو دین هم آمده باشد.
این در حالی است که بروز «تقابلِ» میان دین و علم اساساً و اقتضائاً ناممکن است؛ بدین دلیلِ روشن که ناهمسنخاند. میان دو پدیده ناهمسنخ هیچگاه نقاری درنمیگیرد، مگر از ساحات خویش تحدی جُسته و به قلمرو دیگری وارد شده باشند. بخشی از تقابل علم و دین در تجربه
غربی- مسیحی ناشی از همین تحدی به ساحات یکدیگر بوده است و بخش دیگر ناشی از اصرار مسیحیت بر بیگانگی با علم و معرفت؛ زیرا ایمان مسیحی در این صورت از مخاطره و خلوص بیشتری برخوردار خواهد شد.
وقوع «بیگانگی» میان پدیدههای ناهمسنخ اما ممکن است. همان را نیز آیتالله جوادی آملی با نظر و موضعِ صائبِ خویش در دفاع از ««دینیبودنِ» علم بهجای «دینیسازی»، برطرف کردهاند.
چگونه دین به مثابه «قولِ» خداوند میتواند نسبت به علمی که کارش کشف و آشکارسازی «فعلِ» خداوند در جهانِ هستی است، بیتفاوت باشد؟
توجه شود که دینیبودنِ علم بدین معنا به هیچ رو نافی و ناقضِ استقلال علم نیست و استقلال آن نیز بههیچ رو به معنی کفایت آن نیست و هیچ یک از این دو را نیز نباید به معنی بینیازی علم و دین از یکدیگر حمل کرد.
3 تصریحات فراوانی در قرآن و کلام معصوم (ع) داریم که بر این نیاز توأمان صحه گذارده است. علم هم از پس و هم از پیش به دین و بدیلهای دین، نظیر ایدئولوژی و فلسفههای زندگی نیاز دارد.
نیازِ از پیشِ آن در انگیزهبخشی است و در تشخیص اولویتهای پژوهشی و نیاز از پسِ آن در هدفگذاری و تعیین مسیر و مجرای بهکارگیری نتایج و دستاوردهایش.
نیاز دین به علم و معرفت هم برای آشکارسازی وجودِ علیت فاعلی و غایی در عالَم است و هم برای کمک به انسان در انتخاب صائبِ دینِ هادی و هم برای ابتنای تعالیم و آموزههایش بر آن و بالاخره برای ارتقای سطح زندگی انسان و وارهانیدنش از فشار نیازهای نازلتر.
هیچ یک از این حوائجِ متقابل و تعاضدات متبادل میان علم و دین، دوئیت و استقلال آنها را زائل نمیکند و مبرر آمیختن و هضم یکی در دیگری نیست.
نه علم میتواند بهجای دین بنشیند و به این نیاز فطری و عقلی و عینی بشر پاسخ گوید و نه اسلام آمده است تا بشر را از تکاپوهای علمی و معرفتی بازدارد و جای علم را بگیرد. این همان دو بالی است که بشر برای پرواز به مراحل بالاتر حیات و نیل به کمالات وجودی خویش بدانها نیاز دارد. مگر این که منظور از علمِ دینی و دینیسازی علم که در جستوجوی آناند چیز دیگری به جز این باشد.
4 قائلین و دنبالکنندگان ایده علم دینی بر نقش مؤثرِ دین در چند مرحله خاص از فرایند منتهی به علم انگشت گذارده و آن را موجبِ تخصیص و تمایز راه خویش از دیگران شمردهاند. قابل اعتناترین فرازهای مطروحه از سوی ایشان اولاً در «متافیزیک علم» است و ثانیاً در «معیارهای حجیت و اعتبار» و بالاخره در «بهکارگیری و مصرفِ» آن. برخی از تأکیدات بر خاصبودگیهای «روشی» و «نظری» در اسلام را هم میتوان به این دلایل افزود.
ما ضمن اذعان به تأثیر این عوامل در صورتبخشی به علم و وجود برخی انحرافات در علوم انسانی موجود، معتقدیم که موجبات آن، نقص و خطاهای عقلی است و رافع آن نیز بازنگری و تأملات بیشتر در مبانی و مفروضات و استمداد از منابع دیگری نظیر دین.
رجحان و اعتبار مدعیات در تمامی فرازهای منتهی به علم در هر صورت اما، عقل است و لاغیر و میدان عرضه و پیگیری آن نیز ساحت اندیشههاست و نه هماوردیهای ایدئولوژیک. حقانیتشان نیز جز از مسیر مباحثات عمیق عالمانه احراز نمیشود. پس به صِرفِ «منشأ دینی» برای برخی از مبانی علم نمیتوان بدان مسمای دینی بخشید، وقتی که مبانی آن «عقلی» است و اعتبار عام دارد.
5 برخی از دلایل دیگرِ ایشان در نامگذاری این قبیل تلاشها به عنوان دینیسازی علم، تأثیراتی است که انتظار میرود از ناحیه نگاه «خلقتی» بهجای «طبیعتی» به وقوع بپیوندد. آیا در کارِ علم هیچ تفاوتی میان کسانی که عالَم را یک کل یکپارچه نظامدار و جهتمند میبینند، با کسی که آن را به جز این میبیند وجود ندارد؟
جهان آشفته و پرآشوبی که بر حسب تصادف بدین گونه درآمده و باز به حُکم تصادف میتوانست و میتواند به هر شکل و صورت دیگری درآید، آیا همان تأثیر را بر ذهن و دلِ عالِمِ جستجوگر دارد که از فرضِ بهترین جهانِ ممکن بهدست میآید؟
میگوییم که اینها تفاوتهای بلاشک مهمیاند و نمیتوانند بیتأثیر هم باشند؛ در عین حال ردّ و اثرِ آن را بیش از علم باید در عالِم جستجو کرد و معنا و عبرتی که از این مسیر برای او حاصل میشود.
حتی اگر این تلاشها بتواند تفاوتهایش را در آینده در خودِ علم هم آشکار سازد، باز دلیلی بر قبول تخصیص دینی برای علم نیست؛ چرا که آن نیز همان علم است
برخی از ایشان مبررِ کارِ خویش در جداسازی راه و تخصیص عنوان دینی برای علم را آن دسته از عناوین رایجی گرفتهاند که در معرفی تفاوتهای جامعهشناسی در سرزمینهای مختلف بهکار برده شده و میشود؛ مثل جامعهشناسی فرانسه، جامعهشناسی آلمان و جامعهشناسی آمریکا.
باید گفت که اگر این تعابیرِ مُخصَّص به چیزی فراتر از خاستگاه جغرافیایی خویش اشارت داشته باشند؛
مؤیدِ سویافتگی گفتمانی و موقعیتی آنهاست و نشانه نقص و خطاهای کم یا زیاد علمِ جامعهشناسی است در هر یک از آن جوامع.
اگر هم از خاصبودگی کاربردهای جامعهشناسی برخاسته باشد، مؤیدِ بومی بودنِ ذاتی این علم است که ما هم بدان اذعان داریم.
جامعهشناسی به مثابه علم، یک دانش عامِ فراموقعیتی است از حیث موضوع و مبانی و حجیت و روشها؛ و یک دانش بهشدت بومی است از حیث مسائل و راهحلها و کاربردها.
به همین رو تمام خلق و ابداعات نظری و نقد و بازنگریهای در آنها، در ایران و در هر جای دیگر عالَم باید در مسیر هرچه نزدیکتر ساختنِ آن به مسمای علم باشد، بیهیچ پسوند و پیشوندی و تنها در این صورت است که میتواند به واجدان و طالبان آن در کشف و تبیین و حل مسائل اجتماعی جوامع خویش کمک کند.
بر این اساس همِّ مؤمنانِ متعهد در ایران و در هر جای عالَم باید «ایدئولوژیزدایی» از علم و از علوم انسانی و اجتماعی باشد، نه «تغییر ایدئولوژی»؛ زیرا علمِ ناب، بهتر و بیشتر به تحقق اهداف دینی و ایدئولوژیک خدمت خواهد کرد تا علمِ سویافته.
این رأی کسی است که اولاً دین را ایدئولوژیک میداند و ثانیاً یک عنصر ضروری برای زندگی انسانی.
*استاد دانشگاه تربیت مدرس