به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ نشست «فلسفه علم کلام» هفته گذشته با حضور حجتالاسلام عبدالحسین خسروپناه، رییس موسسه حکمت و فلسفه ایران، حجتالاسلام عزالدین رضانژاد، رییس پژوهشکده علوم اسلامی المصطفی و حجتالاسلام سیدسجاد ایزدهی، عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، در مجمع عالی حکمت اسلامی قم برگزار شد.
حجتالاسلام خسروپناه فلسفه علم کلام را یکی از انواع فلسفههای مضاف به علوم دانست و گفت: فلسفه مضاف به علوم، علمی است که به بررسی پرسشهای بیرونی آن دانش، با روش تاریخی- منطقی پاسخ میدهد، مانند چیستی علم، کارکرد علم، روش و هدف علم و نسبت آن علم با سایر علوم و... . در گذشته مسائل بیرون علم را در رئوس ثمانیه بحث میکردند.
او مهمترین تفاوت فلسفه علم و رئوس ثمانیه را «روش» آنها دانست و افزود: در رئوس ثمانیه روش، «بیان و توضیح» مطالب است بدون اینکه استدلالی آورده شود اما در فلسفه علم، با روش بررسی تاریخ آن علم آغاز و سپس با روش منطقی، بحث را تحلیل میکنند. تاریخ هر علم ابزار روش شناختی فلسفه علم به شمار میرود. به عنوان مثال برای تعریف علم کلام، در ابتدا کلیت تعریف علم کلام را در بستر تاریخی علم کلام جستجو میکنیم. البته نباید فقط به تعاریف معهود و صریح علم کلام اکتفا شود بلکه با توجه به سبک متکلم در علم کلام، تلقی آن متکلم را از تعریف علم کلام به دست آوریم. بعد از روشن شدن سیر تطور تعریف علم کلام در تاریخ علم کلام، سپس تعریف مورد نظر را به صورت تحقیقی تحلیل کرده و ارائه میدهیم. مبادی بعیده علم کلام، مسائل فلسفه علم کلام هستند که شامل تعریف، روش، موضوع، اهداف و کاربردهای علم کلام میشوند. روش فلسفه علم کلام، تاریخی- منطقی است که اسم آن را نظریه یا روش «دیدهبانی» گذاشتهام.
خسروپناه دو مثال از مسائل فلسفه علم علم کلام زد و بیان کرد: در تاریخ علم کلام، متکلمان در دورهای برای علم کلام «موضوع» ذکر میکردند؛ مانند «مبدأ و معاد». تا اینکه در این دوره شهید مطهری علم کلام را دانش بلاموضوع دانست. در بررسی تاریخ وقتی تعریف علم کلام و موضوعات علم کلام را ملاحظه میکنیم، میبینیم که نمیتوانیم یک موضوع کل یا کلی برای علم کلام به دست آوریم. اگر نسبت مسائل علم را با موضوع علم، نسبت جزء و کل یا جزئی و کلی دانست، با این تلقی از موضوع، برای موضوعات مسائل علم کلام، نمیتوان موضوع واحدی به دست آورد و در این صورت دانش علم کلام، منطقاً بلاموضوع میشود. روش در این جا این گونه است که در ابتدا به صورت تاریخی، موضوع را بررسی کرده و در نهایت با تحلیل منطقی به نتیجه میرسیم.
مثال دیگر او این بود: سؤال اصلی رابطه علم کلام با سایر علوم، به دو سؤال فرعی تقسیم میشود: 1- تأثیر علم کلام بر علوم دیگر چیست؟ 2- تأثیر علوم دیگر بر علم کلام چیست؟ در سیر تاریخ علم کلام میبینیم که علم کلام بر دیگر علوم تأثیر گذاشته است؛ مانند مسئله حسن و قبح عقلی از کلام که بر علم اصول تأثیر گذاشته و بابی تحت عنوان ملازمات عقلیه در اصول ایجاد کرده است. مورد دیگر این ست که بخش مهمی از علوم انسانی به توصیف انسان مطلوب میپردازند که در توصیف انسان مطلوب، توحید، نبوت و… نقش مهمی دارند. این تأثیر مبانی علم کلام است در اسلامی سازی علوم انسانی. روش منطقی به ما یاد میدهد که چگونه از مبانی کلامی در اسلامی سازی علوم انسانی بهره بگیریم.
او درباره تاثیرگذاری سایر علوم بر علم کلام توضیح داد: بسیاری از علوم از جمله فلسفه و عرفان تأثیری زیادی بر علم کلام گذاشتهاند. از قرن هفتم تا دوران صفویه؛ یعنی از شیخ طوسی تا ملاصدرا، از مسائل فلسفه و عرفان در مباحث کلامی استفاده شده است و برخی مسائل عرفانی یا فلسفی بر علم کلام تأثیر مستقیم گذشته است؛ همچون مباحث فلسفی مورد قبول خواجه نصیر که بر چگونگی طرح مباحث کلامی تأثیر میگذارد. اما این گونه نبوده است که خواجه در تمام مسائل کلامی، مباحث فلسفی را دخیل کرده باشد. «قاعده لطف» را که فلاسفه قبول ندارند اما ایشان از قاعده لطف برای اثبات مطالب کلامی بهره میگیرد. در عرفان نیز سید حیدر آملی در کتاب «جامع الاسرار» و کتاب «اسرار الشریعه»، مسائل کلامی شیعه را حلوفصل میکند، مانند مسئله کلامی توحید که مبتنی بر وحدت وجود است.
در ادامه حجتالاسلام رضانژاد درباره جایگاه علم کلام گفت: علم کلام را فقه اکبر نامیدهاند، کسانی مانند میرداماد (شیعی) و تفتازانی (اهل سنت)، به صراحت از علم کلام به فقه اکبر یاد کردهاند و این به آن معناست که در میان تمام دانشها، علم کلام مهمترین جایگاه را دارد. زیرا موضوع علم کلام ذات و صفات حق تعالی است و بر اساس موضوع تمام علوم، موضوع علم کلام بر سایر موضوعات برتری دارد، بنابراین خود علم کلام هم جایگاه والاتری نسبت به سایر علوم دارد.
او درباره ارتباط کلام با سایر علوم گفت: تا دانش کلام نباشد، دانش فقهی در میان نخواهد بود. فقه در پی اثبات تکلیف مکلفان است اما تا مکلّف بودن انسان اثبات نشود، چگونه میتون برای او تکلیف تعیین کرد. این علم کلام است که مکلف بودن انسان را اثبات میکند. بحث ارتباط دانش کلام با اصول فقه و اخلاق و منطق نیز جدی است.
در ادامه حجتالاسلام ایزدهی علت نداشتن فقه حکومتی را این موضوع دانست که کلام به کمک فقه نیامده است و افزود: اگر بحث کلامی را بیاوریم و با این دامنه وارد فقه شویم، استنتاجهای ما در فقه متفاوت خواهد شد و رویکرد حاکم بر فقه اگر رویکرد کلامی باشد، رویکرد حداکثری خواهد شد. اگر فقه با مبانی برخاسته از کلام شکل بگیرد، نه تنها برای جامعه مؤمن و مؤمنانه بلکه برای جامعه انسانی، بیشتر مناسب است.
او با بیان اینکه کلام به زندگی روزمره مردم وارد نشده است گفت: در غرب مکاتب فلسفی در نازلترین سطوح زندگی مردم رواج یافتهاند اما در اینجا، متأسفانه مباحث کلامی به مباحث مبدأ و معاد خاتمه مییابند و وارد زندگی مردم نمیشوند. مثلاً بحث وحدث و کثرت در معماریها تأثیر داشته و خانهها و مساجد را گنبدیشکل میساختند. این دخالت توحید در معماری است اما توحید در سیاست راه نیافته است.
آیا نمیشود بحث وحدت و کثرت را در سیاست وارد کرد؟ به این صورت که یک قوه واحد باشد و سپس متکثر شود؟ لازم است تا امور عِلوی را به زندگی و سبک زندگی تبدیل کنیم؛ زیرا مباحث بسیاری از علم کلام وجود دارد که وارد عرصه زندگی نکردهایم.