البته در فاز اول همین که بپذیریم عموما خلق کالای ایرانی در این بستر اقتصادی بهطور سیستماتیک با کاهش ارزش خرید همزاد است؛ خودبهخود اولین دلایل ضرورت نیاز به این تعصب پدیدار میشود؛ چراکه بهطور طبیعی چنانچه یک کالای خارجی از ارزش خرید بیشتری نسبت به مشابه داخلی برخوردار باشد، انتخاب کالای ایرانی از سوی بازار مصرف نیاز به انگیزههایی فراتر از هزینه –فایدههای فاز اولی دارد. مصرفکننده باید ایمان به تحقق منافعی در لایههایی بالاتر از سطحی که معمولا در یک زیست روزمره برای وی ملموس است، داشته باشد.
خبرنامه دانشجویان ایران: سینا راد// کالای ایرانی در عرضه و تقاضا با موانع جدیای روبهرو است؛ نرخ سود در بازار پولی، عدم تثبیت نرخ ارز، کالای قاچاق، هرجومرج در بازار عرضه در اثر فقدان ناظر موثر، رکود و چندین و چند مورد ریز و درشت که درنهایت محصول ایرانی را با کاهش «ارزش خرید» بهخصوص در مواجهه با کالای قاچاق مواجه میکند. بیشک رفع همه این موانع در کوتاهمدت میسر نیست، اما از آنسو هم بدون تردید نظام باید جهت حمایت از کالای ایرانی در همه ارکان جهت سیاستگذاریها و سوگیری در عملکردها را برمبنای رفع این موانع تنظیم کند؛ امری که بیش از هرچیز مستلزم یک ایمان و باور عمومی در مسئولان است وگرنه چنانچه این لاجرم تبدیل به یک باور نشود، موضوع در حد تولید انبوهی از بیانیههای سیاسی و تبلیغاتی بیثمر متوقف خواهد ماند.
اینجا به چرایی و چگونگی اینکه در بسیاری از موارد این موانع، محصول ایرانی را با کاهش کیفیت و افزایش بهای تمامشده همراه ساخته و درنهایت کاهش ارزش خرید را رقم میزند، نمیپردازم؛ چراکه موضوع این نوشتار بر محوریت «ضرورت وجود یک تعصب» استوار است؛ تعصب در خرید محصول ایرانی.
البته در فاز اول همین که بپذیریم عموما خلق کالای ایرانی در این بستر اقتصادی بهطور سیستماتیک با کاهش ارزش خرید همزاد است؛ خودبهخود اولین دلایل ضرورت نیاز به این تعصب پدیدار میشود؛ چراکه بهطور طبیعی چنانچه یک کالای خارجی از ارزش خرید بیشتری نسبت به مشابه داخلی برخوردار باشد، انتخاب کالای ایرانی از سوی بازار مصرف نیاز به انگیزههایی فراتر از هزینه –فایدههای فاز اولی دارد. مصرفکننده باید ایمان به تحقق منافعی در لایههایی بالاتر از سطحی که معمولا در یک زیست روزمره برای وی ملموس است، داشته باشد.
اما آیا این انتهای ماجراست؟ متاسفانه خیر. به این مفهوم که حتی در مواردی تقاضا برای کالای داخلی با ارزش خرید برابر و حتی بیشتر از مشابه خارجی بازهم با اختلال مواجه است. بهطور مثال میدانید بسیاری از تولیدکنندگان ایرانی به این نتیجه رسیدهاند که محصولات خود را تحت یک برند خارجی وارد بازار کنند و اتفاقا از سوی بازار مصرف با استقبال هم مواجه میشوند؟ در اینجا اشاره به آن اقلام بیکیفیتی نیست که از ابتدا با نوع عرضه و نحوه قیمتگذاری، عرضهکننده تارگت خود را در بازار مشخص کرده است که البته همانجا نیز دلیل عرضه با این لیبلها، از همین رهگذر است، منظور آن کالایی است که بهعنوان کالای اورجینال در فروشگاههایی با برند خارجی به بخش برخوردارتر جامعه عرضه میشود، یا توجه کردهاید بسیاری از تولیدکنندگان ایرانی کاملا فونت فارسی را از روی محصولات خود حذف کردهاند؟ بخشی از آن قطعا به دلیل بیاعتمادی مصرفکننده به کالای داخلی است، اما نه همه آن. اما چرا؟
بخشی از جامعه که هر روز هم فربهتر میشود، کیفیت زندگی در غرب را بالاتر از آنچه هست و کیفیت زندگی خود را پایینتر از آنچه هست، میپندارد و این تلقی اولا صرفا محدود به آن بخشی نیست که با نظام زاویه ایدئولوژیک دارد، در ثانی صرفا معیشتی نیست؛ در آزادیهای اجتماعی، حاکمیت قانون و مدنیت، فرهنگ، میزان تحقق دموکراسی و... نیز دیده میشود.
سخن آن نیست که میان کیفیت زندگی در ایران و یک کشور توسعهیافته در برخی از زمینههای مذکور فاصلهای نیست؛ اما در همان حوزههایی هم که هست بهخصوص اقتصاد، به موازات هم دچار بزرگنمایی شدهایم و عدم توجه به جوانب امر، احساس بهشدت غلطی را در این بخش از جامعه پدید آورده است؛ جوانبی همچون توجه به اینکه اولا زیرساخت اقتصاد در غرب حاصل چپاول منابع سایر ملل، به قیمت جنگافروزی و کشتار و قحطی و فقر و گرسنگی و در یک کلام کندن پوست از سر سرخ و سیاه و سبز و زرد بوده است؛ در ثانی تصور کنید همین امروز دست و پای مثلا آمریکاییها از گوشه و کنار دنیا قطع شود و سیطرهشان بر کل عالم از طریق سازمانهای زیرمجموعه سازمانملل مختل، دلار از مبادلات حذف شود و پیمانهای دوجانبه و چندجانبه پولی میان کشورها بهقدر موثر برقرار. در چنین شرایطی چه از اقتصادشان باقی میماند؟ اقتصادی که همین امروز هم با 20 تریلیون دلار بدهی با فاصله، بدهکارترین اقتصاد دنیاست. بهعبارتی سهم هر آمریکایی از این مبلغ معادل 60 هزار دلار بدهی است. ثالثا آیا کیفیت و کمیت کار منابع انسانی ما با نیروی کار در کشورهای اروپای غربی یا آسیای شرقی برابر است؟ میزان مصرفمان از انرژی با آنها قابل مقایسه است؟
واکاوی چرایی و چگونگی خلق این تصور، مجالی جدا میطلبد؛ اما معرفت به غرب از دریچه هالیوود و بهطور کلی ابزار رسانه غربی همراه با بیعرضگیها و ناکارآمدی رسانههای داخلی، خودباختگی بخشی از جامعه نخبگان دانشگاهی مرعوب از پیشرفت تکنولوژیک در غرب، از عوامل خلق یک تصویر گلدرشت از غربند.
از طرفی آدرس غلطی که شیوه زندگی و مشاهده دارایی برخی مسئولان از وزیر و وکیل گرفته تا مثلا یک بخشدار در فلانجا از ابعاد و اندازه کل اقتصاد کشور به مردم میدهد و مشاهده بیربطی آن با میزان درآمد و داراییهایشان، آنها را نسبت به واقعیات کشور دچار سوءتفاهم میکند؛ مردم با این مقایسه همزمان، هم احساس کمبرخورداری نسبت به استحقاقشان میکنند و هم احساس بیعدالتی و فساد. همان مسئولانی که 40 سال پستها را دستگردان کردهاند و بزنگاه هر انتخاباتی در ارائه تصویری از یک خرابه، گوی سبقت را از هم میربایند، با وعده تحقق یک آرمانشهر، رای مردم را به دست میآورند و منطقا پس از انتخابات با عدم تغییر ملموس اوضاع، احساس افسردگی جدیدی را به ارمغان میآورند.
مصرفگرایی را بهگونهای بیتناسب با ابعاد اقتصادی کشور ترویج کردند که تعریف معیشت را نزد جامعه تغییر دادند؛ جامعهای که اقتصادش توان و تحمل این حجم از مطالبه برای مصرف را ندارد، به کلی درد معیشت پیدا میکند، حتی اگر معاشی بهمراتب بهتر از پدران خود داشته باشد و اینگونه احساس بدی نسبت به کیفیت زندگی خود پیدا میکند. وصف اینچنینی به هیچوجه بهمعنای نفی ناکارآمدیها نیست، ولی این جامعه نقایص و ناکارآمدیهایش را از این دریچه درشتتر میبیند.
معتقد نیستم «هنر نزد ایرانیان است و بس» ولی میتوانم دلیل آنکه وقتی تصویر هر حماقتی را با کپشن «فقط یه ایرانی میتونه...» در شبکههای اجتماعی دستبهدست کنیم و «بخندیم» را از همین زاویه فهم کنم.
تثبیت و رواج این تلقی با توابعی همچون درد خودباختگی در مواجهه با غرب همراه است و در این شرایط واکنش طبیعی، التیام با تشبث به استایلی از زندگی است که کمیت و کیفیت مصرف، ذائقه، تفریح و حتی اندیشه و دانش و رای و نظر و باور، بافت و رنگ و بو و برند او را داشته باشد که اگر دقیقا متاسفانه «او» نیست تا سرحد امکان بکوشد تا «از او» باشد... .
برای تولید و بازتولید روزافزون این غیرت و تعصب مقدس نسبت به محصول و تولید داخلی ابتدا باید با افتخار ایرانی باشیم و بدانیم و جار بزنیم اولا واقعا غرب آنی نیست که از دریچه رسانه میبینیم و ما هم آنی نیستیم که یکدم سلبریتی مینالد -که گویی اگر دمی این کوک ناکوک را تغییر دهد جماعت او را ابله میپندارند- و کمی بهجای شکوهها و نالههای پیدرپی از اوضاع، مسئولانه به ادای سهم خود در چرخه بهبود بپردازیم. همه ما به موازات تولیدکننده و مصرفکنندهایم؛ یکی در چرخه صنعت کالا تولید میکند، یکی اندیشه میسازد، دیگری رفتار سیاسی، یکی امنیت و دیگری آموزش و... با غیرت و تعصب در ارتقای کیفیت آنچه میسازیم بکوشیم و با تعصب، کالای ایرانی را انتخاب کنیم ولو با ارزش خرید پایینتر و اینگونه برای تولیدکننده متعهد داخلی، مزیت رقابتی ایجاد کنیم.
در آخر باید یادآور شوم هرگاه صحبت از حمایت از کالای داخلی است بهسرعت عدهای با یک تلقی لیبرالی با طرح اصل «مزیت نسبی» دال بر آنکه آنچه را تولید کن که باکیفیتتر و ارزانتر تولید میکنی و باقی را وارد کن، هرگونه تلاشی در این عرصه را باطل میدانند و حتی چنانچه جسارت بیان صریح آن را در بسیاری از موارد نداشته باشند، با هر آسمان و ریسمانی درنهایت خیلی شیک چیزی جز این نمیگویند. واقعیت آن است که برای توسعه صنعت و تولید و کشاورزی و... باید بهشدت به ظرفیتهای بومی توجه کرد، همانی که معمولا در چند دهه گذشته کمتر به آن عنایتی بوده است. حفظ محیطزیست و بهخصوص توجه به بحران آب و حمایت از صنایع بهگونهای که از راندمان قابلقبولی در صرف انرژیهای فسیلی بهرهمند باشند، از مواردی هستند که شاید حل و فصل آنها نسلی را پیر کند و گریزی هم از آن نیست و تصور میکنم همه در این امر اتفاق رای و قول دارند؛ اما فارغ از بحثهای اصولی که نهایتا حصول نتایج از آنها نیز بهمعنای توقف تولید نیست، عدهای منافعی در نظم فعلی دارند و احساس هر تغییر رویکردی احوالشان را دگرگون میکند و عدهای دیگر هم هر روز در حال ثبت رکوردهای جدید در جابهجایی مرزهای خودباختگی هستند.
این حضرات یا نمیدانند یا بهتر است بگویم نمیخواهند بدانند اولا غرب سالهاست کیک قدرت را بهگونهای تقسیم کرده که سهم کشوری مثل ایران حتی فارغ از نظام حاکم بر آن در مناسبات بینالمللی حتی پسماندی از آن هم نیست و این اصول اقتصادی به فرض صحت پیوستهای استراتژیک دارند که آنها را به سمع و نظر شریفشان نرساندهاند. در ثانی با این تلقی، شرایط اقتصادی ایران بهگونهای است که ما باید تا ابد صرفا نفت خام صادر کنیم و بنشینیم و بهاندازه منابع حاصل از آن همهچیز را وارد کنیم. جالب آنکه امروز خود آمریکاییها با این اصل به چالش خوردهاند و چه سادهانگارانه است تقلیل هر رویکردی از نظام آمریکا به رفتار مترسکی مضحک مثل ترامپ و تحلیل آن... .