به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران» به نقل از پارس ناز، جوان 24 ساله ای که به اتهام دستبرد مسلحانه به 5 بانک و موسسه مالی در مشهد دستگیر شده است پس ازآن که به سوالات قضایی و تخصصی قاضی حیدری «معاون دادستان مشهد» پاسخ داد، به تشریح ماجراهای زندگی اش پرداخت و هم منقلی هایش در لانه مجردی را عامل افتادن در گرداب جرم و بدبختی دانست
ودر حالیکه با شنیدن مجازات سنگین سرقت مسلحانه دستانش به لرزه افتاده بود، گفت: فکر میکردم سرقت مسلحانه فقط مجازات زندان دارد و پس از مدتی تحمل کیفر آزاد میشوم چرا که شنیده بودم سارق 3 بانک که به دزد سنگین وزن مشهور شده بود به تحمل 30 سال زندان محکوم شده است اما نمیدانستم که سلاح او قلابی بوده و شلیک هم نکرده است.
عملیات گسترده نیروهای ویژه علیه باندهای قاچاق انسانمن در کلاس سوم دبستان ترک تحصیل کردم چرا که هیچ علاقه ای به درس و مدرسه نداشتم پس ازآن در مغازه الکتریکی پدرم مشغول بکار شدم و زندگی آرامی داشتم تا اینکه به خاطر جراحی روده از خدمت سربازی معاف شدم و تصمیم گرفتم ازدواج کنم.
حدود 5 سال قبل روزی در کوی طلاب قدم می زدم که نگاه های یک دختر توجهم رابه خود جلب کرد. آن روز عدد تلفنم رابه او دادم و اینگونه روابط خیابانی من و آن دختر آغاز شد.آشنایی و ارتباط من با او حدود 3 سال طول کشید تا اینکه تصمیم گرفتم با همان دختر ازدواج کنم. اما وقتی به خواستگاری اش رفتم.
با پاسخ منفی پدر دختر رو به رو شدم. من که علاقه زیادی به آن دختر پیدا کرده بودم کوتاه نیامدم و بر خواسته ام پافشاری کردم. وقتی دیدم خانواده دختر همان گونه مخالف ازدواج ما هستند با طرح نقشه ای و به صورت پنهانی دختر مورد علاقه ام رابه منزل خودمان بردم ودر آن جا مخفی کردم.
این ماجرا حدود 4 روز به طول انجامید تا اینکه وقتی پدر دختر آبرویش را در دسترس خطر دید با این ازدواج موافقت کرد و حدود 2 سال قبل با برگزاری مراسم خواستگاری آن دختر رابه عقد خودم درآوردم.
از سوی دیگر هم مصرف تفریحی مواد مخدر را شروع کرده بودم ودر منزل پدرم آسان نبودم بهمین خاطر با 3 تن دیگر از دوستانم مشورت کردم و تصمیم گرفتیم یک خانه مجردی را در منطقه سیدی مشهد اجاره کنیم.
ازآن روز به بعد هر کدام از ما ماهیانه مبالغی را برای اجاره خانه می پرداختیم به طوریکه آن خانه به پاتوق مصرف مواد مخدر تبدیل شده بود. من علاوه بر اینکه در کار خرید و فروش موتورسیکلت بودم حدود 7 ماه قبل با یکی از دوستانم مغازه میوه فروشی باز کردیم.
به گزارش پارس ناز، این در حالی بود که پدر و مادرم از نظر مالی به من کمک نمیکردند و خانواده همسرم نیز باوجود آن که دل خوشی از من نداشتند در حال تهیه جهیزیه بودند تا اینکه تیرماه سال گذشته وقتی در پاتوق مجردی در حال مصرف مواد مخدر بودیم یکی از دوستانم پیشنهاد سرقت از بانک را مطرح کرد.
آن روز پیشنهاد وی را رد کردم، اما دوباره تحت تأثیر وسوسه های مسعود «متهم دیگر پرونده» قرار گرفتم چرا که او میگفت تو فقط با موتورسیکلت در بیرون از بانک منتظر باش و سرقت را من انجام میدهم. اینگونه بود که…