به این ترتیب دیگران هم اظهار تعجب میکنند و مینویسند: «با اینکه استاد در ابتدا عنوان کردند به دنبال صدای بم در ارکستر هستند اما در حال حاضر سازهایی را ارائه دادهاند که در محدوده سازهای اصلی ایرانی است.
خبرنامه دانشجویان ایران: محمد علیبیگی// برای راقم این سطور نوشتن از شجریان بههیچوجه آسان نیست، چراکه لااقل یک دهه (منتهی به 1390) را غالبا با صدای شجریان گذرانده است و شنونده حرفهای آثار او بوده است. این تعلقخاطر به شجریان به جایی رسیده بود که استاد ردیفم مرا از شنیدن صدای شجریان منع فرموده بود و بر آن بود که دلبستگی به روایت شجریان از ردیف، سیر آموزش «ردیف میرزاعبدا...» را با مشکل روبهرو میکند. بهرغم این ممنوعیت و بهرغم «حجیت استاد ردیف»، اما همچنان صدای شجریان ترک نمیشد. گذشته از این سابقه و این دلبستگی در سالهای نهچندان دور، اکنون نگارنده میخواهد با رجوعی دوباره به شجریان، تکلیف بخشی از گذشته را با خودش روشن کند و آنچه در مورد استاد بزرگ آواز میداند و میفهمد را روی کیبورد بریزد. خواننده احتمالی این سطور نیز میتواند در این تجربه یا این تسویه، همراه شود. تا نتیجه چه باشد. الله اعلم.
چرا شجریان
چرا شجریان اهمیت پیدا میکند و مورد احترام است؟ آیا جز به جهت تلاش و هنرمندی وی در آواز؟ آیا «موضعگیری سیاسی» یا «طبعآزمایی در ساختن ساز»، «شکستهنویسی و خطاطی» یا «روابط شخصی و اجتماعی» است که موجب اهمیت ایشان شده است؟ به عبارت دیگر آنچه شجریان را «شجریان» میکند، آیا غیر از آواز اوست؟ البته که خیر. شجریان خود میگوید: «کار من آواز خواندن است. وزن کار من روی آواز است و طرفدارانم هم بیشتر کسانی هستند که آواز مرا دوست دارند.» (مصاحبه با شبهای روشن در شبکه جامجم) «پس شجریان، شجریان آواز است» اما این توهم را نیز باید به کناری گذاشت که «شجریان سازساز یا شجریان اهل سیاست، بالکل شجریان دیگری است؛ غیر از شجریان آواز». نگارنده اینطور میفهمد (و در این نوشتار بهقدر وسع نشان خواهد داد) که استاد در همه زمینههایی که ورود کردهاند، کمابیش نظر واحدی دارند و همانطور وارد سیاست میشوند که فعالیت آوازی خود را پی گرفتهاند.
ممشای شجریان
اساتید موسیقی (تا آنجا که نگارنده میداند و شنیده است) بر آنند که شجریان محسنات آوازی پیش از خود را در آواز خود جمعآورده و به تالیفی میان آنها رسیده است و شأن آوازی او نیز از همینجاست. اما کار استاد شجریان دو خصیصه دیگر هم دارد که مدام (و هرچه به امروز نزدیکتر میشویم، با تاکید مضاعف) به آنها اشاره میکند: متعصب نبودن (قائل به پیشرفت بودن) و مردمی بودن.
ایشان خود گفته است:«من جامعهام را میشناسم. این جامعه با متعصبان کاری ندارد. راه خودش را میرود. من با جامعهام حرکت میکنم... موسیقی جامعهای که با سرعت زیاد پیش میرود، نمیتواند قاجاری باشد. متاسفم که بگویم بخشی از موسیقی امروز ما هم به موسیقی پامنقلی تبدیل شده است و دوست دارد در رخوت و آرامش به سر برد. این نوع موسیقی اکنون دیگر جوابگو نیست. جامعه امروز ما به حرکت و تحرک نیاز دارد. جوانهایی هم هستند که امروز موسیقی پرانرژی را دنبال میکنند. ضمن اینکه همین جوانی که با نوآوری موسیقی میسازد، سنتها را هم به خوبی میشناسد اما زمان به او اجازه نمیدهد که در سالهای قبل حرکت کند. به یقین جوانهای 30سال بعد هم سنتهای فعلی را تغییر میدهند و سنتهای جدید میسازند. ما نمیتوانیم روند تاریخی و فرهنگی و هنری جامعه را از آن بگیریم. این حق جامعه و جوانان است که همهچیز را خودش انتخاب کند. باید به این انتخابها احترام گذاشت. حالا عدهای بیایند و بگویند این راه فناست. خیر؛ این راه فنا نیست. این راه ارتقای بشر است که با سرعت دارد به زندگی خودش ادامه میدهد. وقتی فرم زندگی عوض میشود در پی آن روحیات هم تغییر مییابد. اینها چیزی است که کمتر به آن توجه میشود. وقتی سرعت زندگی بالا میرود، سرعت موسیقی هم باید بالا برود. فردی که با سرعت حرف میزند، موسیقیاش هم سرعت بالایی دارد. یا شخصی که یک خط در میان سخن میگوید، موسیقیای شبیه به حرف زدنش تولید میکند. من و برخیها که سنت 50 سال پیش را حفظ کردهایم، برای نسلهای آینده این کار را انجام دادهایم. این کار را کردهایم که از دل آن سنتهای جدید شکل بگیرد. پس موسیقی اصیل در هر زمانی، سنتی جدید برای خود تولید میکند» (مصاحبه با شرق، 18خرداد1390)
اگر فراست و تحلیلی در کار باشد، خواهیم دانست که این هردو (یعنی متعصب نبودن و مردمی بودن) یک چیزند، منتها به دو بیان. romantic formal progressivism. یعنی شجریان قائل به «پیشرفت» است و همواره از «یک گام به پیش» حمایت میکند اما نه با حساب و کتاب، نه با نظری عمیق و مبتنیبر عقلانیت و علم و مطالعه، بلکه اولا رمانتیک (که تا حدی لازمه وضع هنری امروز ماست) و ثانیا فرمال (یعنی صوری و قالبی و ظاهری). این البته برای هنرمند عیب محسوب نمیشود بلکه هنر لزوما نباید تابع عقل و علم باشد. این مطلب را در هر سه ساحت هنری، سیاسی و زندگی شخصی و مراودات دوستانه شجریان میتوان ملاحظه کرد ولی این نگارنده به جهت حفظ حرمت و جایگاه ایشان، بیشتر به وجه هنری وی میپردازد و از دو دیگر، جز اشارهای نمیآورد.
در اجرای آواز استاد
شجریان در دوره فعالیت با اساتید حسین علیزاده و کیهان کلهر و همایون، بر آن است که اصل کار او روی آواز است و طرفدارانش هم بیشتر، طرفداران آواز او هستند. در این آوازخواندن هم یا باید با یک آدم قدر (لطفی و علیزاده را مثال میآورد) کار کند که در این نحوه کار، تمرکز روی آواز و جواب آواز است؛ یا اینکه دو ساز و یک تنبک در کار باشد تا سوال و جواب دو ساز هم به کار اضافه شود. اما شجریان با کنسرت و تعداد زیاد ساز مخالف است و آن را مناسب آواز نمیداند چون احوال افراد از هم فاصله میگیرد و کم پیش میآید که بتوانند با هم میزان شوند و هرچه تعداد نوازنده بیشتر شود، این هماهنگی دشوارتر خواهد شد. شجریان میافزاید که در آواز درست نیست که سی نوازنده بیکار بنشینند و یکی با خواننده جواب آواز بدهد. به این ترتیب تا شجریان میخواهد آواز بخواند و نه تصنیف، بهتر است ارکستر در کار نباشد و تعداد نوازندهها کم باشد و میگوید: «من تصنیفخوان نیستم، کار من آواز خواندن است. منتها در ارکستر همهاش باید تصنیف بخوانی.»(مصاحبه با شبکه جامجم)
چنانکه آمد، شجریان با تلقی رمانتیک با سایرین و نیز با سیاست و اجتماع برخورد میکند. وی در باب فعالیت هنری خود چنین میگوید:«معتقدم دو نفر که با هم کار میکنیم باید همدیگر را عاشقانه دوست داشته باشیم. [با] کوچکترین کدورتی، من نمیتوانم بخوانم. من کارم صرفا کار احساسی است و با افرادی که دارم کار میکنم، باید دوستشان داشته باشم. به مجرد اینکه کوچکترین مسالهای پیش میآید (اغلب هم من مقصرم چون آدم سختگیر و بدقلقیام و اعتقادات و سختگیریهایی در کار دارم؛ مساله این است و بیشتر من خودم را کنار میکشم) باز میروم آدمهایی پیدا میکنم که این زمان دوستشان دارم و در کنارشان زندگی میکنم. یک چیزی که پیش میآید خیلی زود قهر میکنم. به قول یکی که میگفت شجریان خیلی زود قهر میکند. عادت کردم، خیلی زود قهر میکنم و راهم را عوض میکنم.» (همان)
اما شجریان به این حرفها هم پایبند نیست (و لازمه رمانتیک بودن هم همین است) و با پایان همکاری با کلهر، علیزاده و همایون، به سراغ گروه پرنوازنده شهناز میرود و تمام دلیلهایی که میآورد را رها میکند:«در ایران دوست داشتند ما تعداد افرادمان بیشتر باشد. در برنامههای خارج از کشور کار با گروه بزرگ امکان نداشت، چون مخارج سفر طوری بود که اصلا نمیتوانستیم برویم. در داخل هم من با گروههای هفت، هشت نفری روی صحنه رفته بودم. تا اینکه چندی پیش به این نتیجه رسیدم که با وجود آقای درخشانی که سالهاست با هم دوست هستیم - و ایشان خیلی علاقه به ارکستر بزرگ ایرانی دارد- گروه شهناز را تشکیل بدهیم. ایشان پیشنهاد داد که با حمایت شما یک ارکستر بزرگ تشکیل دهیم که خیلی حرفها میتوانیم داشته باشیم. تعدادی جوانهای خیلی خوب هستند که باید مطرح شوند. دیدم پیشنهاد خوبی است. سالهاست که من به این موضوع فکر میکنم. این بود که رفتیم به این سمت که دوستانی را انتخاب کنیم که از هر جهت شایستگی داشته باشند... .» (مصاحبه با روزنامه اعتماد، 23مهر1387)
به این ترتیب به دلایل و براهین و عقلانیت هنرمند، چندان التفاتی نباید داشت، بلکه اینها همه در خدمت احساسات بوده و احساسات مبنا و ملاک است. (که البته متغیر است.)
یک نکته دیگر هم در همکاری شجریان با گروه شهناز روشن میشود و آن اهمیت مردم است که شجریان مدام آن را تذکر میدهد. شجریان در پاسخ به خبرنگاری که میپرسد: «یعنی نوازندگان گروه شهناز شما را راضی کردند؟» چنین میگوید: «بله. واقعا مرا راضی کردند. نه از نظر جواب آواز. برای جواب آواز هنوز خیلی کار دارند. من به هر حال باید رعایت حال آنها را روی صحنه بکنم. هر کاری را روی صحنه نمیتوانم انجام بدهم. برای اینکه از قرارهایی که با هم گذاشتیم عدول نکنیم و اینها هم بتوانند با من روی صحنه بیایند. من الان 50 سال است آواز میخوانم. یک نوازنده جوان که هفت، هشت، 10 سال است ساز میزند نمیتواند جواب آواز من را به راحتی بدهد. با حال و هوای من هنوز نمیتواند بیاید... بله، این موضوع هست. اما در کار گروهنوازیشان خیلی خوب هستند. وقت گذاشتند و تمرین کردند، همه هوش خیلی خوبی دارند، همه تحصیلکردهاند که در کارگروهی مهم است. اینها استادان آینده هستند. ما باید اینها را معرفی کنیم، برای آنها انگیزه ایجاد کنیم که مبادا دچار سرخوردگی شوند. همینها در آینده موسیقی ما را نگه میدارند. اگر سرخورده شوند، میروند سراغ کار دیگری. برای همین است که من به جوانها بها میدهم، برای کارشان ارزش قائل میشوم... .» (مصاحبه با روزنامه اعتماد، 23مهر1387)
حال آن مردم سختپسند که هر کاری را نمیپسندیدند، چه باید بکنند و اهمیت و شأن ایشان چه میشود؟ استاد اینطور پاسخ میدهند: «مردم هم باید بپذیرند که یک جوان تازهکار نمیتواند جواب آواز مرا آنطور که آنها میخواهند بدهند و آن چیزی را که قبلا در کار من و استادان میدیدند، توقع نداشته باشند. به این هم توجه کنند که این گروه چقدر با هم هماهنگ است و چقدر خوب کار میکند. اینها را ببینند و رویش فکر کنند. به مرور زمان اینها هم به آنجایی میرسند که بتوانند خوب جواب آواز بدهند... .» (همان)
اما مگر این شجریان نبود که به شاگردانش اجازه کار نمیداد تا آنکه به وضع مطلوب و ایدهآل برسند؟ مگر علی جهاندار نبود که حتی مدتی کار آواز را کنار گذاشت؟ شجریان حتی در کاور آلبوم «صبح مشتاقان» خطاب به جهاندار گفته بود که مردم ایران بسیار سختپسند هستند و هر آوازی را نمیپسندند. جالب است که مدتی بعد، جهاندار برای چندسالی دست از آواز کشید. یا مگر ایرج بسطامی نبود که مدتها اجازه خواندن از استاد نیافت تا آنکه صدایش سوپرانو شد؟ پس آیا دلیل و استدلال و مبنایی در رفتار شجریان با شاگردان سابق و میدان دادن وی به نوازندگان گروه شهناز بوده و هست؟ نگارنده این مطلب را هم قرینه دیگری بر وضع رمانتیک استاد شجریان میگیرد. البته در همین اظهارات مبنیبر «میدان دادن به اساتید آینده» هم، نگاه شجریان ناظر به پیشرفت قالبی و progress است.
در سازسازی استاد
در قدیم و در سابقه تاریخی ما، همواره حکیمانی متضلع و همهفنحریف حضور داشتند که میان علوم و دانشهای مختلف، به تالیف و هماهنگی دست مییافتند؛ از طب و موسیقی و ریاضیات تا فلسفه و طبیعیات. اما با پیدایی پراکندگی در علوم و معارف، جمع و تالیف دانشهای مختلف دشوار شده و به عبارتی، دوره علامگی به سر آمد. با این حال طبعآزمایی در فنون مختلف، همچنان ممکن است، خصوصا اگر از وجهی (مثلا از نظر شنیدن صدا) تجربهای طولانی در کار باشد، میتوان ساختن ساز را هم کاری مربوط به استاد آواز دانست. شجریان خود در باب سازسازیاش چنین گفته است: «50 سال است که من بیش از هر موزیسین دیگری با صدا زندگی میکنم. دقیقتر اگر بگویم 68 سال است که با صدا زندگی میکنم یعنی از سه سالگی. در این مورد مدعی هستم. هیچکس به اندازه من صدا را نمیشناسد. چون من با صدا زندگی کردهام. با صدا میخوابم و با صدا بیدار میشوم. هیچ موزیسینی، نه از نظر سنی و نه از نظر وسعت کار به اندازه من با صدا آشنایی ندارد. این رنگهای جدید در کنار رنگهای قدیمی برای موسیقی ما ضروری است. ما به آنها و کاربردشان نیاز داریم تا بتوانیم در ارکسترهایمان به صدای جدیدی برسیم.» (مصاحبه با شرق، 18خرداد1390)
استاد حتی در میزگردی در باب ابداع در سازسازی، در تالار بتهون خانه هنرمندان، اینطور گفتهاند که: «من 45 سال در صحنه و استودیو بودهام؛ فکر نمیکنم هیچکدام شما این کار را کرده باشید. نیازی را که من احساس میکنم، فکر نمیکنم هیچکدام شما احساس کرده باشید.»
سایر استادان البته با سازسازی شجریان چندان موافقتی نشان ندادند. لطفی در بولتن داخلی آوای شیدا نوشت که این نحو سازسازی، ناظر به تزئین ساز است و علیزاده گفت که «با تغییر شکل ظاهری سازها اتفاق تازهای در موسیقی نمیافتد. مخاطب عام جذب شکل و شمایل این ساز میشود و تحت تاثیر شکل ساز قرار میگیرد.»
البته استاد شجریان در سال 88 در باب سازسازیشان گفته بودند که: «من تحقیق میکنم و سازفروش نیستم.»
اما پس از آن و در مصاحبه با «شرق»، چنین میگویند:«کارگاه ما همین حالا هم استعداد این را دارد که سازها را به تولید انبوه برساند. در حد امکانات میتوانیم به کمک یک سازساز خوب و چند همکار و البته با نظارت خودم سفارش ساخت بگیریم. در حد نیاز میتوانیم پاسخگو باشیم. البته باید نظارت بیشتری هم صورت گیرد. بالاخره مهر شجریان بر سازها میخورد و اعتبارش هم باید حفظ شود.» (گفتوگوی استاد با روزنامه «شرق»، 18خرداد1390)
و در به پاسخ خبرنگار که میپرسد: «آیا برای نظارت زمان کافی در اختیار دارید؟» میگوید: «بالاخره اگر هم نداشته باشم، باید وقت بگذارم. اگر تعداد زیاد بخواهند در عرض دو تا سه ماه میتوانیم بسازیم و عرضه کنیم.» (همان)
به این ترتیب دیگران هم اظهار تعجب میکنند و مینویسند: «با اینکه استاد در ابتدا عنوان کردند به دنبال صدای بم در ارکستر هستند اما در حال حاضر سازهایی را ارائه دادهاند که در محدوده سازهای اصلی ایرانی است. در ابتدای ورود به این حیطه صحبت از نیاز موسیقی به سازهای جدید بود و بهعنوان یک کار فرهنگی وارد این حیطه شدید اما حالا صحبت از تاسیس کارگاه بزرگ در هشتگرد و ساخت ساز و فروش آن و... به میان آمده، آیا این دو با یکدیگر تضاد ندارد؟» (ابوالحسن مختاباد: زان یار دلنوازم شکریست با شکایت، روزنامه «شرق»، 18خرداد1390)
شجریان سیاسی
فهم نگارنده همینقدر میرسد که شجریان اولا رمانتیک است؛ ثانیا نظر صوری و قالبی دارد. اگر از پیشرفت و ترقی و سنتهای جدید هم میگوید، نگاهش همچنان قالبی است. این نگاه قالبی البته از درویشخان و وزیری شروع شده است و منحصر در شجریان نیست. اما جالب است که این نگاه، در ابداع و نوآوری توفیق چندانی کسب نکرده است. شجریان نیز خود به این امر واقف بوده و مدتها پیش چنین گفته است:
«خیلی بیحوصله و کمانگیزه شدهام در کارهایم. [خبرنگار: چرا استاد؟] خسته شدهام دیگر... خسته شدهام... ما مقابل خواست و توقع مردم هیچکاری نتوانستیم بکنیم. واقعا هیچکاری نتوانستیم بکنیم ولی از این طرف رمق ما گرفته میشود دیگر...» (مصاحبه با شبکه جامجم)
البته این عبارات نفی و انکار هنر شجریان در اجرای آثار گذشته نیست. ابداع در موسیقی جایگاهی دیگر دارد و خصوصا موسیقی سنتی ایرانی، میتواند با بازجستن آثار فراموششدهاش، به سرچشمههای جدیتری برای ابداع دست یابد. جدیتر از آکروباسی و آکروباتبازی علینقی وزیری (به قول خود او) و همانطور که با انقلاب، تلاشهایی در این جهت صورت گرفت.
چنانکه آمد، فعالیت سیاسی و اجتماعی شجریان نیز با کار هنری او در «آواز» و در «سازسازی» مطابقت دارد. اصلا مگر قرار است که هنرمند، لزوما مرد سیاسی هم باشد؟ آیا تجربه رای دادن طبق سلیقه هنرمندان، امروز بیش از گذشته روشن نیست؟ بههرحال برای آنکه ببینید آیا شجریان در سیاست همینطور بوده است یا نه، میتوانید شواهدی را که مستند «شجریان؛ از سپیده تا فریاد» ارائه میدهد هم ملاحظه بفرمایید.