به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ روز سه شنبه چهاردهمین نشست از سلسله جلسات "تدبر در قرآن" با حضور حجتالاسلام محمدیان در مهدیه نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها برگزار شد.
مشروح سخنان حجتالاسلام محمد محمدیان در چهاردهمین جلسه تدبر در قرآن پیرامون آیه شریف:
شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِکَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ﴿۱۸﴾
خدا که همواره به عدل قیام دارد گواهى مىدهد که جز او هیچ معبودى نیست و فرشتگان [او] و دانشوران [نیز گواهى مىدهند که] جز او که توانا و حکیم است هیچ معبودى نیست (۱۸)
آیه ۱۸ سوره مبارکه آل عمران بدین شرح است:
آیه میفرماید «خداوند شهادت میدهد»، ما هم شهادت میدهیم (در اذان و اقامه و نماز)، اما شهادتی که ما میدهیم چه نسبتی با شهادت خدا دارد؟ منشأ این شهادت کجاست؟ منشأ این شهادت خداست. اوست که دارد شهادت میدهد و ما داریم مظهر این شهادت میشویم و این شهادت بر زبان ما هم جاری میشود. یکی از مصادیق اکرام انسان توسط خداوند، همین است که انسان هم شهادتی که خداوند داده است را میدهد.
شهادت یعنی انسان یک واقعیتی را خودش دیده است، حال میآید و آن را بیان میکند. اگر کسی دیگر دیده و به من بگوید و من هم بازگو کنم، این شهادت نیست، نقل است. در شهادت، عدالت شرط است. خداوند هم اینجا فرمود: «شهد الله قائما بالقسط» یعنی خدایی دارد شهادت میدهد که خودش عادل است. در ساحت خداوند تصور ظلم را هم نمیشود کرد. چنین خدای عادلی دارد در این آیه شهادت میدهد که «لا اله الا هو».
علت اینکه «ملائکه» و «اولوالعلم» هم بیان شدهاند، اهمیت این دو است. ملائکه با تمام وجود به شهود رسیدهاند. ملائکه در همه جای عالم هستند و به این شهود رسیدهاند که غیر از خداوند خدایی وجود ندارد. اولوالعلم نیز چنیناند. مصداق اعلای اولوالعلم اهل بیت(ع) اند. ولی اگر کسی از علم واقعی بهرهمند باشد، قطعا او هم شهادت خواهد داد «لا اله الا هو». این ثمره علم است. اما درباره اینکه این شهادت قولی است یا فعلی، باید گفت: قرآن قول خداوند است و این آیه شهادت قولی توسط خداوند را با صراحت بیان کرده است، اما تمام افعال و اعمال و صفات خدا هم این «لا اله الا هو» را بیان میکند.
اگر کسی نگاهی در این عالم کند و به افعال خداوند توجه کند، بدون تردید به این میرسد که محال است این عالم از دو منشأ باشد، چراکه همه چیز با هم هماهنگ است. البته ممکن است گاهی انسان دچار یک کوتهبینی بشود و این مسئله را درک نکند. مثل مورچهای که به خاطر دید کوتاهش، ابیات زیبای نوشته شده بر روی یک کاغذ را فقط به شکل یک سری خطوط و منحنیهای نامفهوم میبیند و چیزی از آن را نمیفهمد.
علامه فیض کتابی دارد به نام «محجة البیضا» و در آنجا مثالی را بیان کرده است. میگوید فردی کاغذی را که سفید بود نگاه کرد. بعد از مدتی وقتی دوباره آن را دید، دید این کاغذ با نوشتههای رویش سیاه شده است. به کاغذ گفت چه چیزی باعث شده صفحه سفیدت اینطور سیاه شود. کاغذ گفت: تقصیر مرکب است. مرکب چهره مرا سیاه کرد. پرسشگر به سراغ مرکب رفت و گفت چرا این کاغذ را سیاه کردی؟ مرکب نیز تقصیر را به گردن قلم انداخت. پرسشگر به سراغ قلم رفت. او نیز تقصیر را بر گردن دستی انداخت که با این قلم نوشته بود. پرسشگر به سراغ دست رفت. دست نیز خود را پاره گوشتی دانست و تقصیر را بر گردن قدرتی انداخت که او را تسخیر کرده و او را به نوشتن واداشته بود. پرسشگر به سراغ قدرت رفت. قدرت نیز اراده را مقصر کرد. اراده هم دل، عقل و علمی را مقصر دانست که او را به این کار واداشته بودند و در آخر علم هم قلمی را مقصر دانست که او را برصفحه دل نگاشته بود (منظور از قلمی که علم آن را مقصر دانست، قلم عالم ملکوت است). البته این مثال ادامه دارد و مفصل است.
این مثال برای این بود که انسان را متوجه سلسلهها میکند. اما این سلسلهها منافاتی با اراده و اختیار انسان ندارند. اگر انسان به یکباره میبیند در شب قدر حال خوبی پیدا میکند، اتفاقی نیست. هزاران ملائکه زحمت کشیدهاند تا انسان به آن حال خوش برسد. یا جرقهای که گاهی در ذهن انسان میخورد نیز خودبهخود نیست.
میلیونها انسان دیده بودند که سیب از بالا به پایین میافتد، اما جرقه اینکه نیرویی به نام جاذبه سیب را پایین میکشد در ذهن یک نفر خورد. این جرقه خوردن در ذهن، مقدمات فراوانی را طی کرده تا در یک لحظه در ذهن ایجاد شود. اسباب و عللی وجود داشته است.
توحید همین است که بدانیم اسباب و علل وجود دارد ولی در آنها متوقف نمانیم. آبی که درون شیرِ آب خانه است، مسیر و مراحلی طولانی را پشتسر گذاشته تا به دست ما برسد. اما خداوند با وجود تمام این اسباب از رگ گردن به انسان نزدیکتر است.