تاثیرپذیری از اندیشههای چپ در ایران از آن دست مسائلی است که هنوز برخی زوایای آن به خوبی روشن نشده است. این تاثیرپذیری آنچنان عمیق بوده که ردپای چپگرایی را تا درون حوزههای مختلف فکر دینی نیز میتوان دنبال کرد. احتمالا جاذبههای درونی مارکسیسم و سوسیالیسم به دلیل ظاهر انقلابی و نحوهای رادیکالیسم، از مهمترین عوامل گرایش به چپ در اندیشمندان مذهبی و روشنفکران دینی در دهههای قبل از انقلاب اسلامی بود که گاهی با تلفیقی از برخی جنبههای مارکسیسم با اسلام، سعی داشتند شیعه را مکتبی انقلابی و مبارز معرفی کنند و به این ترتیب بر جذابیت فکر دینی بیفزایند.
به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ در واقع و مبتنیبر واقعیات موجود، این روشنفکران مذهبی بودند که نخستینبار واسطه انتقال مفاهیم چپ به حوزه دیانت شدند. ازجمله مهمترین و تاثیرگذارترین روشنفکران در این زمینه، علی شریعتی بود که در دهه 60 میلادی و مصادف با رواج خوانشی نو از ایدئولوژیهای چپ، در اروپا و در فرانسه تحصیل میکرد؛ درست در همان مقطعی که مبارزات ضدامپریالیستی توسط جنبش دانشجویی جانی تازه گرفت.
حضور شریعتی در اروپا زمینه آشنایی او با اندیشمندان غربی نظیر مارکس، گورویچ، لویی ماسینیون، فرانتس فانون، سارتر و... را فراهم کرد که مواجهه با اندیشه آنها تاثیر مهمی در شکلگیری نظام معرفتی او داشت؛ عمیقتر و گستردهتر از تحصیلات آکادمیک او. آنچنانکه در جایجای آثار او ردپای نظریات اندیشمندان غربی نظیر جبر تاریخی مارکس و اختیارگرایی سارتر مشهود است، اگرچه گاهی شدیدا آنها را محکوم میکند(!) و این تناقض احتمالا ناشی از خاستگاه دینی و تعلق او به تفکر اسلامی و شیعی است. به هر روی با وجود همه نفی و اثباتها، تاثیر ژرف اندیشههای دکتر شریعتی در شکلگیری آگاهی اجتماعی علیه استکبار و استعمار زمان، انکارکردنی نیست و نگارنده نیز همین موضوع را بهانهای قرار داده است تا به بررسی یکی از آثار خواندنی این متفکر دغدغهمند و تاثیرگذار انقلاب اسلامی بپردازد.
«خودسازی انقلابی» عنوان مجلد دوم مجموعه آثار دکتر شریعتی است که در 264 صفحه به چاپ رسیده است. این کتاب مجموعهای است از چند متن مکتوب و سخنرانی، از شریعتی که یکی از آنها با همین عنوان یعنی «خودسازی انقلابی» در فصل هشتم کتاب آمده است. فصلی که با این عبارت آغاز میشود: «این متن را برادر در تابستان سال 1355 برای جمعی از برادران مجاهدش نوشته است» (شریعتی، علی، خودسازی انقلابی؛ ص133)
سرآغاز «خودسازی انقلابی» یک سوال است که اسوه و نمونه یک انسان «خودساخته انقلابی» نیز در ضمن همین سوال معرفی میشود: «چگونه از خویش یک انسان علیگونه انقلابی بسازیم؟» (همان) این سوال یعنی در نظر شریعتی میزان و معیار «علی علیهالسلام» است. کسی که به عقیده او «حساستر از مزدک و انقلابیتر از مارکس زندگی کرد.» (همان، ص148) اگرچه شریعتی در کلیت متن به معیار بودن «علی» پایبند است و با وجود «علی»، روشنفکر مسلمان را از ترکیب مصنوعی شخصیتهای متعدد برای داشتن یک «امام» بینیاز میبیند اما همانطور که پیشتر ذکر شد، به دلیل عدمانسجام در بنیانهای نظری، میبینیم که در بسیاری موارد، معارف دینی به نفع «مفاهیم مد روز» مصادره شده و درمیآمیزد و برای طرح نظریه «خودسازی» حتی الفاظ را از ایدئولوژیهای دیگر به عاریت میگیرد.
بهطور کلی «خودسازی انقلابی» جوابی نسبتا مفصل به 6 سوال اساسی است که درنهایت هدف از آن ارائه برداشتی از اسلام شیعی بهعنوان مکتبی «محرک» و «مولد» است به جای ماده تخدیری که «کلب آستان امام» (همان، ص191) میپرورد. با این مقدمه، آنچه میخوانید جوابهای شریعتی است به پنج سوال ما از «خودسازی انقلابی»:
1) معنای خودسازی چیست؟
شریعتی قبل از بیان خود درمورد خودسازی ابتدا «خودسازی صوفیانه» و «خودسازی مارکسیستی» را نکوهش میکند. او اساس «خودسازی صوفیانه» را خیالی ذهنی، موروثی و فرقهای میداند و «خودسازی انقلابی» را فرای «خودسازی مارکسیستی که عبارت است از وسیلهای برای آمادگی شرکت در یک حرکت سیاسی زمان» (همان، ص134) توصیف میکند. در نظر او خودسازی عبارت است از «خویش را انقلابی بار آوردن بهعنوان یک اصل و یک اصالت و یک هدف، یعنی به جوهر وجودی خود تکامل بخشیدن.» (همان، ص135) و این میسر نمیشود مگر با شرکت در سرنوشت مردم.
2) اساسا لازمه تصمیم برای خودسازی چیست؟
در نظر دکتر شریعتی تصمیم به خودسازی لازمهاش پذیرش سه اصل است (همان، ص135): اولا پذیرش این امر که انسان در مسیر تاریخی و تغییر مسیر اجتماعی خویش نقش دارد. به زعم ایشان از این اعتراف نفی جبر علمی تاریخ لازم نمیآید -این را از آن روی تاکید میکند که خود معتقد به نحوهای جبر علمی تاریخ است- بلکه مقصود از آن «اعتقاد به آگاهی و اراده انسان و تلقی آن بهعنوان یک علت در مسیر جبر علمی تاریخ است» (همان، ص135) اینکه وفاداری به یک انقلاب اجتماعی لازمهاش حرکت از وضع «خویشتن موروثی سنتی غریزی» است به وضع «خویشتن خودساخته ایدئولوژیک» اصل دوم از اصول سهگانه است. (همان، ص136) و سومین اصل اعتقاد به این است که «انسان همیشه و مطلقا زاییده و پرورده محیط نیست» (همان، ص136) این محیط اعم است از محیط طبیعی، جغرافیایی، تاریخی، اجتماعی، طبقاتی و ژنتیکی.
او معتقد است که انسان میتواند در کنار سایر عوامل محیطی در ساختمان خود سهیم شود و این نکته را هم یادآور میشود که ما در این اعتقاد نباید به ورطه ایدهآلیسم و رمانتیسم فلسفی و عرفانی که اتوپیاسازان از آن سخن میگویند، بیفتیم. زیرا «خودسازی همچون جامعهسازی و طبیعتسازی، یک واقعیت علمی، عینی و در عین حال یک رسالت انسانی است و انسان به میزانی که ارادهاش را با خودآگاهی و دانش مادی و طبیعی بسیج میکند، میتواند خود را بر مسیر مادی و علمی تاریخ مسلط سازد.» (همان، ص137)
3) هدف از خودسازی چیست؟
آنچه به خودسازی معنا میبخشد «ایدئولوژی» است. مساله خودسازی برای شریعتی همواره پس از تعیین ایدئولوژی مطرح میشود و از نظر او ایدئولوژی عبارت از «بینش و آگاهی ویژهای است که انسان نسبت به خود، جایگاه طبقاتی، پایگاه اجتماعی، وضع ملی، تقدیر جهانی و تاریخیِ خود و گروه اجتماعیای که بدان وابسته است، دارد و آن را توجیه میکند و براساس آن، مسئولیتها و راهحلها و جهتیابیها و موضعگیریها و آرمانهای خاص و قضاوتهای خاصی پیدا مینماید و در نتیجه، به اخلاق، رفتار و سیستم ارزشهای ویژهای معتقد میشود.» (شریعتی، علی، مجموعه آثار، ج ۱۶: اسلامشناسی، تهران: قلم، ۱۳۷۹، ص۲۸-۲۹)
شریعتی همچنین متذکر میشود که باید در مسیر خودسازی مراقب «از خود بیگانگی» باشیم. از نظر او «تقلید» آفت از خودبیگانگی یک روشنفکر است که او را یا در زندان «سنت» یا در زندان «قطع تعلق تام و تمام از سنت» حبس خواهد کرد. او برای واکسینه شدن در برابر این آفت «کشف خود و ایمان به ظرفیتهای انسانی خویشتن» را تجویز میکند. (خودسازی انقلابی، ص142)
4) وجوه اساسی ایدئولوژی ما کدامند؟
شریعتی اساس انتخاب ایدئولوژی را حرکت زمان-تاریخ- یا به عبارتی «مسیر تکاملی نوعی انسان» معرفی میکند. او در جواب این سوال که «مسیر تکاملی نوعی انسان کدام است؟» سه وجه از وجوه متعدد نوع انسان را انتخاب میکند و حرکت تاریخ را به سوی تجلی هرچه بیشتر این سه وجه ارزیابی میکند. وجه اول «احساس عرفانی» است که به زعم او رابطه مرموزی است که انسان با خود و سایر امور دارد و «آن کوشش وجودی که انسان را به سوی ارزشهای متعالی جهت میبخشد.» (همان، ص143)
دومین وجه از این مسیر، «تکامل آدمی» است. شریعتی تاکید میکند که منظور از آدمی نازپروردگان هر جامعه نیستند، بلکه مقصود از آدمی توده و آحاد رنجکشیده مردمند. زیرا نازپروردگان «جوشهای صورت جامعه بشری هستند.» (همان، ص145) و نهایتا وجه سوم مسیر تکاملی نوعی انسان «آزادی» است. آزادی از «طبیعت» با علوم طبیعی و تکنولوژی، آزادی از «جبر تاریخ» به وسیله کشف قوانین تاریخ، آزادی از «نظام طبقاتی و اجتماعی» به وسیله ایدئولوژیهای اجتماعی و آزادی از «خویشتن» به وسیله... .
در نگاه علی شریعتی روشنفکر اروپایی اگر میخواهد ایدئولوژی خود را بر حرکت کلی تاریخ بنا کند و از همه زندانها رها شود، به ناچار باید در هر یک از وجوه سهگانه به ترتیب به پاسکال، مارکس و سارتر بیندیشد و روشنفکر شرقی به بودا، حلاج و مزدک. و یک روشنفکر اگر مسلمان و شیعه است نیازی به اینها ندارد، بلکه امام و اسوه او تنها «علی» است. زیرا به عقیده شریعتی «در عشق و احساس عرفانی، حلاج خاکستر سردی از آتشفشان وجود اوست» (همان، ص150) «و در انقلابیگری انقلابیتر از مارکس است» (همان، ص148) و «در حرمت به آزادی و آزادگی تا بدانجا است که در اوج قدرت، کوچکترین فشاری بر کسی وارد نساخت.» (همان، ص149)
در اینجا شریعتی قبل از ورود به بحث بعدی مسالهای را بهعنوان هشدار مطرح میکند. او میگوید این سه وجه از مسیر تکاملی نوعی انسان، سه نهرند که از وجود انسان منشعب شدهاند و جدایی اینها فاجعه بزرگ تاریخی است و نمودار تجزیه انسان. او معتقد است که این تفکر را به بشریت تحمیل کردهاند که این سه وجه انسان با هم مغایرند. در حالی که به واقع تحقق هر یک از این سه به وجود دیگری بستگی دارد؛ «خودسازی یعنی رشد هماهنگ این سه بعد در خویش. یعنی در همان حال که خود را مزدکی احساس میکنیم، در درون خویش عظمت بودایی را برپا سازیم و در همان حال آزادی انسانی را تا آنجا حرمت نهیم که مخالف را و حتی دشمن فکری خویش را به خاطر آزادی حرمت نهیم.» (همان، ص154)
او در ادامه «یک بعدی» شدن را بزرگترین فاجعه انسان امروز معرفی و تاکید میکند که انسان باید هم مسئولیتهای فردی و هم مسئولیتهای اجتماعی را در مسیر حرکت تاریخ وجهه همت خویش قرار دهد، چنانکه از منظر اسلام نیز نماز و امر به معروف و نهی از منکر بهعنوان مصادیق تکلیف فردی و اجتماعی، توأمان بر انسان واجب میشوند.
5) روشهای تقویت و پرورش هماهنگ وجوه سهگانه خودسازی کدامند؟
دکتر شریعتی معتقد است که باید «احساس عرفانی» را با «عبادت»، «تکامل آدمی» را با «کار» و «آزادی» را با «مبارزه اجتماعی» تحقق بخشید و تقویت کرد. به زعم او عبادت عبارت از مجموعه اوراد و الفاظ نیست، بلکه مقصود از عبادت «اتصال وجودی مستمر میان انسان و خداوند است» او عباراتی هم از هایدگر نقل میکند که میگوید انسان دارای دو وجود است، یک وجود «اعتباری و مجازی» که «مجموعهای است از رابطههایی که انسان با پدیدهها، رویدادها و محیط پیرامونش دارد» (همان، ص159) و یک وجود «ذاتی و حقیقی» که «عبارت است از جوهر وجودیای که در زیر رنگهای عَرَضی پنهان است.» (همان، ص160)
از نظر شریعتی انسان روزمره در غرقاب «خویشتن اعتباری» خود گرفتار است و از «خویشتن متعالی» خود غافل و تنها سه ضربه نیرومند «عشق، مرگ و شکست» میتوانند او را از این غرقاب برهانند. بهزعم او تنها در زیر این ضربات است که انسان از بیرون منصرف شده به خویشتن باز میگردد.
همانطور که گذشت از نظر شریعتی با «کار» کردن میتوان وجه دوم خودسازی را تقویت کرد. او تاکید میکند که در این مسیر نباید به نوعی پراگماتیسم دچار شویم بلکه مقصود از کار کردن «نفی طبیعت است به وسیله انسان» (همان، ص164) شریعتی در ادامه میافزاید که تنها انسان است که کار میکند و کار تنها یک عمل غریزی آنچنانکه حیوانات انجام میدهند نیست، بلکه کار تجلی اراده انسان است. نظیر شاهنامه که فردوسی را فردوسی کرده و به او هویت داده است.
او در این بخش به نکته دیگری اشاره میکند: «اکثر روشنفکران از طبقه متوسطند». زیرا نه مثل اشراف غرق در تجمل و عافیتطلبی هستند و نه مثل محرومان درگیر معاش و روزمرگی، البته او تاکید میکند که تجانسی بین روشنفکری و بورژوازی نیست و چنین تصوری پایگاه روشنفکران را در طول تاریخ نفی میکند. او همچنین روشنفکری لوکس و بالانشین را بهشدت تقبیح کرده و تنها راه خلاصی از این نوع روشنفکری را کار کردن میداند، کار کردن همراه با ایمان که در اسلام همواره توصیه شده است و همین کار یا «عمل» است که «مومن» را از «مسلمان» متمایز میکند، زیرا مسلمان تنها «تسلیم فکری» است اما مومن کسی است که به درجه تسلیم وجود رسیده است.
در ادامه شریعتی متذکر میشود که بهترین کار، کار بدنی است که منجر به تولید ارزش و قیمت میشود و درد و رنج بدنی را به همراه دارد، یعنی درد و رنج واقعی و عینی. او در این بخش از متن به تبیین بیماری «علمی و فلسفی» روشنفکران نیز میپردازد.
در قسمتهای پایانی متن، شریعتی به بیان نقش «مبارزات اجتماعی» در تقویت خودسازی بازمیگردد. او تعریف انسان به «حیوان اجتماعی» را نادرست میداند و تعریف افلاطون را -که انسان را «حیوان سیاسی» معرفی میکند- تعریفی دقیق میشمارد، زیرا اجتماعی بودن صفت مشخص انسان نیست و چه بسیار حیواناتی که از انسان اجتماعیترند. این سیاسی بودن است که ویژه انسان است. او در ادامه سیاسی بودن را آگاهی انسان به وضع جامعه خویش و تغییر و دخالت در ساختمان آن توصیف میکند.
شریعتی میگوید علیرغم تصور عامه «سیاستزدایی» یک شیوه قدیمی در به انحراف کشیدن روشنفکران و توده مردم است، چنانکه در زمان بنیعباس، حکومت این شیوه را در پیش گرفت و بسیاری از روشنفکران را به حواشی سرگرم مسائل ذهنی، کلامی و فلسفی کردند. او همچنین معتقد است که روشنفکر تنها «در کوره آزمایش عمل سیاسی است که هم میتواند اندیشههای خود را تصحیح کند و هم از بیماری لفاظی شفا یابد» (همان، ص186) از نظر شریعتی مبارزه سیاسی به روشنفکر «زبان تکلم با توده» را میآموزد و او را مقید میسازد که پیشاپیش مردم اما متصل به آنها حرکت کند. او البته مطالعه ادبیات انقلابی و پیشرو را برای روشنفکران و مبارزان سیاسی حیاتی میداند و تصریح میکند که دو «مایه» است که «روح» را میسازد: فرهنگ و ایمان. شریعتی از اینکه اساس فرهنگ ما شعر است آن هم از نوع عرفانی، مدح یا غزل، بهشدت ابراز تاسف میکند و ایمانی که در زمانه او به خورد خلق داده میشود را هم «سگپرور» میداند، چنانکه شعر زمانه اوست. او ادبیات انقلابی «عصر انقلاب کبیر فرانسه»، «عصر انقلاب اکتبر»، «ادبیات انقلابی آمریکای لاتین» و «ادبیات انقلابی عرب» نمونههای مناسب ادبیات انقلابی معرفی میکند.
در صدر مطلب ذکر شد که شریعتی البته از الفاظ و اصطلاحات و منابع اندیشههای چپ متأثر است و به آنها ارجاع نیز میدهد؛ حتی میگوید: «آدم اگر یک روشنفکر مسلمان نباشد و آدم باشد، باید مارکسیست شود، مگر اینکه برود یک سرمایه دار یا فاشیست یا کلیسایی شود. راه دیگری ندارد. میگویند: اسلام بین مارکسیسم و سرمایهداری است. این حرف مفتی است! سرمایهداری بیماری است که اسلام و مارکسیسم در مبارزه با آن با هم رقابت دارند. بنابراین، در یک هدف مشترک با هم کار میکنند. اخلاق مارکسیستی با اخلاق اسلامی اصولا یکی است. اخلاق یک سوسیالیست، اخلاق یک مسلمان است.»(شریعتی، علی، مجموعه آثار، ج23، ص186)
بعضی برآنند بهرغم آنکه شریعتی علیالظاهر صراحتا اسلام را نسبت به مارکسیسم ترجیح میدهد، اما تلقی وی از دیانت، چندان مستخرج از منابع اسلامی نیست و در این میان، از اسلام آنچه برای او اهمیت یافته و مورد تاکید است که در مارکسیسم مورد تایید است. بعضی دیگر نیز برآنند که شریعتی ناظر به مشکلات و مسائل جامعه وارد طرح بحث از ایدئولوژی شده و مارکسیسم برای او طریقیت داشته و نه موضوعیت. این هردو البته به جهاتی محقند اما آنچه از «خودسازی انقلابی» میتوان دریافت، آن است که:
الف) خودسازی، نحوی طریقت (به معنای عام آن) است. این طریقت از نظر وی البته نافی شریعت یا علم نیست. همینطور نافی حقیقت (عرفان در نظر شریعتی و با تعریف او) نیز نخواهد بود. این طریقت انتها و نقطه پایان نیز ندارد و فرد با پذیرش آن، همواره در راه خواهد بود و به این ترتیب گرچه از مسائل و دغدغههایش کوتاه نمیآید اما باب گفتوگو راجع به چگونه رفتن را نیز مسدود نمیداند؛ گرچه چنانکه در «خودسازی انقلابی» مندرج است، بیشکل و کشسان نیز نیست و از مبانی و مبادیای هم (بهقدر وسعت مرحوم شریعتی) فارغ نیست؛ و اگر همه پیروان فکر چپ، به قدر شریعتی متوجه نظاممند بودن و انسجام شئون دیانت، و مخاطرات عالم جدید و خصائص امپریالیسم و سرمایهداری بودند، شاید امروز وضع دیگری داشتند.
ب) شریعتی از سایر روشنفکران پس از خود نیز جدیتر است. او دریافته که دیانت شامل صرف شریعت نیست و «قبض و بسط» آن، نیست که راهگشاست(1). از اینجاست که بر ایدئولوژی و «خودسازی» تاکید میکند.
پینوشت:
1- بلکه قبض و بسط آن از خارج دیانت، موجبات هدم شریعت نیز خواهد شد. این فکر قبض و بسط در صورتی پیش میآید که مدعی قابضیت و باسطیت(!) خود را واهبالصور و «مختار در تصرف» بداند یا وضعی پیش آمده (زمانه و عصر) را ملاک چنین تصرفی فرض کند (که در آن صورت زمانزده و تاریخزده یا به عبارت بهتر، فلکزده است). اگر چنین شود، شریعت برای او و در نظر او، جز مادهای قابل و لازم تصرف نیست و به این ترتیب، شأن وحیانی و تشریعی، بالکل حائز هیچ اهمیتی شمرده نشده است.
* گزارش از محمدحسین نظری