خبرنامه دانشجویان ایران: محمد جعفری// روحانی در اظهاراتی که در جمع گروهی از ایرانیان مقیم سوئیس مطرح شد دولت آمریکا را به خاطر تلاش برای وادار کردن سایر کشورها با قطع خرید نفت از ایران محکوم کرد و گفت: «آمریکاییها مدعی شدهاند که میخواهند بهطور کامل جلوی صادرات نفت ایران را بگیرند، آنها معنی این حرف را نمیفهمند و نمیتوانند آن را تحلیل کنند. معنی این اظهارات آن است که نفت کل منطقه صادر نخواهد شد، چراکه اصلا امکانپذیر نیست نفت ایران صادر نشود و آن وقت نفت منطقه صادر شود. معنی این حرف روشن است. اگر شما توانستید این کار را بکنید تا نتیجهاش را ببینید.»
روحانی البته در اینباره توضیح بیشتری نداد اما بسیاری از تحلیلگران، پیام این اظهارات را نوعی خط و نشان برای بستن تنگههرمز تفسیر کردند. این البته اولینباری نیست که چنین تهدیدی از سوی ایران مطرح میشود. در گذشته و بهخصوص در مقطع جنگ ایران با ارتش رژیم بعث عراق، مقامات ایرانی هشدار میدادند که درصورت قطع صدور نفت ایران، بهمنظور جلوگیری از صادرات نفت از منطقه، تنگههرمز را مسدود خواهند کرد. تهدیدی که البته به واسطه قطع نشدن صادرات نفت ایران هیچگاه عملی نشد اما همین موضوع کافی بود تا در سال 1987 نیروی دریای آمریکا به مدت یکسال حفاظت از تانکرهای حامل نفت صادراتی برخی کشورهای حوزه خلیج فارس را بهمنظور جلوگیری از حمله احتمالی ایران برعهده گیرد. از اینرو برخی ناظران حضور گسترده ناوهای غربی در خلیج فارس را ناشی از نگرانی بابت خطری که احساسش میکنند، دانستهاند.
هر چه هست این موضوع از زوایای مختلفی قابلتحلیل است. نخست آنکه مسدودسازی تنگه هرمز محدودیتهایی را در سه حوزه ایجاد خواهد کرد. تبعات اقتصادی ازجمله گران شدن کالاها به دلیل کاهش ترانزیت و تعطیل شدن شرکتهایی که به این تنگه وابستگی دارند، اصلیترین آنهاست. به این مساله باید تبعات سیاسی-امنیتی و نیز تبعات ارتباطی را اضافه کرد. نرخ وابستگی به تنگه هرمز نرخ تقریبا بالایی به شمار میآید و همین موضوع باعث شده هرگونه تهدیدی برای این تنگه بینالمللی، در عرصههای مختلف اقتصادی، سیاسی-امنیتی و ارتباطی تاثیرگذار باشد.
بهطور مشخص کشورهای حاشیه خلیجفارس برای صادرات نفت خود، اتحادیه اروپا در حوزه صادرات کالا به این منطقه و واردات نفت به اروپا و کشورهای شرق و جنوب آسیا ازجمله کشورهای ژاپن، کره جنوبی، چین و هند نیز هریک بهگونهای به تنگه هرمز وابستگی دارند. بر این اساس در برخی سالها نرخ وابستگی برخی از این کشورها به این تنگه، به مرز 80 درصد نیز رسیده است. با این وصف باید گفت بستهشدن تنگه هرمز، علاوهبر ممانعت از تردد نفت، حتی روی صادرات و واردات کالاهای غیرنفتی به منطقه تاثیرگذار است.
موضوع لازم به ذکر دیگر آنکه اگر مسدودسازی تنگه هرمز بهطور واقعبینانه مورد توجه قرار گیرد نمیتوان نسبت به این موضوع بیتفاوت بود که درصورت بسته شدن این تنگه، لاجرم بخشی از نفت منطقه، از طریق دو خط لوله عربستان به دریای سرخ و امارات به سواحل اقیانوس هند (فجیره) منتقل خواهد شد. به هر روی برخی کشورهای حاشیه خلیج فارس که از قضا دل خوشی از حاکمیت ایران بر این تنگه ندارند، در طول سالهای گذشته تلاش زیادی کردند تا وابستگی خود به این تنگه را قطع کنند، اما واقعیت آن است که تلاشها هیچگاه موفق نبود و به دلیل محدودیت ظرفیت این دو خط لوله، تنها کسری محدود از این وابستگی کاسته شد. علت نیز آن است که اساسا خط لوله قابلیت انتقال حجم قابلتوجهی از نفت را نداشته و بار عمده این موضوع برعهده نفتکشهاست.
با علم به محدودیت مورد اشاره در خطوط لوله انتقال نفت امارات و عربستان، انسداد تنگه هرمز در وهله اول میتواند ایده بهرهگیری از کانال بابالمندب را بهعنوان مسیری جایگزین به ذهن متبادر سازد؛ ایدهای که البته از هماکنون سرنوشت روشنی در انتظار آن است.
بابالمندب در میان تنگههای بینالمللی بعد از تنگه هرمز جزء تنگههای بسیار مهم محسوب میشود و موقعیتی ژئوپلیتیک دارد. استفاده از کانال بابالمندب، مستلزم انتقال نفت از خط لوله فجیره به اقیانوس هند است و همانطور که ذکر شد ظرفیت این خط لوله با تنگه هرمز قابلمقایسه نیست. مضاف برآن اساسا نمیتوان به بهرهگیری از این کانال فکر کرد اما موقعیت ژئوپلیتیک و جغرافیایی آن را موردنظر قرار نداد. این کانال اگرچه میتواند بخشی از نیازهای کشورهای اروپایی و آمریکا را پوشش دهد، لکن قرارگیری آن در مرزهای جنوبی کشور یمن و حضور نیروهای مقاومت بهعنوان همپیمانان جمهوری اسلامی ایران در این منطقه، کار را تا حد زیادی دشوار خواهد کرد. به بیان دقیقتر میتوان گفت حتی اگر ائتلاف غربی-عربی در انتقال نفت از خط لوله امارات به میزان کافی نیز موفق شود، باز هم پای آنها در بابالمندب گیر خواهد بود. در این صورت آنها مجبور خواهند بود آفریقا را دور بزنند و به تنگه جبلالطارق متوسل شوند. اقدامی که به واسطه طولانی بودن مسیر اساسا مقرون بهصرفه نبوده و زمان این انتقال را نیز به دو تا سه برابر افزایش میدهد.
در این میان تصمیم به مسدودسازی تنگه هرمز ممکن است از این زاویه موردنقد قرار گیرد که این موضوع، میتواند همزمان با ممانعت از انتقال نفت، مبادلات تجاری ایران را نیز تحتالشعاع قرار داده و برای کشور نیز تولید محدودیت کند. در این رابطه باید گفت اگرچه ایران نیز وابستگی غیرقابل انکاری نسبت به تنگه هرمز دارد اما در صورت عدمامکان فروش نفت و در شرایطی که ایران نتواند مهمترین کالای خود را به فروش برساند، اساسا مقوله وابستگی موضوعیتی نخواهد داشت. ضمن آنکه بندر چابهار و مرزهای زمینی تا حد زیادی از قابلیت پوشش دادن به نیازهای کشور برخوردار هستند.
با همه این اوصاف در پایان باید اذعان داشت که ایران همواره در خدمت صلح بینالملل بوده و شواهد حاکی از آن است که هیچگاه به نقض صلح در حوزه تنگههای بینالمللی روی نیاورده است. لذا نفس طرح این موضوع از سوی رئیسجمهور بیش از هر چیز جنبه دفاع از خود داشته لکن در صورت رفتن فضا به سمت صفر شدن صادرات نفت ایران، این موضوع از جنبه عملی قابلاقدام و به لحاظ حقوقی نیز قابلتوجیه است.