خبرنامه دانشجویان ایران: بهروز فرنو// در قسمتهای قبل این بحث، راجع به بحران جهانی گفته شد (اینجا) و راه درک مشکلات پیشرو، (اینجا) حتی در داخل کشور هم، توجه به این بحران و تعارضات آن دانسته شد. (اینجا) ممکن است در بدو امر این سخن قدری دور از ذهن به نظر آید و این سوال پیش آید که حتی اگر بپذیریم که چنین بحرانی جهانی است، چه نسبتی بین برخی «کاستیها و مشکلات روزمره کشور» با «بحران و تعارضات جهانی» برقرار است؟
مشکل اصلی همینجاست که معمولا در مواجهه با مشکلات، به عمق آن و «وضع کلی» توجه نمیشود. درست مثل کوه یخی که قسمت کوچکتر آن خارج از آب و پیداست و قسمت بزرگتر آن، زیر آب است. یعنی وقتی وجه کلی مشکل دیده نمیشود، درک درستی از آن نیست و طریق مواجهه با آن نیز روشن نمیشود.
برای تقریب به ذهن، مساله فساد مالی و اقتصادی را در دولتهای مختلف، حتی دولتهای پس از انقلاب، در نظر بیاورید. در اینکه اولیای هر دولتی در امر فساد بیتقصیر یا قصور نیستند، شکی نیست؛ اما وقتی یکی از خواستههای اصلی انقلاب، مبازه با فساد بوده است و چند دهه پس از انقلاب، فساد بهمثابه یک فاجعه در دولتهای مختلف –صرفنظر از جناحبندی سیاسی- پیش آمده، خود نشانه آن است که از وجه کلی فساد و علت گسترش آن، غفلت شده است. باز ممکن است به ذهن بیاید که آمار جهانی فساد در کشورهای مختلف معمولا در مجامع توسعهنیافته رقمهای کلانتر را نشان میدهد و با فساد در مجامع پیشرفته و مدرن، بهتر مقابله میشود! این منطق خود مبین همان غفلتی است که عرض شد.
در کشورهای توسعهیافته، سابقه مناسبات مدرن موجب تثبیت مقررات نظام سرمایهداری شده و فساد سیستماتیک موجب میشود در هر بخش از مناسبات، استثمار صورت قانونی و منظم پیدا کند و ناهنجاریها و بحرانها، پنهان بماند. اما در کشورهای درحال توسعه، به دلیل غالب نشدن استثمار سیستماتیک و نیز سالها تحمیل سلطه سیاسی و اقتصادی کشورهای استثمارگر، فساد و استثمار و بهرهکشی بهمثابه یک عیب و اشکال جلوه میکند که در سیستم و سازوکار اداری –که میتواند سالم و صالح باشد- رخنه کرده است و بهاینترتیب بهصورت یک «ناهنجاری» رخ مینماید و نه امری طبیعی که باید مورد پذیرش قرار گیرد و قانونی شود.
در ایران سابقه رخنه و غلبه مناسبات فاسد یا مبتنیبر فساد، با دو امر دیگر ملازمه و همراهی داشته است:
اول مسخ تاریخی «مناسبات فرهنگی و تمدنی دوره اسلامی» در دوره جدید و معاصر
دوم نفوذ استعماری بیگانگان در تاریخ معاصر ایران
اولی یعنی مسخ مناسبات فرهنگی اسلامی را میتوان علت قابلی دانست و دومی یعنی استعمار را بهعنوان علت فاعلی بروز و غلبه مناسبات فاسد تلقی کرد.
نظام سلطنتی عشیرهای که از او توقع اداره امور مملکت میرفت، از سدههای میانی تا تاریخ معاصر ایران، پیوسته رو به مسخ و زوال بوده است. غلبه خاندان قاجار و آغاز آن سلسله توسط آغامحمدخان، نشانه این زوال است، چنانکه رواج مناسبات حرمسرایی و خواجهباشی در خاندانهای طوایف و عشایر، کار را به جایی رساند که یکی از همین آغاها برای جبران نقصی که در او ایجاد کردهبودند، قدرت مرکزی را به دست گرفته و دمار از روزگار دشمنان و نیز مردم برخی نواحی، درمیآورد. اما کار به اینجا ختم نشد و در زمان فتحعلیشاه جانشین او، با ورود مستشاران خارجی به ایران و سوءاستفاده عوامل استعمار، خصوصا از دوره جنگهای ایران و روس و تحمیل قراردادهای گلستان و ترکمانچای، مناسبات فاسد و نفوذ قدرتهای خارجی و رشوههای کلان به مقامات دولتی آغاز میشود تا جاییکه در دوره ناصری، در جریان قراردادها با طرف خارجی، ایران تدریجا و تقریبا وارد دوره وابستگی میشود. سپس قراردادهای استعماری ۱۹۰۷ و ۱۹۱۵ روس و انگلیس منعقد میشود و پس از خروج روسیه با انقلاب اکتبر، شاهد به قدرت رسیدن و تاسیس «تنها حکومت دستنشانده» تاریخ ایران هستیم که توسط انگلستان ایجاد میشود. سلسله پهلوی.
خلاصه در اثر نفوذ بیگانگان، فساد تاریخ دوره قاجاری و پهلوی را دربرگرفته و مبارزه با آن نیز از مقاصد عمده انقلاب بوده است. اما آنچه باعث شده در این عزم خلل وارد شود، غفلت از حقیقت فساد بهعنوان وجهی از مناسبات جهان جدید است. مساله این است که حتی وقتی علت موجده فساد – استعمار مدرن یعنی دولت دستنشانده داخلی و قائممقام استعمار- کنار زده شد، علت مبقیه آن -یعنی عادات و مناسبات ممسوخ و نیز استعمار فرانو- همچنان حاضر و موثر است و شستوشوی از آن بهصرف تغییر سازوکار سیاسی نیست.
باید توجه داشت که غفلت از عمومیت، سابقه و وجه کلی و جهانی فساد است که موجب میشود هرکس (یا هر دولت یا هر جناح) گمان برد که از فساد برکنار تواند ماند و فساد مختص به «دیگری» است! فساد در آخرالزمان کنونی، وضع و وجه و علتی جهانی دارد و مقابله با آن، تزکیه و روحیه انقلابی مستمر را طلب میکند که در مناسبات صنفی، جناحی و قومی و قبیلهای، معمولا نادیده انگاشته میشود.