به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ با گذشت چند ماه از نابودی کامل حاکمیت داعش در سرزمینهای سوری و عراقی یکی از مواردی که همواره توسط صاحب نظران موردتوجه قرار گرفته این مساله است که آیا این گروه تروریستی اولا امکان بازیابی خود را دارد و ثانیا در صورت بازیابی و تجدید قوا کدام منطقه برای فعالیت مجدد این گروه زمینههای بیشتری خواهد داشت؟
در این بین بسیاری از تحلیلها استقرار داعش در افغانستان و بسط و توسعهی نفوذ آن به مناطق آسیای میانه که از ظرفیتهای بالای افراط گرایی برخوردار است را یکی از محتملترین گزینهها میدانند. هرچند تحرکات اخیر داعش در افغانستان در دید برخی در حال تقویت این دیدگاه است، اما بنا به دلایلی که در ادامه آورده شده شبکهسازی داعش در منطقه و ایجاد حاکمیت با بسط نفوذ در سرزمینهای آسیای مرکزی بعید به نظر میرسد.
این دلایل عبارتاند از:
1- با بررسی اجمالی جنبشها و حرکتهای اسلامی که در این منطقه موفق به ظهور و بروز جدی شدهاند یک نکته نمود عینی مییابد و آن این مساله است که عمده این حرکات اصالت ماهوی نداشته و بیشتر واکنشی به وضعیت وخیم اقتصادی و سرکوب شدید سیاسی در این مناطق محسوب میشود. بررسی مناطق جغرافیایی که حرکتهای رادیکال بیشترین ظهور و بروز را در آن داشتهاند نیز این نکته را تائید میکند.
به طور مثال دره فرغانه در منطقه آسیای مرکزی که بین کشورهای ازبکستان، تاجیکستان و قسمتهایی از جنوب قرقیزستان قرار دارد از لحاظ شاخصهای رفاهی یکی از نامساعدترین قسمتهای این منطقه محسوب میشود. در همین زمینه و برای تحلیل چگونگی ظهور جریانهای افراطی در آسیای میانه به نظر میرسد استفاده از نظریه محرومیت نسبی «تدرابرت گر» متفکر نام آشنای مباحث جامعه شناسی سیاسی خالی از لطف نباشد. گر در کتابی تحت عنوان «چرا انسانها شورش میکنند» ریشههای اصلی نارضایتی و رادیکال شدن جنبشهای اجتماعی را محرومیت نسبی میداند و آن را تفاوت بین انتظارات و تواناییهای ارزشی تعریف میکند. از نظر گر انتظارات ارزشی موقعیتهایی هستند که کنشگران خود را به گونهای توجیهپذیر مستحق آن میدانند، تواناییهای ارزشی نیز میانگین موقعیتهایی هستند که کنشگران خود را احتمالا توانا در دستیابی به آنها میدانند. گر همچنین برای این محرومیت طیفی از محرومیت اقتصادی تا محرومیتهای قدرتی را قائل میشود.
در این زمینه باید به شکاف عمیقی که بین انتظارات و تواناییهای مسلمانان منطقه آسیای میانه و قفقاز وجود دارد اشاره کرد. به طور مثال به لحاظ اقتصادی در حالی که کشورهای این منطقه با منابع غنی انرژی(مانند ازبکستان و ترکمنستان) درآمد خوبی دارند و این امر باعث افزایش انتظارات مردم میشود اما عمده مردم مسلمان این منطقه با فقر و تنگدستی روزگار سپری میکنند. در زمینه مشارکت سیاسی نیز وضعیت مشابهی وجود دارد و در شرایطی که فروپاشی اتحاد شوروی امیدها به اصلاح ساختار سیاسی این کشورها و ایجاد فرایند دموکراتیکسازی و مشارکت تمامی اقشار جامعه از جمله مسلمانان را افزایش داده بود اما گذر زمان ثابت کرد که حاکمیتهای استقلال یافته این کشورها همان مشی دیکتاتوری سابق را در قالبی جدید پیش گرفته که در آن مسلمانان برای انجام بسیاری از مناسک دینی خود با مشکل مواجهاند. با توجه به موارد مذکور و با نظر به بدنه اجتماعی که تاکنون جذب گروههای رادیکال این منطقه شدهاند به خوبی مشخص است که گرایشهای افراطی از اسلام در این منطقه اصالت مستقلی نداشته و بیشتر جنبه واکنشی دارد و همین امر امکان ظهور و بروز گروههای غیربومی با اصالتی عربی مانند داعش را در این منطقه با مشکل جدی مواجه میکند.
2- جدا از بحث ویژگیهای ساختاری افراط گرایی در منطقه آسیای میانه گسترش حرکتهای رادیکال و امکان حضور داعش در این منطقه از منظر عامل بیرونی یعنی قدرتهایی که تمایل به حضور داعش در این منطقه داشته باشند نیز قابل بررسی است. در این زمینه در حوزه قدرتهای جهانی باید توجه داشت که منطقه آسیای مرکزی به عنوان حوزه نفوذ سنتی روسیه نقش اول را در سیاست خارجی این کشور دارد که به شدت نسبت به حفظ ثبات و آرامش در این منطقه حساس است و قدرتهای جهانی حامی داعش مانند امریکا نیز به نظر میرسد در مقطع فعلی قصد اسیب رساندن به این حوزه نفوذ روسها را ندارند.
اما در زمینه قدرتهای منطقهای که میتوانند در کوچ داعش به این منطقه موثر باشند نقش عربستان سعودی و ترکیه قابلیت بررسی بیشتری دارد که البته با بررسی دقیق نقش این دو کشور مشخص میشود که ارادهای از سوی آنها نیز مبنی بر انتقال داعش به آسیای میانه وجود ندارد. ترکیه با توجه به این که رویکرد سیاست خارجی خود را بر حمایت از گروههای اسلام گرای نزدیک به طیف اخوان قرار داده است(که این گروهها به لحاظ ایدئولوژیک دارای اختلافات عمیق با داعش هستند) به نظر میرسد با این اشتباه یعنی حمایت از بازسازی داعش در اسیای میانه جایگاه خود را بین سلفیهای این منطقه متزلزل نسازد.
عربستان سعودی نیز که پس از استقلال این کشورها با خرج دلارهای نفتی فراوان و مواردی مانند ایجاد مدرسههای مروج وهابیت در این مناطق و...در پی دستیابی به موقعیتی مطمئن بین مردم و دولتهای این منطقه است و به نظر میرسد در سالهای اخیر به ویژه در وجه دولتی موفقیتهایی نیز کسب کرده(رجوع شود به روابط دو سال اخیر این کشور با تاجیکستان) قائل به برهم خوردن ثبات این منطقه نیست و حفظ نظم موجود را برای پیگیری منافع خود مناسبتر میداند.
درواقع با توجه به نکات مذکور باید توجه داشت فارغ از تحرکات اخیر داعش در افغانستان به نظر میرسد اقدامات این گروه در همین حد و به صورت پراکنده باقی مانده و یا نهایتا با توجه به عدم ثبات سیاسی در افغانستان صرفا به بخشهای کوچکی از این کشور سرایت کند و با توجه به شرایط حاکم در منطقه آسیای میانه امکان گسترش و شبکهسازی به صورت نظاممند مانند آنچه در عراق و سوریه وجود داشت برای این گروه فراهم نشود.
گزارش از کاظم عبدالحمیدی